کات«ننه آقا»ی سینما کجاست؟!
با سینما نجات پیدا کردیم
حتی اگر به واسطه کهولت سن دیگر دیده نشود، آیا کسی را یارای فراموشی مادری از سینما، «ننه آقای صمد»، این بانوی شیرین و با نمک فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی خواهد بود؟!
بهزاد خاکینژاد
حتی اگر به واسطه کهولت سن دیگر دیده نشود، آیا کسی را یارای فراموشی مادری از سینما، «ننه آقای صمد»، این بانوی شیرین و با نمک فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی خواهد بود؟! چه کسی میتواند هنرمندیهای فرخلقا پوررسول ملقب به فرخلقا هوشمند، همسر مرحوم رضا هوشمند (از بازیگران و کارگردانان معتبر شمال کشور) را در آستانه ۸۰سالگی و با پیشینهای ۶۰ساله در هنرهای نمایشی ایران از یاد ببرد؟!مگر فیلمهای «علی واکسی، ببر مازندران، شوهر آهو خانم، ماجراهای صمد آقا، خانه قمرخانم، قالیچه سلیمان، کج کلاه خان، پاکباخته، شیر خفته، باشو غریبه کوچک، رنوتهران ۲۹، دونفر و نصفی، مسافران، بلوف، همسر، الوالو من جوجوام، سفر، مینا و غنچه و...» به همین سادگی از خاطر علاقهمندان او خواهد رفت؟ چرا در سالهای اخیر چهره این بانوی هنرمند و شوخطبع سینما و تلویزیون را کمتر دیدهایم؟! خودش در این باره میگوید: «متاسفانه پس از سکته مغزی که چند سال پیش باعث خانهنشینیام شد، خیلی از چیزها را از خاطر بردهام و دیگر توان جسمی و ذهنی مناسبی برای بازی ندارم».هوشمند که خود نیز میداند بیشتر شهرتش را مدیون ماجراهای «صمدآقا» و نقش «ننه آقا» است، درباره این مجموعه میگوید: «اولین بازی تلویزیونی من در سریال «سرکاراستوار» بود که بعدها قسمتهایی از آن، موجب شکلگیری مجموعههای «صمد» شد. هنوز هم پس از سالها کار در سینما و تلویزیون، مرا در کوچه و خیابان با «ننهآقا» میشناسند. خودم هم خیلی با این نقش کنار میآمدم و از اینکه با یک نقش در چند فیلم معرفی میشوم، خوشحال بودم. «صمد» یکی از شخصیتهای سریال «سرکاراستوار» بود که بسیار مورد توجه قرار گرفت و باعث شد که بعدها داستانهای مستقل و دنبالهداری از این شخصیت ساخته شود. من همچون در آن سریال در نقش مادر صمد حضور داشتم، بنابراین در کارهای بعدی هم این نقشآفرینی را ادامه دادم. بخشی از این شوخطبعی و طنازی و بانمکی به خود نقش بازمیگردد و بعضی عمدهای از آن هم از شخصیت خودم ریشه میگیرد. من معمولا سناریو را حفظ نمیکنم، بلکه بیشتر نقش را در خود پرورش میدهم».سرکار خانم هوشمند از جمله هنرمندانی است که از دوران نوجوانی به هنر بازیگری روی آورده و در دورانی که نگاه مناسبی از سوی مردم به حضور دختران هنرمند وجود نداشت، سختی بسیاری را بردوش کشیده است.
وی درباره حضورش در آن دوران میگوید: «فراموش نمیکنم روزی را که مردم منطقه ما، خانم بازیگر میانسالی را در کوچهای بنبست به شدت کتکزدند و او جان سپرد. خوشبختانه خانواده ما و به ویژه پدرم از روشنفکران و نمایشنامهنویسان آن دوره بود و با ورود من به این حرفه مشکلی نداشت، اما تعدادی از همسایهها از آن به بعد از خانواده ما کنارهگیری کردند. با همه این مسایل و نگاهها بعد از کلاس هشتم دبیرستان، وارد هنرستان تئاتر رشت شدم.
اواخر دوره هنرستان آقای میلانی به خاطر پاک و سالم ماندن محیط کار تئاتر، بچهها را تشویق کرد که دوبهدو با هم ازدواج کنند که در ارتباط با هم و در کار عملی مشکلی نداشته باشیم. اینگونه شد که من با هوشمند، منیره تسلیمی با خسرو تسلیمی(پدر و مادر سوسن تسلیمی) و بقیه به همین صورت ازدواج کردیم. حدود سال ۱۳۳۴ دو بچه هم داشتم که از طرف استاد مجید محسنی برای اجرای کارهای محلی خود از رشت به تهران دعوت شدیم. هوشمند قبلا چندینبار به تهران آمده بود و با ایشان آشنایی داشت. یادش به خیر وقتی آقای محسنی ما را به استاد مهرتاش (از پایهگذاران گروه تئاتر جامعه باربد) معرفی میکرد، گفت: «بیا ... دو چهره جوان و با استعداد برایت آوردهام که هنرپیشه زنش هم زیباست.»بههر حال سالها در جامعه باربد ماندیم و کار کردیم. کارمان حسابی گرفته بود و مرتب به شهرها و تالارهای مختلف دعوت میشدیم، اما زمانی که تئاترها به آتراکیسون (نمایشهای سخیف همراه با رقص و آواز) تبدیل شد، کار ما هم به گوشهنشینی انجامید. وضعیت مالی ما زیاد خوب نبود و برای پیدا کردن یک مکان زندگی در تهران کلی بدبختی کشیدیم. هوشمند علاوه بر شاهنامهخوانی و گریم، مهارت خاصی هم در صحافی داشت و با ارتباط خوبش با چاپخانههای تهران توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد. دوسه سالی با این وضعیت زندگی کردیم تا اینکه پای ما هم به سینما باز و اوضاع اقتصادیمان بهتر شد.»
ارسال نظر