رهام وزیری

پای درددل هنرمندان قدیمی که می‌نشینی یا مصاحبه‌هایشان را که می‌خوانی، بسیاری از آنها از بی‌رحمی سینما گلایه دارند و آنکه دیرزمانی است نقشی در خور به آنها پیشنهاد نشده است. نقشی برای هنرمندان خاک سینما خورده نیست، اما سینما به راه خود ادامه می‌دهد و آمار تولید فیلم‌ها هم نگران‌کننده نشده است. پس چه اتفاقی در حال وقوع است که فرزندان سینما را از خانه‌هایشان دور کرده است؟

سینمای ایران در حال ستاره‌سازی است. اتفاقی که در سال‌های پاگرفتن سینمای نوین ایران تقبیح شده، در میانه کار مورد آزمون قرار گرفت و اکنون در حال پیاده شدن است. در نگاه اول ستاره‌سازی ایرادی برای سینمای ایران ایجاد نمی‌کند. اما نگاهی به تاریخچه ستاره‌سازی در سینمای جهان نشانگر آن است که ستاره‌سازی همواره با اتفاقات ناخوشایند و نامبارکی برای سینما در مقام یک هنر همراه بوده است. شروع ستاره‌سازی به عبارتی بیانگر آغاز خارج شدن پروسه تولید فیلم از دست کارگردانان و فیلمنامه‌نویسان است. در نظام ستاره‌سازی اندک ستاره‌هایی پا به عرصه وجود می‌گذارند که براساس قدرت بازیگری و توانایی‌های درونی خود برای ایفای نقش به مقام ستاره رسیده باشند. سوپراستارها اکثرا براساس جاذبه‌هایی که قرابتی با عالم هنر ندارند تولید می‌شوند.

جاذبه‌های بصری در راس این مسیر قرار دارند. از این رو است که دست کارگردانان در بازی گرفتن از ستاره‌ها ‌بسته می‌‌شود و به مرور زمان بی‌آنکه خود بخواهند تنها فیلم را در مسیری که ستاره مورد نظر توانایی ایفای آن را دارد، هدایت می‌کنند.

ستاره‌ها به دلیل آنکه غالبا نردبان ترقی را پله‌پله طی نکرده‌اند، توانایی ایفای نقش‌های متفاوت و حضورهای متضاد را ندارند. از این رو است که اندک‌اندک سینما به ورطه کلیشه شدن کشیده می‌شود. ستاره‌ها به دلیل این ضعف اکثرا در قالب تیپ‌های ثابت و شبیه به هم ظاهر می‌شوند نه کارآکترهای سیال. از آنجا که نظام ستاره‌سازی همواره با نظام استودیویی همراه بوده است، کارگردانان ناگزیر می‌شوند تا از این نظام تبعیت کنند. پول‌سازی بزرگ‌ترین ره‌آورد ستاره‌ها برای تهیه‌کننده‌ها و استودیوهای فیلم‌سازی است. به همین دلیل آنها هستند که تعیین می‌کنند چه چیزی باید ساخته شده و چه چیزی ساخته نشود. تغییر سلیقه مخاطبان عاملی است که در این میان بسیار به صاحبان استودیوهای فیلم‌سازی و ستاره‌ها کمک می‌کنند. مخاطبان سینما خیلی زود به ستاره‌ها عادت می‌کنند و ستاره‌ها به الگوی جوانترها تبدیل می‌شوند. از اینجا است که آنها به دیواری مستحکم در برابر کارگردانانی که قصد دارند متفاوت باشند، تبدیل می‌شوند. این کارگردانان خیلی زود به دلیل آنکه در چرخه پول‌سازی سینما مشارکت نمی‌کنند حذف می‌شوند و جای خود را به کسانی می‌دهند که حاضر به همراهی با نظام ستاره‌سازی هستند.

در سال‌های پیش از جنگ‌ جهانی دوم هالیوود یک دوره نظام استودیویی را تجربه کرد. دوره‌ای که کمپانی‌های عظیم فیلم‌سازی تعیین‌کننده سمت و سوی قصه‌ها بودند و ستاره‌ها بدون آنکه اصل قصه فیلم اهمیت داشته باشد، درصد موفقیت فیلم‌ها را رقم می‌زدند. گسترش تلویزیون در کنار پیدایش موج سینمای مولف عواملی بودند که به حاکمیت نظام استودیویی در هالیوود پایان دادند. در سینمای ایران نیز نیازمند ظهور موج جدیدی از کارگردانان مولف هستیم تا سینما به عنوان یک هنر بتواند بر نظام ستاره‌سازی غلبه کند. سینمای ایران اکنون از هر زمان دیگری خالی‌تر از کارگردانانی است که فارغ از ستاره‌ها حرف‌هایی برای گفتن داشته باشند و مخاطبان را به بهانه شوره و قصه به سالن‌های سینما بکشانند، نه به هوای دیداری دیگر با ستاره‌ها. نظام ستاره‌سازی با همان سرعتی که سلیقه مخاطبان را تغییر داده و به سمت خود جلب می‌کند، با همان سرعت نیز به دلیل تکراری شدن مضامین فیلم‌ها در مخاطبان دلزدگی ایجاد می‌کند. به موازات آنکه عده‌ای جدید جذب ستاره‌ها می‌شوند، عده‌ای دیگر بر اثر همان دلزدگی سالن‌ها را ترک می‌کنند؛ اما در نهایت برآیند این آمد و شد به زیان سینما است و از عدد مخاطبان سینما می‌کاهد با نگاهی به آمار مخاطبان سینما در ادوار مختلف به خوبی می‌توان مشاهده کرد که عمده سینماروهای ایران در زمان‌هایی ظهور کرده‌اند که سینما برای مخاطبان خود حرف‌های نو و سوژه‌های بکری را ارائه کرده است. نظام ستاره‌سازی به دلیل نداشتن بنیان هنری و ریشه عمیق در سینمای ایران در نهایت محکوم به شکست است، اما این جسارت و خلاقیت کارگردانان است که زمان پایان این حاکمیت را

مشخص می‌کند.