داستان یک زن

مهدی جلیلی

اوریانا فالاچی‌ روزنامه‌نگار زن‌ ایتالیایی‌ از آن‌ دسته‌ افرادی‌ است‌ که‌ برحسب‌ شغل‌ و حرفه‌ خود جهان‌ را در نماهای‌ باز و بسته‌ گوناگونی‌ تجربه‌ کرده‌ است‌، با برخی‌ از بزرگ‌ترین‌ و تاثیرگذارترین‌ شخصیت‌های‌ جهان‌ در برهه‌های‌ مختلف‌ زمانی‌ به‌ مصاحبه‌ نشسته‌ است‌ و سرزمین‌ها و فرهنگ‌های گوناگونی‌ از جهان‌ را از نزدیک‌ دیده‌ و اخبارها و تحلیل‌هایی‌ از اوضاع‌ آن‌ سرزمین‌ها گزارش‌ کرده‌ است‌.‌ یک‌ روزنامه‌نگار فمنیست‌ که‌ خود را در مذهب‌ بی‌دین‌ و در سیاست‌ لیبرال‌ معرفی‌ می‌کند‌.

«نامه‌ به‌ کودکی‌ که‌ هرگز زاده‌ نشد» داستانی است‌ در ۱۲۰ صفحه‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار در سال‌ ۱۹۷۸ در نیویورک‌ سیتی به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ و موضوع‌ آن‌ گفت‌وگوی ‌ یک‌ زن‌‌ با کودکی است‌ که‌ در رحم‌ دارد. داستان‌ به‌ صورت‌ یک‌ تک‌گویی‌ بلند توسط‌ شخص اول‌ داستان روایت می شود و به این طریق سعی‌ در ایجاد یک‌ تک‌ صدایی ممتد در کل‌ داستان‌ و روایت‌های‌ اتفاق‌ افتاده‌ در دل‌ آن‌ را دارد و برترین ویژگی این داستان نیز «روایت» آن است؛ چرا که روایت در داستان فالاچی با زیبایی تمام و سیر یک خط جذاب به پیش می رود و با چرخش بر مدار دیالوگ بین مادر و فرزند بسیاری مفاهیم و گفته های دیگر را نیز روایت می‌کند و این خط روایی به قدری ماهرانه پرداخت شده که مخاطب را بی‌هیچ خستگی تا کشف لحظه لحظه‌های دیالوگ این مادر و فرزند پیش می‌برد. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد از آنجا که‌ حاصل‌ روایت‌ نگاه‌ یک‌ نویسنده‌ فمنیست‌ به‌ دنیای پیرامون و رویدادهای آن است در ضمن پرداختن به واقعیات عینی جهان با دیدی کلی نگر و تا حدودی واقع‌گرا که به نوعی می‌توان آن را نه شاعرانه و نه ژورنالیستی نامید؛‌ نگاهی‌ زن‌ محور نیز به‌ جهان‌ دارد، به طوری‌ که‌ در این‌ اثر اکثر شخصیت‌هایی‌ که‌ به‌ تمثیل‌ به‌ عنوان‌ افرادی‌ ستم‌ دیده‌ و مظلوم‌ معرفی می‌‌شوند، «زن‌» هستند و همین‌ زنان‌ در فرآیند شکل‌گیری‌ یک‌ داستان‌ که‌‌ روبنای‌ آن به‌ انسان‌ و سوال‌های‌ پیرامون‌ هستی او‌ می‌پردازد، نقش‌ اصلی‌ و کلیدی‌ را برعهده‌ دارند.

زن‌ در این‌ داستان‌ امر و نهی می‌کند، محاکمه‌ می‌شود، مورد تحقیر قرار می‌گیرد و بعد در پی استیفای‌ حق‌ خود وقتی‌ پشت‌ میز محاکمه‌ قرار می‌گیرد می‌تواند توجیهات‌ متاثر از دیدگاه‌ فمنیستی نویسنده‌ را ابراز کند. خلق‌ صحنه‌های‌ رقت‌انگیز از فقر، تصویرکردن‌ زشتی‌های‌ جنگ‌، ظلم‌ و ستم پیروزمندان‌ که‌ به‌ گونه‌ای‌ به‌ تمام‌ تاریخ‌ تعمیم‌ داده‌ می‌شود و حس‌ ترحم‌ نسبت‌ به‌ فرزندی‌ که‌ هرگز زاده‌ نخواهد شد و بسیاری‌ صحنه‌های‌ آشنا و تفکرانگیز دیگر، همه‌ ابزارهایی‌ هستند که‌ فالاچی برای‌ تاثیرگذاری‌ بیشتر اثر خود از آنها استفاده‌ می‌کند. یکی‌ دیگر از دلایلی‌ که‌ داستان‌ فالاچی‌ را جذاب‌تر می‌کند بیان‌ موجز و تصاویر کوتاهی‌ است‌ که‌ برای‌ ارائه‌ حس‌ هر یک‌ از شخصیت‌های داستان‌ از آن بهره‌ می‌گیرد، به‌ عبارت‌ دیگر بیان‌ موجز تصاویر و حالات‌ انسان‌ در لحظه‌های‌ متفاوت‌ مانند حالات‌ عشق‌، نفرت‌، استیصال‌ و مبارزه‌، برگ‌ برنده‌‌ای‌ است‌ که‌ فالاچی‌ برای‌ ماندگاری‌ بیشتر در ذهن‌ مخاطب‌ برگزیده‌ است‌ و همین‌ ترفند باعث‌ پرداخت‌ تصاویر و تولد جملات‌ کوتاهی‌ شده‌ است‌ که‌ مانند نشانه‌هایی‌ از یک‌ راه‌ طولانی‌ بعد از خواندن‌ اثر در ذهن‌ مخاطب‌ باقی‌ می‌ماند و باعث‌ می‌شود که‌ حتی‌ تا مدت‌ها بعد از مطالعه‌ این‌ اثر با به‌ یادآوردن‌ این‌ جمله‌ها راه‌ و نشانه‌هایی از کلیت داستان و روایت‌های آن دوباره‌ در ذهن‌ مخاطب‌ تداعی‌ شود. روایت‌ به‌ صورت‌ یک تک‌گویی‌ بلند از سوی‌ شخصی که‌ خود درگیر اتفاق‌های‌ داستان‌ است‌، ایجاد سوال‌ در جای‌جای متن‌ برای‌ برانگیختن‌ کنجکاوی مخاطبان‌ و تمثیل‌ آوردن‌ از اسطوره‌ها و آثار هنری‌ مشهور جهان‌ و ارجاع‌ ذهن‌ مخاطب‌ به‌ این‌ آثار از جمله دیگر ویژگی‌های این داستان هستند که آن را تبدیل به داستانی پر مخاطب و ماندگار کرده‌اند، داستانی از یک زن، یک راوی که می‌خواست نگاهش را به تمام جهان صادر کند.