معرکه اجناس خارجی
یوسف همن‌آبادی
هر روز که به نوروز و سنت زیبایش، خرید عید، نزدیک می‌شویم بازارها نیز پررونق‌تر و شلوغ‌تر می‌شوند.

عکس ها : حمید جانی پور
بازار بزرگ تهران از جمله نقاط بسیار جذابی است که علاوه بر روزهای مختلف سال، نزدیکی‌های عید نوروز نیز شهروندان زیادی را به خود جذب می‌کند.
این روزها خیابان ۱۵ خرداد شلوغی زیادی را تجربه می‌کند و بدون شک تا روزهای عید جمعیت خریدار به حدی می‌رسد که عبور و مرور در بازار با کندی بسیاری مواجه خواهد شد.
در بازار بزرگ تهران هر چیزی که بخواهید می‌توان یافت. در اینجا برخی اجناس ارزان‌تر از مغازه‌های سطح شهر است و قیمت برخی اجناس دیگر تفاوت چندانی نمی‌کند.
به هر حال بسیاری از مردم علاقه دارند خریدهای خود را از بازار بزرگ انجام دهند. آنها به شیوه‌های مختلفی وارد خیابان ۱۵ خرداد می‌شوند.
بعضی‌ها از طریق مترو و برخی دیگر با تاکسی یا موتور به این محله تهران وارد می‌شوند.
به گستره ۱۵ خرداد که وارد می‌شوی جمعیت غلغله است و آدم‌ها کیپ تا کیپ همدیگر راه می‌روند. تا قبل از رسیدن به اولین دالان بازار، دستفروش‌های مختلفی از اعم از سفره فروش‌ها، سی‌دی‌فروش‌ها، ترقه فروش‌ها، لباس فروش‌ها و غیره فریاد می‌زنند و مشتریانی دور خود جمع می‌کنند.
به اولین دالان که می‌رسی، سرازیر می‌شوی، جمعیت آن قدر بالا است که گاهی اوقات مجبور می‌شوی توقف کنی. هل دادن در اینجا امری طبیعی است و نباید از هل دادن دیگران زیاد برنجی و لب به اعتراض بگشایی.
در چنین فضایی، این مسائل پیش می‌آید و تنها باید مواظب وسایل و پول‌هایت باشی. اغلب مردم به دلیل این که بازار بزرگ تهران محل عمده‌فروشی است، احساس می‌کنند تمام اجناسی که عرضه می‌شود مطلوب و بسیار ارزان است، در حالی که اگر حواستان نباشد اجناس بی‌کیفیت و بنجل را با قیمت‌های بالا به شما می‌اندازند.
از این رو چنانچه تصمیم دارید چیزی بخرید، از کیفیت آن اطلاعات کافی کسب کنید و قیمت جنس مورد نظر را از چند مغازه پرس‌وجو کنید، البته در این میان، کیفیت آن نیز توجه کنید.
ممکن است با این شیوه مجبور شوید وقت زیادی بگذارید و خسته هم شوید اما باید بدانید بدون این امر، امکان خرید مطلوب عید کمتر خواهد بود.
بازار بزرگ تهران دالان در دالان است و وقتی وارد یک دالان می‌شوی ناخودآگاه به دالان‌های دیگر نیز کشیده می‌شوی، در این دالان‌های طویل از نخ خیاطی و پنس و مداد رنگی و کفی کفش و جوراب و شلوار گرفته تا موکت و فرش و خلاصه هر چیزی که در زندگی روزمره نیاز پیدا می‌کنی از دیدگانت می‌گذرند.
هر دالانی بورس کالاهای خاص و مشابه است و اگر به عنوان مثال، دنبال نخ خیاطی باشی وسایل خیاطی را نیز در همان محله بازار می‌یابی. وقتی وارد بازار می‌شوی چنانچه دنبال چیز خاصی هستی، برای این که کمتر سرگردان شوی بهتر است از فروشنده‌های محل، جنس مورد نظر را پرس‌وجو کنی و به طور مستقیم به دنبال هدف بگردی.
در این روزها شلوغی بازار و افرادی که پشت سرت راه می‌روند تو را مجبور به راه رفتن می‌کنند، به طوری که ناچاری از خیر مشاهده برخی مغازه‌ها که به نظرت جذاب هستند، بگذری تا در واقع این خیل جمعیت پشتت راه خود را بپیمایند.
مساله دیگری که در این بازار بزرگ آزارت می‌دهد رفت‌وآمد مدام چرخی‌ها و افرادی است که بار بر پشت دارند. البته این طیف، روزگار خود را در این شلوغی‌ها می‌گذرانند و با جابه‌جا کردن بارهای سنگین لقمه نانی به دست می‌آورند. گرچه در ابتدای امر، ممکن است احساسی منفی نسبت به چرخی‌ها داشته باشی، اما کمی بیشتر که پیش‌ می‌روی، نگرشت عوض می‌شود و مشاهده می‌کنی که در این دالان‌ها، حضور این چرخ‌های باربر چگونه این همه اجناس موجود در بازار بزرگ را در چنین فضای شلوغ جابه‌جا می‌کنند بدون اینکه کمترین انرژی صرف شود. جابه‌جایی‌ها تنها با انرژی جسم افرادی صورت می‌پذیرد که صدها کیلو بار را جابه‌جا می‌کنند. با این حال، هر جور شده، باری‌ها نیز از کنارت می‌گذرند و تو به مسیر خود ادامه می‌دهی.
ساعت می‌گذرد و تو از این راه رفتن‌ها احساس خستگی نمی‌کنی. در کنار مشکلات ریز و درشت بازار تهران، هرچه هست زیبایی و جذابیت و زندگی است. این جا زندگی را با عمق وجود احساس می‌کنی، جریانی که با فریاد فروشندگان دستفروش، عبور و مرور هیجان‌انگیز آدم‌ها و در نهایت رد و بدل شدن اسکناس‌هایی که اقتصاد زندگی را روح می‌بخشد.
این جا نغمه‌های زندگی به زیبایی می‌خوانند و تو راحت آن را احساس می‌کنی. اینجا مردم دلخواهانه در فضایی در هم بر هم و شلوغ، کیپ تا کیپ هم مسیر می‌پیمایند، اما به دلیل هدف‌ یگانه‌ای که دارند تحمل سختی‌های آن برایشان شیرین می‌شود.
در برخی مغازه‌ها، عبارت «تک‌فروشی نداریم» تو را از ماندن منصرف می‌کند و ناچار مسیر خود را ادامه می‌دهی. همچنان که می‌روی، ساندویچ‌فروشی از جلوی چشمانت می‌گذرد و تازه می‌فهمی که زمان گذشته و احساس گرسنگی بر اندامت حکمفرما می‌شود. داخل ساندویچ‌فروشی پر آدم است.
هر جوری شده خودت را به داخل می‌کشانی و سفارش ساندویچ می‌دهی. وقت داری و دوباره در دالان‌ها شروع به پرسه زدن می‌کنی، توپ‌های پارچه، روی هم داخل و بیرون مغازه‌ها چیده شده‌اند وارد دالان فرعی می‌شوی، لباس‌ها اعم از پیراهن و دامن و ... بالای سردر مغازه‌ها، مرتب آویزان شده‌اند در رنگ‌ها و انواع مختلف. حال بیا و ببین کدام یک با کیفیت است و بادوام و تو در انتخاب کردن سخت محتاط می‌شوی و گیج.
هرچند وزن پول‌هایت، تو را به خرید هم‌وزن آن هدایت می‌کنند، اما این مثل در بسیاری از مواقع صدق نمی‌کند و تو ناخواسته تن به خریدهایی می‌دهی که متناسب با وزن پول‌هایت نیست و در اصطلاح عامیانه، کلاه سرت رفته است. از وقتی هم که اجناس چینی بازارها را به تسخیر خود درآورده، این ناهم‌خوانی‌ها تشدید شده است. در چنین شرایطی، لزوم توجه بیشتر خریداران نسبت به کالای مورد نظر بیش از پیش افزایش می‌یابد.
همچنان زیر سقف دالان‌های بازار می‌روی، به بورس اسباب‌بازی‌ها می‌رسی، انواع و اقسام اسباب‌بازی داخل مغازه‌ها، قرار گرفته‌اند که اغلب‌شان چینی‌اند. آنها بیشتر عمده‌فروش‌اند و البته ممکن است برخی‌ها اجناس تک‌فروشی‌ هم داشته باشند. از اینجا رد می‌شوی و می‌روی جلو به چهارراه می‌رسی، یکی از دالان‌ها بورس انواع ساعت‌فروشی است، ساعت‌های دیواری و دستی از دالان‌ سمت دیگر می‌روی؛ دالان‌پیش رو، مغازه‌هایی از لوازم خانگی همچون جارو برقی، قابلمه، تستر، مایکرو فر و ... قرار گرفته‌اند. از آن جا نیز عبور می‌کنی و وارد یک دالان اصلی می‌شوی، در اینجا انواع حوله‌ کوچک و بزرگ، حوله‌های حمام و ... پتوهای رنگارنگ و جلوتر که می‌روی بازار لیف در جلوی دیدگانت ظاهر می‌شود. بازار کفش، بازار طلا و نقره، بازار کیف و دفتر و خودنویس، همه و همه در این سفر چندساعته در بازار بزرگ تهران، به دید می‌آیند.
نکته جالب و در عین حال تاسف‌بار این که اغلب اجناس ظاهر شده در چشمان تو، غیرایرانی بوده‌اند، به طوری که این بازار بزرگ در ایران، معرکه‌گردان کالاهای خارجی شده است و سهم صنایع ایرانی در این بزرگ بازار، سهمی بسیار اندک است.
این مساله تو را بیش از پیش آزار می‌دهد، آن هم وقتی که بین رقابت اجناس خارجی چگونه اجناس داخلی را به کنار زده است و این، در تاریخ بازار بزرگ تهران بی‌سابقه است.