کتاب
دو دیدگاه درباره نوسازی در ایران - ۲۶ دی ۸۶
دولت برای پرداخت حقوق کارکنان معدود خود غالبا دست نیاز به سوی کمپانی نفت ایران و انگلیس دراز میکرد.... صاحبان نفوذ و قدرت........ برای حفظ دارایی و مقام خود.... خویشتن را به یکی از آن دو سفارتخانه[روس و انگلیس] میبستند.....
قسمت پایانی
دولت برای پرداخت حقوق کارکنان معدود خود غالبا دست نیاز به سوی کمپانی نفت ایران و انگلیس دراز میکرد.... صاحبان نفوذ و قدرت........ برای حفظ دارایی و مقام خود.... خویشتن را به یکی از آن دو سفارتخانه[روس و انگلیس] میبستند..... تعرفههای گمرکی را خارجیها دیکته میکردند تا وارداتشان بهایران تقریبا بدون پرداخت حقوق گمرکی باشد»(ص ص ۷۹-۸۱). به نظر دکتر سیاسی «برای کسانی که سنشان اجازه نمیدهد که اوضاع ایران را قبل از سال ۱۳۰۰ شمسی دیده باشند بسیار دشوار است که آن چه را به اختصار در این باب گفته میشود باور کنند»(ص ۷۹). به همین جهات، از رضا شاه ستایش میکند. او که به اتفاق جمعی از دوستانش تحمل «وضع اسفانگیز مملکت» را ندارند، «انجمن ایران جوان» را تشکیل میدهند؛ زیرا معتقد بودند که «ایران پیر و فرسوده باید با قبول تمدن جدید از نو، جوان و نیرومند گردد»(ص ۸۴). چیزی از تاسیس این انجمن نمیگذرد که سردار سپه نخست وزیر آنها را به حضور میخواند. «انجمن دعوت سردار سپه را پذیرفت؛ البته جز این هم نمیتوانست بکند!»(ص ۸۶). در آن دیدار، سردار سپه پس از خواندن اساسنامه به آنها روی خوش نشان نمیدهد و میگوید: «بسیار خوب... حرف از شما ولی عمل از من خواهد بود... به شما اطمینان میدهم بلکه بیش از اطمینان به شما قول میدهم که همهاین آرزوها را بر آورم...»(همانجا). دکتر سیاسی مینویسد: «وعدهای را که داده بود، چندان به جد نمیگرفتیم و امیدی به عملی شدن مرام خودمان خاصه در مدتی کوتاه ..... نداشتیم..... اما گذشت زمان معلوم داشت که سخن به گزاف نگفته و بیهوده وعده نکرده[بود]. زیرا در مدت کوتاه حکومتش - که بیست سال بود- تقریبا تمام مرام ما را به موقع به اجرا در آورد» (ص ۸۷).
روی دیگر ماجرا
با آنکه تجدد آمرانه نیز میپذیرد که «رضا شاه طی حکومت بیست ساله اش...
به اکثر خواستهایی که روشنفکران... مطرح میکردند... جامه عمل پوشاند»
(ص ۱۸)، براین نظر است که «دیکتاتوری رضا شاه در ظرف دو سال... به خودکامگی (autocracy) تحول یافت و کمیپس از آن به حکومت خود سرانه (arbitrary) تبدیل شد» (ص۱۹)، و نیز در مقاله دکتر همایون کاتوزیان در ص (۲۳-۶۴). کاتوزیان به نقل از خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه هدایت مینویسد: «در دوره پهلوی هیچکس اختیار نداشت. تمام امور میبایست به عرض برسد و آنچه فرمایش میرود، رفتار کند» (ص ۴۷).
به این ترتیب، «رجال صاحب اراده پیدا نمیشوند»؛ رجال یکی پس از دیگری حذف میگردند (تیمورتاش، داور، سردار اسعد بختیاری، مدرس روحانی متنفذ، صولتالدوله قشقایی...) یا به تبعید میروند (دکتر مصدق، قوامالسلطنه و...). به نظر تورج اتابکی «در جامعه اروپایی فرآیند مدرنسازی با رشد و گسترش تدریجی خرد نقاد که ملازم تحقق تدریجی خود مختاری فردی بود و پیدایش جامعه مدنی همراه بود، اما در ترکیه عثمانی و ایران وضع برعکس بود» (ص۸). به عقیده کاتوزیان، «حکومت خودسر در ایران در سراسر تاریخش شکل معمول حکومت بود .... درحالی که دوران استبدادی در کل قاره اروپا حداکثر چهار قرن بود» (ص ۲۳). و بعد مینویسد: در ایران «دولت قادر بود، هرکاری که مایل است انجام دهد. از جمله گرفتن خود سرانه جان و مال[مردم]»( همان جا).
در اروپا، فرمانروایان، طبقات مهم اجتماعی را نمایندگی میکردند. در صورتی که «در ایران دولت جدا از جامعه بود»(ص ۲۳). بنابراین، انقلاب در کشورهای اروپایی علیه طبقات فرمانروا بود، در حالی که انقلابها در ایران علیه کل دولت و نظام بود و این جریان به دور «حکومت خود سر- آشوب- حکومت خود سر» منجر میشد( همان جا). بهاین ترتیب، در دوران رضا شاه، با آنکه اکثر مردم و روشنفکران در آغاز از اصلاحات او حمایت میکردند (بسیاری از صفحات)، به تدریج رابطهها سست شد، نظامیان در تهران و ولایات با قهر و خشونت و فساد بر همه امور دست انداختند و دولت در مقابل جامعه قرار گرفت؛ به نحوی که وقتی متفقین در شهریور ۱۳۲۰ مملکت را اشغال کردند، تمام طبقات از برکناری رضا شاه استقبال کردند. دستاندازی شاه و امرای ارتش بر اموال مردم، کشتن و تبعید رجال ملی و خوشنام، برچیدن آخرین آثار آزادی و دموکراسی، به زندان انداختن کلیه دگراندیشان، جمع شدن کلیه امور و قدرتها، چه در امور داخلی و چه در امور خارجی و دیپلماسی در دست یک نفر، سیطره سرکوبگری همراه با فساد و خودسری از اهم مواردی است که تجدد آمرانه به آنها میپردازد. در واقع، در آغاز کار، هیچ کس «نمیتوانست باور کند که کارها برای چنین «غاصبی» چنین آسان روبراه شود» (ص۴۰). از قول علی دشتی، وکیل وقت مجلس: «در این بیست ساله اصل مالکیت (که یکی از اصول مهمه حقوق بشری است) مراعات نشده... مردم را در زندان انداخته و املاک آنها را تباله کردهاند... پس چه تفاوتی است بین یک قطاعالطریق و یک [دولت]»(ص۵۰).
اهمیت طرز لباس پوشیدن و کلاه
مقاله «مقررات لباس پوشیدن برای مردان در ترکیه و ایران» (هوشنگ شهابی، ص ص ۱۸۳-۲۲۱) نیز از مطالب خواندنی تجدد آمرانه است. در واقع، انسان فکر نمیکند که طرز لباس پوشیدن و حتی کلاه بر سرگذاشتن دارای این اهمیت و این پیامدهای سنگین اجتماعی و سیاسی و فرهنگی باشد. به نظر شهابی، این موضوع «یکی از آشکارترین جنبههای تلاشهای مدرنسازی دو دولت» محسوب میشد. این تلاش، «تا حدودی شبیه اصلاحات پتر کبیر در ظاهر مردم روسیه» بود (ص ۱۸۳). به سبب مخالفت روحانیون ترکیه، در آن کشور قوانین مختلفی برای تحمیل لباس پوشیدن مدرن بر مردم به تصویب میرسد. «اما ضدیت با روحانیت تنها انگیزه مقررات لباس پوشیدن نبود؛ ملیگرایی و ملتسازی نیز نقش مهمیایفا میکردند» (ص ۲۰۵). به عقیده شهابی، «ملیگرایی دارای دو بعد بود...: به لحاظ داخلی باید یک دولت مقتدر به وجود میآمد تا در برابر تهاجم غرب ایستادگی کند، و به لحاظ خارجی باید استقلال کشور در برابر اروپا تضمین میشد[دیپلماسی]. اولی انگیزه یکسان سازی را فراهم میآورد، دومیاروپایی شده را» (ص ۲۰۶). این موضوع؛ یعنی نوعی تضاد و تعارض، مضمونی است که جریان بحث را در سراسر این کتاب شکل میدهد. در مقاله «اصلاح زبانی در ترکیه و ایران» ( جان آر. پری، صفحات ۲۲۳- ۲۵۲) نیز آثار همین تعارض کشمکش انگیز را میبینیم، که در واقع از «تقریبا یکهزار سال پیش» (ص ۲۲۵) و با دانشوران ایرانی نظیر ابن سینا و بیرونی آغاز شده بود. کشمکش «سدهخواهی» با سنتهای زبانی ظاهرا تا به امروز نیز ادامه دارد؛ شاید همان کشاکشی دیرین سنت و تجدد. به مناسبت ارتباط شدید مقاله «رفع ابهام: سیاست خارجی وثوق الدوله» (اولیور بالیست، ص ص ۲۵۳- ۲۸۲) با دیپلماسی و سیاست خارجی، احتمالا مناسبتر است که بر روی آنها به تحلیلی جداگانه موکول شود که امیدوارم همکارن صاحب نظر وبسایت دیپلماسی متقبل آن شوند.
منبع: irDiplomacy.ir
ارسال نظر