لی‌لی اسلامی

«آداب بی‌قراری» کتاب تازه‌ای نیست، اما آمدن دوباره‌اش پس از هیاهوی چندماهه، تا به پیشخوان کتاب‌فروشی‌ها، و اقبال مخاطبان به خواندن اثر جنجال‌برانگیز «یعقوب یادعلی» بهانه‌ای شد برای نوشتن این چند سطر. «آداب بی‌قراری» روایت جدال انسان است با روزمرگی‌هایش که با پایان داستان بیهودگی‌اش را آشکارتر می‌نماید.

«کامران خسروی»، همه چیز دارد، با این وجود از داشته‌های یکنواخت و عادی‌شده‌اش می‌گریزد. در خیال مرگ خود را در سر می‌پروراند و زندگی دیگری به عنوان انسانی آزاد، بی‌زندان گذشته‌اش را تصویر می‌کند. کارگر افغان هم قد و اندازه خودش را می‌کشد تا در شهری جدید، بی‌هویت پیشین‌اش، خانه‌ای اجاره کند و روابط تازه‌ای بسازد. پاره دوم داستان با عنوان «تکبال» این زندگی خیالی را روایت می‌کند. اما هوشمندی یادعلی در تغییر زمان و پریدن از خیال به واقعیت، خواننده را برای درک موقعیت شخصیت‌های داستان به زحمت می‌اندازد، زحمتی که ادامه خواندن را شیرین‌تر می‌کند.

«خیلی ساده، مهندس کامران خسروی در یک سانحه رانندگی کشته می‌شود. به همین راحتی و تمام.» این آغاز داستان است. آغازی کنجکاو‌ی‌برانگیز برای داستان ۱۷۲صفحه‌ای یادعلی که خواننده را بی‌وقفه تا پایان با خود می‌کشاند.

کامران خسروی همه چیز دارد و شاید انباشت داشته‌هایش است که یکنواختی تحمل‌ناپذیری را به زندگی‌اش تحمیل کرده است. ازدواج کرده، کار مناسبی دارد، همسرش خسته از تنهایی به اصفهان - نزد خانواده‌اش - می‌رود. کامران در تمام داستان از زندگی یکنواخت و سفر به اصفهان فرار می‌کند، خیال می‌بافد، عصیان می‌کند، اما در پایان داستان، ناگزیر می‌شود از انجام آنچه نمی‌خواست انجام دهد.

کامران رابطه‌ای ممنوعه با همسر یکی از کارگران روستایی‌اش برقرار می‌کند، زنی با سادگی باورناپذیر که ملاقات‌های گاه‌به‌گاهش با «مهندس کامران موسوی» رنگی تازه به زندگی بیهوده‌اش می‌زند. «تاجماه» یک زن روستایی است و مادر فرزندی که با لهجه یکی از اقلیت‌های قومی صحبت می‌کند. یافتن رابطه‌ای ممنوعه در داستان یادعلی و راه دادن زنی لهجه‌دار به این رابطه، اعتراض این قوم را برمی‌انگیزد و یعقوب یادعلی را ماه‌ها به جرم هنجارشکنی شخصیت‌هایش به زندان می‌کشاند.

آداب بی‌قراری که در سال ۱۳۸۳، جایزه بهترین رمان سال را از بنیاد هوشنگ گلشیری دریافت کرد، روایتی است از استیصال انسان اسیر روزمرگی، که ناگزیر می‌نماید.

کتاب در سه بخش نوشته شده‌است، «هست و نیست» (بخش اول) روایت زندگی معمولی کامران خسروی است با بندهای شغلی و خانوادگی و اجتماعی و تلاش برای شکستن همه اینها در رابطه ناهنجارش با تاجماه. در قسمت دوم، «تکبال» کامران آزاد را می‌بینیم در شهر دیگر، با تصویری دیگر و در قسمت سوم «پابه‌پا» بازگشت نویسنده را می‌بینیم به روایت اول. همان زندگی معمولی با همان دلمشغولی‌های معمولی.

عصیان کامران- انسان‌گریزان از روزمرگی - با سفر به اصفهان خاموش می‌شود. و روایت بیهودگی‌های انسانی ادامه می‌یابد.