آن مرد با «افرا» آمد

غزال صادقی - ۱۲ دی‌ماه روز موعود برای بسیاری از علاقه‌مندان تئاتر بود. درست در شرایطی که امیدی به ادامه حیات تئاتر خاموش کشور دیده نمی‌شود و تئاتر شهر نیز در سکوت و انزوا به سر می‌برد، ولی در همان نزدیکی‌ها در یکی از شب‌های برفی تهران گیشه تالار وحدت شاهد صف طولانی علاقه‌مندان به تئاتر بیضایی بود؛ چرخ‌های تئاتر دوباره به حرکت افتاد؛ و به طوری که در همان شب اول بلیت‌های سه روز بعد نیز به فروش رسید. بهرام بیضایی بالاخره بعد از یک‌ماه و اندی تاخیر و حتی جابه‌جایی سالن‌ها و پشت‌سر گذاشتن حاشیه‌های فراوان بالاخره به روی صحنه رفت.

افرا به دنبال طوبا

بیش از بیست سال پیش بود که بهرام بیضایی نمایشنامه‌ای تالیف کرد که «طوبا» نام داشت؛ اما همزمان نوشته مشابهی را با نام «روز می‌گذرد» به نگارش درآورد. پس از آن بیضایی نام «افرا» را به طوبا ترجیح داد.

بهرام بیضایی بیش از ۲۰سال است که دوست دارد فیلم یا تئاتری از افرا را به روی صحنه ببرد که به خاطر رویکردهای جامعه و حساسیت‌های شخصی خودش تا به امروز نتوانسته رنگ حقیقت به خود بگیرد.

پایان افرا

از لحاظ فرم اجرایی مثل همیشه و همان‌طوری که از بهرام بیضایی انتظار می‌رود با نمایشی استیلیزه و پرپرسوناژ روبه‌رو می‌شویم که با دقت خاص بیضایی تمام صحنه‌ها و دیالوگ‌ها چیده و پرداخته شده است.

بازی‌هایی بعضا پرطمطراق و تاثیرگذار با دیالوگ‌هایی زیبا اما متاسفانه از لحاظ قصه انتظارها را برآورده نمی‌کند. داستان پر از کلیشه‌های دور از انتظار است که گاهی فراموش می‌کنیم که ما در حال تماشای نمایشی از بهرام بیضایی، نویسنده و کارگردان «یزدگرد» هستیم که هر لحظه‌اش بازی است در بازی و کوچک‌ترین قدرت پیش‌بینی را از مخاطب می‌گیرد و در یزدگرد تماشاگر هر لحظه می‌پرسد که داستان چطور و چگونه پیش خواهد رفت و پایان این دستاورد کجا است؟ پشت هر دیالوگ هر حرکت هر صحنه و حتی هر نفس کشیدن بازیگران معنایی وجود دارد.

در افرا اما کاملا می‌دانیم پایان این داستان کجا است و قرار است که به یک «Happyend» منجر شود؛ به طوری که حتی شگرد پایانی حضور نویسنده در بین شخصیت‌های قصه نیز کاری از پیش نمی‌برد و ما را بیشتر به کلیشه‌ها نزدیک می‌کند. کما اینکه بارها و بارها شاهد حضور نویسنده در داستان و تاثیر مستقیمش در پایان قصه بوده‌ایم و در پایان نه تنها بیننده را غافلگیر نمی‌کند، بلکه دچار خستگی و خمودگی بیشتر می‌کند.

از تئاتر شهر به وحدت

در حالی که تالار اصلی و چهارسوی مجموعه تئاترشهر از طرف پیمانکار برای بهره‌برداری تحویل مجموعه تئاتر شهر شده بود، تعمیرات سایر تالارهای مجموعه، مانع از ادامه تمرین‌ها و اجرای نمایش «افرا» در موعد مقرر شد و به همین علت ادامه تمرین‌ها و اجرای نمایش «افرا» به تالار وحدت منتقل شد که البته این انتقال مشکلات فراوانی را در اجرا به همراه داشت؛ زیرا سالن وحدت با آن ابعاد گسترده‌اش مناسب اجرای یک تئاتر پر از دیالوگ نیست و به خاطر اشکالاتی که در حین اجرا در بلندگوهای سالن به وجود می‌آورد. مشکلاتی در شنیدن صداها برای تماشاگرانی که در بالکن نشسته‌اند، به وجود می‌آید.

به خاطر نوع کارآیی خاصی که سالن تالار وحدت دارد، بیشتر برای اجراهای کارهای شاد و موزیکال به کار می‌رود و برای این کار مناسب نیست؛ زیرا کسانی که در دورتر از ردیف‌های ۱۰ و در بالکن تماشاگر این نمایش بودند، چهره بازیگران را نمی‌دیدند و لذت از نزدیک دیدن یک کار تئاتر (که یکی از نکات برجسته در دیدن تئاتر است) را از دست می‌دادند.

روزی که گذشت

داستان نمایش «افرا» یا «روز می‌گذرد» به دوران معاصر باز می‌گردد و بازگوکننده داستان دختر معلمی است که همراه مادر و برادر کوچکش در خانه‌ای بزرگ و قدیمی در کنار خانواده ثروتمندی زندگی می‌کنند. مادر افرا کلفت خانه است و افرا نیز معلم سرخانه پسر عقب‌مانده خانواده می‌شود.

شازده کوچک در طی برخوردهایی به افرا علاقه‌مند می‌شود و مادرش نیز به خواستگاری افرا می‌رود پس از آنکه افرا خواستگاری «شازده کوچک» را رد می‌کند، مادر شازده تصمیم به انتقام می‌گیرد و با توطئه‌چینی افرا را به اتهام دزدی به زندان می‌اندازد و در نهایت افرا به کمک نویسنده داستان که خودش با عنوان پسرعموی خیالی او وارد صحنه می‌شود به او ابراز علاقه می‌کند. در این نمایش ده بازیگر در نقش‌های مختلف بازی می‌کنند که می‌توان به مژده شمسایی در نقش (افرا)، مرضیه برومند (خانم شازده عبدالملوک)، سهیلا رضوی در نقش (مادر)، مهرداد ضیایی (دوچرخه‌ساز)، هدایت هاشمی (سرکار خادمی)، بهرام شاه‌محمدلو در نقش (فرخ)، حسن پورشیرازی در نقش (فروشگاه‌دار)، افشین هاشمی در نقش (شازده چلمن میرزا) و رحیم نوروزی در نقش (نویسنده) اشاره کرد. این نمایش از ۱۲ دی تا ۱۸بهمن ماه از ساعت ۱۸ هر شب اجرا می‌شود.

بهرام بیضایی، در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. خانواده‌اش اهل کاشان و آن گونه که خود بیضایی نوشته در کار تعزیه بودند. او تحصیلاتش را در رشته ادبیات ناتمام گذاشت. اولین فیلم بلندش «رگبار» را در سال ۱۳۵۱ ساخت و آخرین فیلم وی سگ‌کشی در سال ۱۳۸۰ بود. او در عین حال همیشه به پژوهش در تئاتر هم علاقه داشت و در سال ۱۳۴۰ کتاب‌هایی درباره تئاتر چین، ژاپن و ایران منتشر کرد.

کارهای تئاتر وی که تا به الان اجرا شده‌اند، شامل «سلطان مار» در سال ۱۳۴۵، «مرگ یزدگرد»، «کارنامه بنداربیدخشن»، «بانو آئویی»، «شب هزار ویکم» بوده است. «افرا» آخرین کاری است که از وی به روی صحنه رفته است.