نگاه سوم- سیمون دوبوآر، نویسنده، فیلسوف و فمینیست فرانسوی که رمان‌ها و زندگینامه‌های شخصی ارزنده‌ای از خود به جا گذاشته است و در عرصه‌ سیاست‌ نیز همواره نقشی فعال داشت، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های روشنفکری سده بیستم به شمار می‌آید. او را مادر معنوی فمینیسم پس از انقلاب‌های دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه نیز لقب داده‌اند اما آثاری که او در طول زندگی‌اش پدید آورد باعث می‌شود که نتوان او را در قالب یک راه گنجاند.

سیمون دوبوآر در سال ۱۹۰۸ در پاریس متولد شد. او پیش از آنکه مجبور شود به دلیل تزلزل‌های خانواده به خاطر ادامه تحصیل معلم شود در محیط‌های آموزش کوته‌بینانه ای درس می‌خواند. او به سوربن رفت و خود را برای رشته فلسفه آماده می‌کرد و در همان جا بود که با ژان پل سارتر آشنا شد. کسی که تا پایان حیات در زندگی دوبوآر نقش و جایگاهی اساسی و محوری داشت.

در آثار نخستینش دوبوآر «پورهوس و کینتاس» و «اخلاقیات الهام»، به سبب توان بالقوه اخلاقی‌اش در اگزیستانسیالیسم سارتر کند و کاو می‌کند، اما تلاش او این بود که در زمینه داستان‌نویسی طبع‌آزمایی کند. نخستین تلاش‌هایش در این زمینه به شکل مجموعه‌ای از قصه‌های کوتاه به نام «وقتی معنویت ارجحیت دارد»، عرضه شد، ولی هیچ ناشری برای چاپ آن رغبتی نداشت. نخستین رمانش «مهمان» سال ۱۹۴۳ منتشر شد. رمان دومش «خون دیگران» که در سال ۱۹۴۵ منتشر شد اگرچه از نظر واژگان و دلمشغولی‌هایش هنوز عمیقا به اگزیستانسیالیسم وابسته است، لیکن کانون توجه‌اش به معضل اخلاقی یکی از رهبران نهضت مقاومت معطوف است و در باب مقوله‌ای به بحث می‌نشیند که با موقعیت حزب کمونیست فرانسه در آن ایام قرابت بسیار دارد.

قبل از جنگ او از طریق تدریس فلسفه امرار معاش می‌کرد و با پایان یافتن جنگ او خود را وقف نوشتن کرد و سومین رمانش «همه می‌میرند» را در سال ۱۹۶۴ منتشر کرد. در سال ۱۹۵۴ رمان «ماندران‌ها» را نوشت که توانست با آن جایزه کنکور را کسب کند. دوبوآر از ۱۹۴۶ نگارش «جنس دوم» را آغاز کرده بود؛ این اثر که ابتدا قرار بود رساله‌ای کوتاه باشد به صورت کتابی دو جلدی منتشر شد که خشم بسیاری از خوانندگان فرانسوی را برانگیخت. تا اوایل ۱۹۷۰ همواره محافظه‌کاران او را مورد حمله و انتقادات شدید قرار می‌دادند تا این که او سرانجام جایگاه خویش را به عنوان قهرمان فمینیست تثبیت کرد و مورد ستایش‌های فراوان واقع شد. او در سال ۱۹۵۷ «راهپیمایی طولانی» را نوشت که رساله‌ای پرشور درباره کمونیست است، اما خود دوبوآر به‌رغم این که یکی از هواداران حزب کمونیست فرانسه بود هیچ گاه به عنوان یک عضو حزبی در نیامد. او یک دوره چهار جلدی درباره زندگی‌اش نوشته است که نخستین آنها به نام «خاطرات دختری سربه‌راه» در سال ۱۹۵۸ و آخرین جلد آن در سال ۱۹۶۴ به نام «مرگی آرام» منتشر شد.

دوبوآر تقریبا بعد از «ماندران‌ها» که در سال ۱۹۵۴ نوشته بود تا دوازده سال بعد هیچ داستان یا رمانی منتشر نکرده بود تا این که در سال ۱۹۶۶ «تصاویر زیبا» را به چاپ سپرد. دو سال پس از آن «زن در هم شکسته» را منتشر کرد که شامل سه داستان کوتاه است. در سال ۱۹۷۰ «کهنسالی» از او منتشر می‌شود که دوبوآر در آن مسائل و مشکلات سالمندان را تحلیل می‌کند و شرایط نامناسب اشخاص مسن در جوامع غربی را برملا می‌سازد. اندیشه دوبوآر به گونه‌ای بود که به صورت آشتی‌ناپذیری با ساختار خانواده در ضدیت بود و آن را عامل اصلی سرکوب زنان و پایمال شدن حقوق انسانی و اجتماعی آنان تلقی می‌کرد.

او پس از مرگ سارتر در سال ۱۹۸۱ «مراسم وداع و گفت‌وگوهایی با ژان پل سارتر» را نوشت. سرانجام خود او نیز در سال ۱۹۸۶ درگذشت و جسد او را در گورستان مونپارناس پاریس در کنار سارتر به خاک سپردند.