قلم به دستهای محبوب ما (۲)
سلین؛ با زبانی گزنده و دلچسب
«بهتر است خیال برت ندارد، آدمها چیزی برای گفتن ندارند. واقعیت این است که هر کس فقط از دردهای شخصیاش با دیگری حرف میزند، هر کس برای خودش و دنیا برای همه.
«بهتر است خیال برت ندارد، آدمها چیزی برای گفتن ندارند. واقعیت این است که هر کس فقط از دردهای شخصیاش با دیگری حرف میزند، هر کس برای خودش و دنیا برای همه.
عشق که به میدان میآید، هر کدام از طرفین سعی میکنند دردشان را روی دوش دیگری بیاندازند؛ ولی هر کاری که بکنند بینتیجه است و دردهایشان را دستنخورده نگه میدارند و دوباره از سر میگیرند و باز هم سعی میکنند جایی برایش پیدا کنند».
گاهی منفورترین، گاهی محبوبترین، گاهی آزادترین و گاهی محبوسترین اینها و بسیاری از صفات ضد هم را میتوان همینطور پشتسر هم قطار کرد، برای نویسندهای به نام لویی فردینان سلین که اول بار با «سفر به انتهای شب» به علاقهمندان ادبیات خارجی در ایران معرفی شد و پس از آن همچنان در میان علاقهمندان ادبیات یکی از کسانی است که آثارش بسیار خوانده میشود و نقدهای زیادی برای آنان نوشته میشود.
سلین کیست؟
لویی فردینان دتوش متولد ۱۸۹۴ در حومه پاریس است. کودکی او در پاریس سپری شد و در مدارس محلی درس خواند. پس از اخذ مدرک تحصیلی ابتدایی به آلمان و انگلستان فرستاده شد تا در کنار زبانهای خارجی، حرفهای نیز بیاموزد. وی پیش از آن نیز در پاریس و نیس به کارآموزی در جواهرفروشی هم پرداخته بود. اما او از این حرفهها خرسند نبود و برای فرار از این وضعیت، داوطلبانه عازم جنگ شد. در سال ۱۹۱۲ در قشون سواره نظام ثبتنام کرد. دو سال پس از ورودش به ارتش مجروح شد و تا آخر عمر با آن دست به گریبان بود و تنها از این بابت یک مدال نظامی نصیبش شد.
در سال 1916 پس از مدتی اقامت در لندن، به کامرون که آن زمان مستعمره قدیم آلمان بود، رفت و در یک شرکت تجاری مشغول کار شد. او اندکی بعد به پاریس بازگشت و دیپلمش را گرفت و به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت. سلین در سال 1924 از پایاننامهاش دفاع کرد و به طبابت مشغول شد؛ هر چند که در این سال عشق به نوشتن و بیان آنچه که میخواهد، دست از سر او برنداشته بود تا اینکه وی در سال 1932 سفر به انتهای شب را با نام مستعار سلین که جزء سوم نام خانوادگی مادرش بود، چاپ کرد.
سفر به انتهای شب برای سلین جایزه
تئوفراست-رنودو را به ارمغان آورد و مانند سکوی پرتاب او را به سرعت مشهور کرد و از همان ابتدا جایگاه وی را به عنوان نویسندهای بزرگ تثبیت کرد. هر چند که خود سلین بارها با اتخاذ تصمیمات و بعضا نوشتن برخی آثار، بارها جایگاه و زندگی خود را دستخوش حوادث بسیاری کرد.
سلین در سال ۱۹۳۶ «مرگ قسطی» را منتشر کرد، او با فروش بسیار خوب زبان روسی رمان به شوروی سفر کرد.
در همین سفر بود که نگاهش تغییر یافت و فکر نوشتن هجونامهها به سرش زد. هجونامه ضد کمونیستی من مقصرم را نوشت. پس از آن مواضع ضد یهود او رنگ جدیتری به خود گرفته و موجب انتشار هجونامههای هیچ و پوچ برای یک قتل و مدرسه اجساد شد. اما پیشنهاد اتحاد آلمان و فرانسه را که در مدرسه اجساد مطرح کرد، بیش از پیش به ضررش تمام شد. او که مدتی مورد لطف چپگرایان قرار گرفت، فکر میکرد میتواند دل راست گرایان افراطی را به دست آورد. اما این کتاب موجب شد طرفداران فاشیسم به صورت رسمی از او حمایت کنند. در سال 1941 «اوضاع وخیم» را منتشر کرد. با سقوط دولت فرانسه، رسما یکی از ضد یهودها شد. در پایان سال 1944 و با شکست آلمانها همه چیز تغییر کرد. او تنها ماند و از هر طرف مورد حمله واقع شد. پاریس آزاد شد و رادیو بیبیسی او را خائن اعلام کرد، دیگر نمیتوانست در پاریس بماند. با همسرش، به کپنهاگ پناه برد. در دانمارک هم دائما در معرض خطر تحویل به کشور فرانسه قرار داشت.
گروهی از طرف فرانسه، حتی بیش از ورود سلین، برای دستگیری او به کپنهاگ رسیده بودند. سلین، از سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۱، به عنوان یک تبعیدی، در آلمان و دانمارک زندگی کرده و در همانجا به زندان افتاد.
در همین سالها «سحر و خیال»، «زمانی دیگر» و «معرکه» را نوشت. بالاخره در سال 1951 به دلیل حضور دلاورانه در جنگ جهانی اول مورد عفو قرار گرفته و فرصت یافت تا تبعیدگاه خود دانمارک را ترک کند و به فرانسه بازگردد. سالهای زندان و تبعید، فرسودگی و بیماری را برایش به ارمغان آورد و او را به انزوا کشاند. سرانجام در جایی به نام مودون در مناطق بالای رود سن مقیم شد و مابقی آثارش را نوشت؛ (از این قصر به آن قصر، شمال، ریگودون). او در اولین روز ماه ژوئیه 1961 درگذشت و در گورستان مودون آرام گرفت.
لوئی فردینان سلین از معدود نویسندگانی است که خواننده را به حیرت وامیدارد. مخاطب با خواندن هر سطر از اثرش دچار هیجان میشود و احساسات ضد و نقیضی در مغزش رسوخ میکند. نمیفهمد چرا؛ ولی کتابش را که شروع میکند یک نفس تا آخر میخواند. با کلماتش زندگی میکند؛ میخندد، غصه میخورد، عذاب میکشد، عصبانی میشود.
چرا؟ زیرا که سلین از ادبیات نوشتاری خارج شده و به زبان محاوره با مخاطبش سخن میگوید. حتی گاهی به زبان خشن کوچه و بازار پناه میبرد. میخواهد با عجله و بی درنگ هرچه بر سرش آمده با خواننده در میان بگذارد، از کشمکشهای درونی و رنج و عذاب زندگی بگوید و چه بسا یکی به دو کند. در نظر او ادبیات نوشتاری و قوانین نگارش چیزی نیستند جز عوامل دستوپاگیری که مانع از انتقال راحت و بیدردسر کلام میشوند.
از زبان محاوره و کلمات عامیانه آرگو که مختص کوخنشینها و ژندهپوشان است، استفاده میکند و حتی گاهی اوقات لغت جدید میسازد. استفاده از کلمات آرگو و گاه فحش و ناسزا - که همه اینها جزء لاینفک زندگی روزمره این گروه از مردم است - باعث میشود تا منتقدان از او به عنوان نویسنده بددهن و بینزاکت یاد کنند؛ چراکه این زبان هرگز تا به حال در ادبیات نوشتاری وارد نشده بود و به دلیل استفاده از اصطلاحات خارج از ادب، هیچ گاه نمیتوانست پایه و اساس یک نوشته ادبی باشد.
سلین اولین کسی است که این زبان را وارد ادبیات و آن هم رمان میکند. او در پاسخ به منتقدانش میگوید: «آرگو بازتاب نفرت است، این نفرت است که آرگو را میسازد. آرگو ساخته شده تا حس واقعی فلاکت و بدبختی را نشان دهد. روزنامه اومانیته را بخوانید. چیزی نیست جز یک زبان عجیب و نامفهوم... آرگو ساخته شده تا یک کارگر بتواند به رییسش بگوید، از او متنفر است: تو حال میکنی و من سگ دو میزنم، از من کار میکشی و با ماشین پت و پهنت این ور اون ور میری، یه روز پدر تو در میارم...»
منتقدان همچنین معتقدند که سلین نه تنها سبک خاصی ندارد، بلکه کار شاقی هم نمیکند، چراکه همان طور که حرف میزند، مینویسد. اما سلین به شدت به سبک خود اعتقاد دارد و تقریبا در تمام مصاحبههایش یادآوری میکند که صاحب سبک است: «من نوآوری کردهام، سبک ساختهام، این تمام آن چیزی است که میتوان مرا به خاطرش سرزنش کرد... من در این کار تخصص دارم، صاحب سبکم...» «اگر ترکهای بگیری دستت و بخواهی در آب، صاف نشانش دهی، باید اول آن را خم کنی چون بنا بر قانون انکسار نور، چوب صاف در آب، شکسته به نظر میرسد. پس باید اول آن را بشکنی بعد در آب فرو کنی. درستش همین است. این همان کاری است که نویسنده صاحب سبک انجام میدهد.» سلین برای اثبات اهمیت سبکی که خلق کرده پافشاری میکند: «من نمیتوانم زمانی به زیان کلاسیک بخوانم. اینها رمان نیستند، فقط طرح رمانند، هنوز کلی کار دارند. زبانشان غیرقابل فهم است، زنده نیست.»
این نویسنده صاحب سبک که فقط به خاطر نویسندگیاش آن همه رنج و مشقت و زندان و تهمت و انتقادهای شدید را تحمل کرد، احساسات ضد و نقیضی درباره شاهکارهای ادبیاش دارد: «من نویسنده نیستم، هرچه شما بگویید هستم. جز نویسنده. اصلا ادعا ندارم که برای خوانندگانم پیامی دارم. نه، نه و نه. به شما اطمینان میدهم که تقصیر من نیست، اصلا دست خودم نیست. من هیچ احساسی نسبت به این نسل مضحک جنگ ندارم. تمام کتابهایم را با تیراژهایش به جهنم. من فقط هرچه به کلهام میزند، مینویسم. اما آرزویم این است که یک پزشک ساده در حومه شهر باشم.» اما در جایی دیگر میگوید: «شصت و سه سالم است، دیگر وقت آن رسیده که بازنشسته شوم و از گالیمار مستمری بگیرم، لیاقتش را دارم، لیاقت نوبل را هم دارم... چون نوآوری کردهام.»
سلین در آثارش
سفر به انتهای شب اولین رمان وی است. اقبال سلین در آن بود که هنگام نوشتن این رمان از هر آنچه تاثیرگذار است درکی کامل داشت. زبان این کتاب بسیار ساده و زبانی شبیه به مطالعات روزمره دارد و فرق اساسی آن این است که کلمات سلین بدیع و نشاطانگیز است هر چند که بعضا بسیار تلخ و گزنده میشود، هر چند که به نوعی سفر به انتهای شب سرگذشت یا خاطرات خود سلین است. سلین به نوشتن زبان مردم ساده اکتفا نمیکند، بلکه با آنها ذهنیتی مشترک دارد. شخصیتهای محبوبش در آن دوران مغازهدارها، کارمندان جزء، دارندگان عایدی ناچیز و سرایدارها هستند. سلین این افراد را به شکلی چنان عمیق و معجزهآسا واقعی نشان داده است که جامعهشناسان آینده میتوانند برای شناختن آنها به خواندن این اثر بسنده کنند. سلین با اغماض کاملا بیگانه است و هنر توهم د ر سر پراندن را نمیشناسد.
سلین اگرچه حقایق ناپسند را با صراحت پیش رویمان قرار میدهد ا ما هرگز نفرتانگیز یا تحملناپذیر نیستند و این برخلاف چیزی است که گاهی از سر منزهطلبی یا به هر دلیل دیگری به ناحق درباره سلین گفتهاند. مهربانی و انسانیتش او را از خطر میرهاند.
سلین در آثارش هرگز به پیچیدگی توجه ندارد، بلکه متوجه سادگی است کسانی که سفر به انتهای شب را خواندهاند هرگز آن را فراموش نخواهند کرد، زیرا با لذت بسیار خود را در آن یافتهاند. این کتاب به شکلی شگفتانگیز طبیعی است و برای همه نوشته شده است. یکی از برترین شایستگیهای سلین توانایی وی در ملموس ساختن سنگینی فقر است. فقری که بهرهبرداری از آن در ادبیات کار دشواری است. فقر چه از نظر مضمون چه حال و هوا و مناظر عنصر اساسی آثار سلین هستند.
در آثار سلین همه فقیرند
سلین در آثارش کسی را بی دلیل مفتضح نمیکند و بی انصاف نیست هیچ چیز از نظر وی دور نمیماند، هیچ چیز را فراموش نمیکند ترتیبی میدهد که خواننده خود آن را حس کند.
آثار سلین تندی و تیزی دردآوری دارند و همینها است که بسیاری او را آخرین کلاسیک ادبیات خوان میدانند. هر چند که سلین هم مانند بسیاری از نویسندگان و شاعران بزرگ دنیا هنگام حیات هنوز جایگاه و ارزش اصلیاش شناخته نشد. مرد خشمگین فرانسوی را باید نویسندهای دانست که بر خلاف بسیاری از اصول و قواعد روزگارش حرکت کرد و عنوان آخرین کلاسیک ادبیات فرانسه واقعا برازنده او است.
آثار سلین:
سفر به انتهای شب
مرگ قسطی
جنگ
شمال
معرکه
قصر به قصر
دسته دلقک
ارسال نظر