رهام وزیری

در کشورهای توسعه‌یافته اکنون گردش مالی هنر به پایه‌ای رسیده است که با تولید ناخالص داخلی بسیاری از کشورهای در حال توسعه در آفریقا برابری می‌کند و گاه از برخی از آنها پیش افتاده است. این در شرایطی است که تا پیش از جنگ جهانی دوم کمتر ذهنی می‌توانست این رشد اقتصادی را در بخش هنر تصور کند. با این همه در کشورهای در حال توسعه چرخ اقتصاد هنر همچنان لنگ می‌زند و اقتصاد هنر با سازی ناکوک نغمه سرمی‌دهد.

نگاه غیراقتصادی هنرمندان به مقوله هنر و تولید محصولات هنری یکی از دلایل بارز عدم پاگیری و پول‌سازی هنر در کشورهای در حال توسعه است. هنرمندان همواره خواهان کسب درآمد بیشتر از هنر و تولیدات هنری خود هستند که انتظاری به جا است، اما حاضر نیستند به فعالیت خود به چشم یک کسب و کار و در چارچوب قوانین اقتصادی نگاه کنند. خلق اثر هنری در هر حوزه‌ای به قصد کسب درآمد که باشد به مانند هر فعالیت اقتصادی دیگری تابع نظام عرضه و تقاضا است. تنها با درک این منطق است که می‌توان به آینده اقتصاد هنر امیدوار بود. در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران هنوز هنرمندان به پیله تنهایی خود اعتقاد راسخ دارند و حاضر نیستند به خواست طرف تقاضاکننده این پیله تنهایی را بشکنند. نهایت این ماجرا آن می‌شود که طرف عرضه‌کننده محصولی را تولید و عرضه می‌کند که الزاما مورد تقاضا نیست یا اینکه تقاضای محدود و حتی واحدی دارد. افزایش فروش آثار هنری تنها در صورتی اتفاق می‌افتد که رابطه‌‌ای میان تولید و مصرف کالای هنری، انسان‌شناسی و اقتصاد برقرار شود. هنرمندانی می‌توانند در این میان موفق‌تر باشند که انسان‌های پیرامون خود را بهتر می‌شناسند. نیازهای روز جامعه را درک می‌کنند و می‌توانند محصولات هنری خود را با شرایط جدید تولید و عرضه کنند، بدون آنکه به ماهیت هنر خود ضربه بزنند.

یک تفکر غالب در میان هنرمندان این است که آنها هر چه تولید می‌کنند در کمال است و به همین دلیل مردم باید آن را بخرند، چراکه آنها هنرمند هستند و درست و غلط را تشخیص می‌دهند. این تفکر غیراقتصادی یکی از آفت‌های بزرگ در مسیر تولید آثار هنری به قصد انجام یک فعالیت اقتصادی و کسب درآمد است. در هر مارکتی تقاضاکننده است که با تقاضای خود تعیین می‌کند که کدام کالا اجازه تداوم تولید را دارد و چه کالایی به دلیل کاربردی نبودن باید از چرخه تولید حذف یا محدود شود. در واقع هنرمندان نیز باید مانند هر فعال اقتصادی دیگری مطلوبیت طرف تقاضا را حداکثر کنند. پس شناخت جامعه و نیاز هنری آن از مسائلی است که برای پا گرفتن هنر درآمدزا بسیار مورد نیاز است.

ایجاد بازار یکی از عوامل تبدیل شدن هنر و تولید آثار هنری به یک فعالیت سودآور است. هنر در ایران بازار مشخصی ندارد. این فقدان در مورد آثاری همانند آثار نقاشی و مجمسه‌سازی که گرانقیمت‌تر هستند بیشتر احساس می‌شود. در ایران مرز میان نمایش و فروش آثار هنری در هم شکسته شده است و گالری‌ها به طور همزمان این دو نقش را بر عهده دارند. حال آنکه آثار هنری در مقام یک کالای اقتصادی مانند هر کالای دیگری نیازمند بازاری برای عرضه هستند. جایی که عرضه‌کننده و تقاضاکننده آزادانه با یکدیگر روبه‌رو شوند. وجود بازار مشخص برای فروش آثار هنری اثر دیگری نیز دارد و آن منطقی شدن قیمت آثار هنری است. در یک بازار شفاف که هنرمندان زیادی حضور دارند، دیگر هیچ هنرمندی نمی‌تواند برای محصول تولید شده خود قیمت‌های غیرواقعی بگذارد. بازار خود به بهترین شکل قیمت هر یک از‌ آثار ارائه شده را مشخص خواهد کرد.

با تشکیل بازار عرضه محصولات هنری موضوع فراموش شده بازاریابی محصولات هنری نیز به صورت خودکار احیا می‌شود. عرضه محصولات هنری نیز به مانند هر کالای دیگری نیازمند افرادی است که بیش از آنکه هنرمند باشند، هنر بازاریابی و جلب مشتری داشته باشند. در ایران به غیر از محصولات حوزه موسیقی در بقیه حوزه‌های هنری مساله تبلیغات فروش تقریبا موضوعی مغفول به حساب می‌آید. اکنون دیگر اثبات شده است که فروش آثار هنری بیش از آنکه به قوام و اصالت هنر وابسته باشد، نیازمند فضا است. عمران صلاحی روی در نقاب خاک می‌کشد و به فوریت کتاب‌هایش در صدر جدول فروش کتاب برای چندین هفته قرار می‌گیرد. حاج قربان سلیمانی جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و آثارش که سال‌ها قبل نیز وجود داشته‌اند به ناگاه پرفروش می‌شوند. این اتفاقات و اتفاقاتی از این دست تنها حاصل فضایی هستند که پس از درگذشت آنها به وجود می‌آید. برای چند روز نامشان در صدر اخبار تلویزیون و روزنامه‌ها قرار می‌گیرد و آنها در سطحی گسترده به جامعه باز شناسانده می‌شوند. این تبلیغات رایگان است که آمار فروش را بالا می‌برد نه خدای ناکرده مرده‌پرستی افراد جامعه.

توقع نابه‌جایی در دنیای هنر در کشورهای در حال توسعه ایجاد شده است که این تبلیغات باید همواره به صورت رایگان به هنرمندان ارائه شود؛ در صورتی که به مانند هر فعالیت اقتصادی دیگری در اینجا نیز میزان سرمایه‌گذاری است که میزان سود را مشخص می‌کند.

نظام حقوقی یکی دیگر از عواملی است که می‌تواند شکوفایی اقتصاد هنر را رقم بزند. قانون کپی‌رایت یا مالکیت معنوی آثار هنری اصلی‌ترین قانونی است که وجود آن به طور مستقیم موجب رونق بازار هنر به خصوص در عرصه تولید و عرضه محصولات هنری شنیداری و دیداری می‌شود. در کشورهایی که دستگاه حقوقی آنها قوانین مالکیت معنوی آثار هنری را با جدیت پیگیری می‌کند، تولید آثار هنری تا سطح یک صنعت پولساز ترقی می‌کند. نبود قوانین کپی‌رایت حتی قدرتمندترین اقتصادهای هنر را هم متضرر می‌سازد. نمونه آن می‌توان به تکثیر غیرمجاز آثار ویدئویی هالیوود در چین اشاره کرد. به گفته دپارتمان بازرگانی ایالات‌متحده، تنها در سال ۲۰۰۶ میلادی کپی غیرمجاز دی‌وی‌دی فیلم در چین مبلغ ۵/۲میلیارد دلار به اقتصاد هالیوود زیان وارد کرده است. این مبلغ نزدیک به ۵۰۰میلیون دلار بیشتر از تولید ناخالص داخلی کشور آفریقایی زیمبابوه است.

حمایت دولت‌ها از محصولات هنری و هنرمندان همواره موردنظر هنرمندان بوده است. میزان دخالت و نقش دولت در فرآیند تولید آثار هنری در عرصه‌های مختلف در میان صاحبنظران اقتصاد هنر مورد مناقشه است. دسته‌ای بر این نظر هستند که دولت باید هنرمندان را پشتیبانی مالی کرده و سیاست‌های کلان را مشخص کند. دسته‌ای دیگر عقیده دارند که دولت باید تنها از طریق وضع قوانین حمایتی همچون کپی‌رایت و ایجاد بستری ایمن برای عرضه محصولات هنری وارد این مقوله شود و دسته‌ای نیز معتقدند که دولت تنها باید از هنرمندان به صورت مالی و معنوی حمایت کند. در الگوهایی که دولت حمایت مالی گسترده‌ای از هنرمندان می‌کند ناخودآگاه هنر به سوی دولتی شدن حرکت می‌کند. در این میان هنرمندان نیز اندک‌اندک از عرضه محصولات موردتقاضا دور شده و به خرید محصولات از طریق دولت متکی می‌شوند. به نظر می‌رسد الگوی حمایت معنوی و حقوقی از هنرمندان بهترین روش برای سرپا ایستادن اقتصاد هنر است. در جامعه‌ای که ارزش‌ها نهادینه شده باشند هیچ‌گونه نگرانی از ابتذال هنر وجود نخواهد داشت. نگاه جهانی به مقوله هنر و محصول هنری تولید شده یکی دیگر از عواملی است که موجبات رونق اقتصاد هنر را فراهم می‌کند. محصولات هنری به مانند هر کالای دیگری نیازمند بازارهای جدید هستند و دیر یا زود در بازارهای داخلی اشباع می‌شوند. ارتباط هنرمندان هر کشور با کشورهای دیگر می‌تواند زمینه جهانی شدن محصولات هنری را فراهم کند. محصولات هنری جهانی تنها در سایه افزایش شناخت هنرمندان از جهان پیرامون خود تولید و عرضه می‌شوند و در فراسوی مرزها مشتریان خود را پیدا می‌کنند. در اینجا بار دیگر مسائلی همچون راهیابی به بازارهای جهانی و بازاریابی محصولات هنری خودنمایی می‌کند، اما پیش از همه این موارد به نظر می‌رسد هنر در کشورهای درحال توسعه نیازمند بازتعریف رابطه هنر و اقتصاد است.