کتاب
سیاست خارجی آمریکا در سه پرده
نویسنده: زیبیگنیف برژینسکى
در ماههاى پیش از آغاز تهاجم نظامى آمریکا به عراق، زیبیگنیف برژینسکى، مشاور امنیت ملى سابق آمریکا در زمان جیمى کارتر، یکى از معدود کارشناسان و دستاندرکاران سیاست خارجى آمریکا بود که به صراحت درباره مخاطرات آغاز جنگى یکجانبه و بدون دستیابى به اجماعى جهانى علیه صدام حسین سخن گفت و در عین حال پیامدهاى ناگوار چنین اقدامى را در صورت فقدان یک طرح استراتژیک جامع به مقامات دولت بوش گوشزد کرد.
شانس دوم: سه رییسجمهوری و بحران ابرقدرتى آمریکا
نویسنده: زیبیگنیف برژینسکى
در ماههاى پیش از آغاز تهاجم نظامى آمریکا به عراق، زیبیگنیف برژینسکى، مشاور امنیت ملى سابق آمریکا در زمان جیمى کارتر، یکى از معدود کارشناسان و دستاندرکاران سیاست خارجى آمریکا بود که به صراحت درباره مخاطرات آغاز جنگى یکجانبه و بدون دستیابى به اجماعى جهانى علیه صدام حسین سخن گفت و در عین حال پیامدهاى ناگوار چنین اقدامى را در صورت فقدان یک طرح استراتژیک جامع به مقامات دولت بوش گوشزد کرد. در اوت ۲۰۰۲، هنگامى که دولت بوش به سرعت سرگرم فراهمسازى مقدمات حمله به عراق بود، برژینسکى باز هم هشدار داد که «جنگ پدیدهاى بسیار جدى و به خاطر ماهیت پویا و دینامیکش بسیار غیرقابل پیشبینى است، آن هم در منطقهاى مانند خاورمیانه که به بشکهاى باروت شبیه است؛ بنابراین باید به جز اغراض شخصى، تبلیغات عوامفریبانه و اسناد مشکوک، دلایل بهترى براى حمله به عراق وجود داشته باشد.»
در فوریه ۲۰۰۳، تنها چند هفته پیش از آغاز تهاجم نظامى به عراق نیز، برژینسکى گفت: «آمریکا که در نهایت تصمیم به اقدامى خودسرانه علیه عراق گرفته است، باید آمادگى این را داشته باشد که بار هزینهها و مشکلاتى را که این جنگ در پى خواهد داشت به تنهایى بر دوش بکشد و از آن مهمتر اینکه خود را براى مقابله با موج جدید و گستردهاى از اقدامات و احساسات ضدآمریکایى در دیگر نقاط جهان آماده کند.
حال در کتاب تازه و تاثیرگذار خود تحت عنوان «شانس دوم: سه رییسجمهور و بحران ابرقدرتى آمریکا»، برژینسکى نه تنها به ارزیابى پیامدهاى کوتاه مدت و بلندمدت جنگ فاجعهبار عراق مىپردازد، بلکه در عین حال وضعیت ناگوار این کشور را در چشمانداز تاریخى تغییرات جهانى طى دو دهه گذشته قرار مىدهد.
برژینسکى با قلمى سرد و صریح به تحلیل سیاستهاى خارجى آمریکا طى دوران ریاستجمهورى جورج بوش پدر، بیل کلینتون و جورج بوش پسر مىپردازد و با تحلیلى تازه، به خوانندگان نشان مىدهد که چگونه تصمیمات جمعى این سه رییسجمهوری، وضعیت فعلى آمریکا در عراق، بنبست و وضعیت حاد سیاسى با ایران و کرهشمالى، فاصلهگیرى اروپا با آمریکا در زمینه مسائل سیاست خارجى و نیز ادعاها و جاهطلبىهاى روزافزون چین را به وجود آورده است.
برژینسکى علاوه بر اینکه در کتاب خود کارنامه جورج دبلیو. بوش را کارنامهاى فاجعهبار توصیف مىکند، در جمعبندى کلى خود از وضعیت فعلى آمریکا در جهان نیز مىنویسد: «هر چند از برخى جنبهها مانند توانمندىهاى نظامى، آمریکا ممکن است از سال ۱۹۹۱ قدرتمندتر باشد، اما توانایى ایالات متحده براى تاثیرگذارى بر واقعیتهاى جهانى و بسیج متحدان سنتىاش در جهت منافعى مشترک، به طرز قابل ملاحظهاى کاهش یافته است. اکنون که ۱۵ سال از تاجگذارى آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان پس از فروپاشى شوروى مىگذرد، ایالات متحده به یک دموکراسى تنها و ترسخورده در جهانى غریبه و متخاصم تبدیل شده است.»
برژینسکى در کتاب «شانس دوم...» که به نوعى تکملهاى بر دو کتاب قبلى این کارشناس کهنهکار مسائل خارجى آمریکا محسوب مىشود که به مسوولیتها و دشوارىهاى پیش روى آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان در دوران پس از جنگ مىپرداختند، با اتکا به معلومات وسیع خود درباره تاریخ معاصر و سیاست خارجى، استدلالهاى خود را به گونهاى تاثیرگذار به خواننده عرضه مىکند. برژینسکى که برخلاف نظرگاه ایدئولوژیک و ایدهآلیستى نئوکانهاى دولت بوش از نظرگاه رئالیستى به تحلیل مسائل مىپردازد، به تشریح شیوههایى مىپردازد که کنشهاى سیاسى و نظامى در یک نقطه از جهان مىتواند تاثیرات شگرفى در گوشه دیگرى از جهان داشته باشد. به گمان برژینسکى، اگر با همین منطق به مسائل نگاه کنیم، جنگ عراق و افغانستان دلیل اصلى افزایش چشمگیر احساسات ضدامپریالیستى، ضدغربى و ضدآمریکایى در سراسر جهان محسوب مىشوند.
اما نکتهاى که این کتاب به گونهاى تکاندهنده به خوانندگان خود عرضه مىکند، تغییرات شگرفى است که پس از سقوط دیوار برلین و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى در صحنه معادلات جهانى روى داده است. به نوشته برژینسکى، آمریکا در آن زمان از «شان و احترامى» بینالمللى برخوردار بود و در صحنه جهانى هیچ رقیب، تهدید و... نداشت. اما اکنون که تنها یک دهه و نیم از آن زمان گذشته است، «خصومت چشمگیرى نسبت به آمریکا» در اقصى نقاط جهان وجود دارد، «اعتبار آمریکا در صحنه جهانى» به شدت مخدوش شده است، «قواى نظامى آمریکا در خاورمیانه دست و پا بسته» ماندهاند و «متحدان سنتى» این کشور سعى در حفظ فاصله خود از آمریکا دارند.
هر چند برژینسکى جورج دبلیو. بوش، رییسجمهوری فعلى آمریکا را مسوول اصلى تزلزل «موقعیت ژئوپولتیک» این کشور و سوءتفاهم در مورد «فرصتى تاریخى» عنوان مىکند، اما در عین حال به اشتباهات و موقعیتهاى از دست رفته در دوران دو رییسجمهوری پیشین آمریکا نیز اشاره مىکند.
هر چند برژینسکى از جورج بوش پدر به خاطر برخورد عاقلانهاش با فروپاشى شوروى و ایجاد اجماعى بینالمللى براى مقابله با صدام پس از تجاوز به کویت ستایش مىکند، اما در عین حال او را به خاطر «ناتوانى در ترجمان این پیروزىها به یک موفقیت تاریخى پایدار» سرزنش مىکند.
به اعتقاد برژینسکى بوش از قدرت و نفوذ سیاسى بىنظیر آمریکا در آن برهه تاریخى براى تسهیل روند گذار روسیه به یک دمکراسى سالم استفاده نکرد و از پیروزى استراتژیک خود در جنگ نخست خلیجفارس هم براى ایجاد صلح میان اعراب و اسرائیل و ایجاد تحولى عمیق در خاورمیانه استفاده نکرد.
به اعتقاد برژینسکى، کلینتون نیز هرچند به خاطر احیاى روند صلح خاورمیانه، گسترش صلحآمیز پیمان آتلانتیک شمالى (ناتو) و کمک به بازگشت ثبات به منطقه بالکان شایسته تقدیر است، اما «سیاستهاى فرصتطلبانه و فاقد دورنماى بلندمدت کلینتون، به همراه باور نابهجاى او به جبرگرایى جهانىسازى، موجب تزلزل جایگاه رفیع آمریکا در صحنه سیاسى جهان شد.»
برژینسکى در فصل آخر کتاب خود که «پس از ۲۰۰۸» نام دارد، مىگوید که رییسجمهوری آینده آمریکا باید با تقویت پیمان آتلانتیک شمالى، اصلاح در ساختار لابىها و گروههاى فشار داخلى، به عهده گرفتن نقشى فعال در خاورمیانه به ویژه در مورد مساله اسرائیل- فلسطین و صورتبندى یک استراتژى کارا براى مقابله با نفوذ سیاسى و اقتصادى چین به ویژه در منطقه خاورمیانه، شانس دومى براى آمریکا به ارمغان بیاورد، چرا که مسلما آمریکا شانس سومى در اختیار نخواهد داشت.
منبع: irdiplomacy.ir
ارسال نظر