شهروندان منتظر تحولات تازه باشند
چرا سبد «کتاب شهر» خالی است؟
روزی که وارد اتوبوسهای شرکت واحد شدیم و روی دیوارههای کنار صندلیها جعبههای پلاستیکی طوسی رنگی را دیدیم، خیلیهایمان با تعجب به آنها نگاه کردیم.
مریم خباز
روزی که وارد اتوبوسهای شرکت واحد شدیم و روی دیوارههای کنار صندلیها جعبههای پلاستیکی طوسی رنگی را دیدیم، خیلیهایمان با تعجب به آنها نگاه کردیم. وقتی کمی بیشتر به آنها زل زدیم، نوشتههای زردرنگ روی آن را که سبد پلاستیکی طوسیرنگ را «سبد کتاب شهر» معرفی میکرد، دیدیم. تعجب باز هم بیشتر شد، چون این برای اولین بار بود که کتاب درون اتوبوسهایمان میآمد؛ اما از همان اول یک سوال ذهن بعضیهایمان را درگیر کرد که مگر قبل از آماده کردن مردم و به اصطلاح فرهنگسازی بین آنها میشود چنین کاری کرد؟ چند روز اول این سبدها خالی بود.
شاید مسوولان منتظر واکنش مردم بودند که مثلا آیا این سبدها را میشکنند یا اینکه از آنها به جای سطلآشغال استفاده میکنند. البته صبر آنها نتیجه داد چون اغلب مردم بدون اینکه به سبدها کاری داشته باشند و آسیبی به آنها برسانند از کنارشان رد میشدند. چند روز دیگر هم گذشت. آن روز سبدها پر بودند از کتاب؛ کتابهایی باریک و کمصفحه. مردم ذوق داشتند تا هرچه سریعتر یکی از آنها را در دستهایشان بگیرند.
اما چه فایده که فقط آنهایی که روی صندلی نشستهاند دستشان به کتابها میرسید. البته آنهایی که سرپا بودند میتوانستند به یکی از کسانی که نشستهاند رو بزنند و از آنها بخواهند که یکی از کتابها را به آنها بدهند. البته اگر شانس میآوردند و اتوبوس زیاد شلوغ نبود، چون بعضیوقتها ازدحام آنقدر زیاد است که اگر جای دستی پیدا کنی باید شکر کنی.
روزها پشت سر هم گذشت. تقریبا آنهایی که همیشه سوار اتوبوس میشدند یک بار هم که شده دستشان به کتاب شهر رسید؛ البته کتابهایی نه به نویی روز اول؛ اما این هم غنیمت بود و از بیکاری و خیابان نگاه کردن، بهتر. ولی یک اشکال وجود داشت. همه کتابها یک سبک و یک موضوع داشتند.
مثلا اغلبشان مذهبی بودند یا درباره شخصیتهای سیاسی، فرهنگی یا ورزشی که شبیه هم فکر میکردند، بودند. در واقع تنوع کم بود؛ هرچند که بعضی از آنها وقتی مثلا درباره آداب معاشرت یا اینکه چه کار کنیم تا زندگیمان لذتبخشتر شود، صحبت میکردند، با لذتی که از آنها میبردیم وقتمان سریعتر میگذشت.
اما این کتابها هم از آسیب در امان نماندند. برای کسی که اهل کتاب و مطالعه است چه سخت بود وقتی میدید بچهای شیطان برای اینکه ناراحتیاش را فروبنشاند یکی دو تا از این کتابها را لای پنجههایش مچاله میکند و مادرش هم برای اینکه از شر گریههایش در امان باشد، هیچ واکنشی از خودش نشان نمیدهد؛ یا اینکه میبیند کسی از آنها برای یادداشت کردن شماره تلفنی که لازمش دارد، استفاده میکند. حالا بگذریم از کسانی که با احتیاط فراوان این کتابها را درون کیف یا جیبشان قایم میکردند و از اتوبوس خارج میشدند.
با این حال کتابها خوب دوام آوردند. البته خیلی از آنها واقعا لطمه دیده بودند و بعضیهایشان هم فقط نقشی زتار و پود بودند. البته بعضی وقتها کتابهای نو و تر و تمیز به سبدها هدیه میشد، اما موج تخریب خیلی زود آنها را هم با خودش میبرد. حالا دیگر اتوبوسهایمان کتاب ندارد و فقط سبدهای خالی و پرآشغالی برایمان مانده. کتابهایمان چه شد؟ فرهنگسازی برای کتابخوانی کجا رفت؟ حالا قرار است چه بلایی سر سبدهای خالی از کتاب بیاید؟...
مرکز آموزش سازمان فرهنگی هنری شهرداری به عنوان متولی طرح کتاب شهر پاسخگوی سوالات ما بود. سیدمحمد مهدی طباطبایی، رییس این مرکز است که پس از دو روز پیگیری به سوالاتمان پاسخ داد.
از او درباره اینکه چرا سبد کتابهای شهرمان خالی است، پرسیدیم که جواب داد: از ابتدای آغاز این طرح که در ۱۰۰ اتوبوس درونشهری پیاده شد، مبنا بر این بود که سازمان فرهنگی هنری شهرداری کتابهایی را برای پر کردن اوقات فراغت مسافران در حین سفرهای درونشهری داخل اتوبوس قرار دهد، به طوری که افراد پس از مطالعه کتابها آنها را به سبدها برگردانند؛ اما گذشت زمان نشان داد که شهروندان این کتابها را با خود میبرند. البته از نظر ما اینکه مردم کتاب بخوانند به هر نحوی مطلوب است، اما علت به نتیجه نرسیدن این طرح پایلوت، خروج و عدم بازگشت کتابها به اتوبوس بود.
طباطبایی البته از عزم سازمان فرهنگی هنری شهرداری برای ادامه این طرح در سال ۸۷ خبر میدهد و میگوید: ما در سازمان، طرح دیگری را با عنوان «کتاب سفر» در دست تهیه داریم که براساس آن کتابهای رایگان و امانی به درون مترو، هواپیما و حتی اتوبوسهای برون شهری نیز راه پیدا میکنند.
طباطبایی در ادامه به سوال ما در مورد متنوع نبودن کتابهای اتوبوس نیز پاسخ گفت و در حالی که تلویحا از موضوعات آن دفاع میکرد، توضیح داد: در طرحی که اجرا شد درصدی از کتابهای اتوبوس از مراکز بیرونی خریداری میشد؛ اما بخش عمدهای از کتابها که داخل سازمان تهیه و چاپ میشد مورد استقبال مردم قرار گرفت. مثلا کتابهای آموزش شهروندی، مفاخر ایران زمین و شهر قرآنی موضوعات مورد پسند مردم بودند.
در ادامه ما دغدغههایمان را با رییس مرکز آموزش سازمان فرهنگی هنری در میان گذاشتیم و از او خواستیم تا بگوید که چرا پیش از تعبیه کتابها در اتوبوس به مردم آموزش درست ندادهاند.
البته او در پاسخ، جواب قانعکنندهای داد و اعلام کرد: به اعتقاد ما فرهنگسازی همزمان با انجام یک کار امکانپذیر است. یعنی مثلا کتابها باید داخل اتوبوس بیایند و همزمان با آمدن آنها به مردم آموزش دهیم که این کتابها برای استفاده عمومی است. در واقع نمیتوان از چند ماه قبل به مردم آموزش داد که با کتابها چطور رفتار کنند، بلکه باید مردم کتابها را کنارشان در اتوبوس ببیند آنگاه به آنها آموزش دهیم که واکنششان چطور باید باشد.
ارسال نظر