نان خوردن از فریاد
جارچیها شاید شغلی به قدمت خود مبادله داشته باشند و شاید خیلی قبلتر از آن، زمانی که انسانهای بدوی برای جنگها مردمانشان را فرامیخواندند، جارچیها پا به عرصه وجود نهادند.
رهام وزیری
جارچیها شاید شغلی به قدمت خود مبادله داشته باشند و شاید خیلی قبلتر از آن، زمانی که انسانهای بدوی برای جنگها مردمانشان را فرامیخواندند، جارچیها پا به عرصه وجود نهادند. امروزه نیز با گذشت هزاران سال هنوز که هنوز است جارچیها یکی از پایههای تبلیغ لحظهای کالا و خدمات هستند. در کسب و کارهایی که هنوز ماهیت سنتی خود را حفظ کردهاند، جار زدن کالا یکی از شیوههای معمول افزایش اصطکاک بازار با خریداران است.
جار زدن شغلی سخت و البته زیانآور است. هر جار زن به طور متوسط روزانه ۱۰ساعت را به فریاد زدن سر میکند و این مدت زمان طولانی فشار فزایندهای را به تارهای صوتی فردجار زن وارد میکند. وقتی این فریادها با دود و دم خیابانهای امروز در میآمیزد، آسیبی دو چندان را به همراه دارد. از این روست که جارزنها شغل خود را یک شغل تخصصی میدانند که هر کسی حاضر و قادر به انجام آن نیست!!
پیدا کردن یک جارزن برای مغازهداران معمولا از طریق دهان به دهان و آدرس گرفتن از همکاران انجام میشود. جارزنهای جدید نیز با اقوام و دوستان یا فرزندان همان جارزنهای قدیمیتر هستند که اغلب از ناچاری و بیکاری شغل ناایمن پدران خود را ادامه میدهند.
جایی در حوالی خیابان شانزده آذر و در کنار یک دکه روزنامه فروشی منطقهای است که آگهیهای جارزنها روی آن نصب میشود. هر چند وقت یکبار زیباسازی شهر نام و نشان جارزنها را پاک میکند و اندکی بعد باز اعلامیههای جارزنی در آنجا نصب میشود.
در میان صنوفی که از قدیم از جارزنها استفاده میکنند، دو صنف غذا فروش و لباسفروش هنوز هم بر سنت خود هستند و در سالهای اخیر کتاب فروشها نیز جارچیها را به خدمت میگیرند. از مرکز شهر رو به پایین به هر بورس کتاب و لباسی که بروی جارچیها را میبینی که مشتریها را به سوی خود میخوانند. بعضیهایشان که تعهد بیشتری دارند، مشتریها را تا در دکان هدایت میکنند تا مبادا شلوغی بازار به دکان کناری رفته و حاصل فریاد زدنهایشان بر باد برود. جارزنها نرخهای مختلفی برای خود دارند. در کل میتوان گفت، دستمزد جارزنها با توافق بین آنها و صاحبان کالا مشخص میشود. جارچیهای کتاب به طور میانگین روزی ۷ تا ۸هزار تومان دستمزد میگیرند و البته هستند کسانی که دستمزدی تا ۱۲هزار تومان در روز دارند. با اغلب جارزنها روزانه تسویه حساب میشود، اما قدیمیترها هفتگی تسویه میکنند و آنها که در مغازهای پاگیر شدهاند، دستمزد خود را به صورت حقوق ماهانه دریافت میکنند. اما هیچ کس جارچیها را بیمه نمیکند.
جارزنهای لباس در مناطق مرکزی شهر دستمزدی بین ۱۰ تا ۱۱هزار تومان دارند. البته به مبتندیهایشان هیچ کس بیشتر از ۷هزار تومان در روز نمیدهد. آنجا که لباسها را با کمان به سراپای خود وصل میکنند و خوبتر فریاد میکشند تا ۱۲هزار تومان نیز دستمزد میگیرند. جارچیهای اغذیهفروشی نیز حداکثر روزانه ۱۰هزار تومان میگیرند. برخی از آنها که لباس عروسک میپوشند البته دستمزد بیشتری دارند و اگر لباس عروسک از خودشان باشد باز هم بر دستمزدشان افزوده میشود. کمتر جارزنی به یاد دارد که از کارفرمای خود به دلیل فروش بیشتر یک روز پول بیشتری گرفته باشد، اما هستند جارزنانی که این روزها را هم به یاد میآورند.
به قیمت صدا
«صمد» یک جارزن کتاب در میدان انقلاب است. ۲۴ سال دارد و دو سالی میشود که در مغازههای مختلف کتاب جار میزند. وقت زیادی برای گپ زدن ندارند و در میان همین گپ کوتاه نیز مدام با صدای بلند فریاد میزنند: «کمیاب، نایاب، بروبالا» و با سر به راهپلههایی که گویا به یک کتابفروشی ختم میشود، اشاره میکند. او قیمت جار زدن خود را ۱۲هزار تومان در روز اعلام میکند و میگوید که چون زمستان است و هوا سرد، قیمتها کمی بالا رفتهاند. صمد که خودش را یک جارزن حرفهای میداند، دلیل این حرفهای بودن را مشتریشناسی خود عنوان میکند. او ادعا میکند که چهره کسی را که به دنبال یک کتاب است، به خوبی از کسی که برای خرید موسیقی یا لباس آمده تشخیص میدهد. این جارزن کتاب عقیده دارد پولی که میگیرد قیمت صدایش است. صدایی که روز به روز کمتر میشود. به خوبی به یاد میآورد که ماههای اولی که جار زدن را شروع کرده بود صدایش تا کجاها که نمیرسیده و اکنون به کجاها که میرسد! ترجیح میدهد دستمزدش را هفتگی بگیرد؛ چرا که اگر صاحب کارش در نیمه ماه عذرش را بخواهد، حقوق همه روزهای کارکردهاش نیز معلوم نیست که چه میشود.
در میان این همه دود
جایی در خیابان جمهوری در میان انبوه مغازههای لباسفروشی، جلوی در یکی از آنها روی یک تخت فنری ایستاده است.
انبوهی از لباسهای چینی و تایوانی و تایلندی دورش را فرا گرفتهاند و او که کفشهایش را هم درآورده هرچند لحظه یکبار خم میشود، یکی از لباسها را برمیدارد، رو به جمعیتی که تخت را احاطه کردهاند باز میکند و آنها را به خرید تشویق میکند. نامش را نمیگوید و صحبت کردن را به ۱۵دقیقه بعد که از تخت به هوای چای پایین خواهد آمد موکول میکند.
میگوید: کار اصلیاش چرخکاری است، اما گاه مجبور میشود جارزنی هم بکند. لبخند را ابزار کار اصلی یک جارزن خوب میداند و البته مشتریشناسی را. راز تغییر دادن هرچند لحظه یکبار لباسهایی را که به سوی مردم باز میکند نیز همین میداند.
میگوید هر وقت دور و بر بساط جوانها باشند باید یک نوع لباس را معرفی کنی. هر وقت خانمها نوعی و هر وقت گروهی دیگر، نوعی دیگر را. از روزی ۸هزار تومان دستمزد گرفته تا ۱۰هزار تومان و حالا که روزانه ۱۲هزار تومان میگیرد. تابستان را بیشتر دوست دارد چون هم خودش سرما نمیخورد و هم اینکه مردم بیشتر دور بساط جمع میشوند. زمستان مردم سریع نگاهی میکنند و میگذرند.
او از همکارانش گلهای دارد. برخی جارزنها به اعتقاد او «مایه» نمیگذارند و خوب جار نمیکشند. آن وقت صاحب کارها این را به حساب همه جارزنها میگذارند و دلشان نمیآید که دستمزد واقعی آنها را پرداخت کنند. او میگوید: مدتی برای حفظ سلامتیش از ماسک استفاده میکرده، اما صاحب کارش با این دلیل که ماسک صدایش را خفه میکند، او را از این کار منع کرده است. به شلوغی خیابان جمهوری اشاره میکند و میگوید: با این همه دود صدا خیلی زود از بین میرود.
برای هزار تومان بیشتر
صاحبان مشاغل نیز حرفهایی از جارزنهایشان دارند. عمده آنهایی که جارزن دارند، آنها را باعث رونق کسب و کارشان میدانند. جابهجا شدن جارزنها اصلیترین مشکل آنها است. همکاران همیشه در کمین جارزنهای خوب مغازههای کناری هستند و جارزنها نیز برای روزی هزارتومان بیشتر کار قبلی خود را رها میکنند.
برخی مغازهداران نیز از جار نزدن کارگران خود گلایه میکنند. رویت را که آن طرف میکنی از جار زدن دست میکشند و وای به روزی که چندساعتی در مغازه نباشی. با شاگرد مغازه تبانی میکنند و کار کلا تعطیل میشود. با این وجود همه مغازهدارانی که جارزن دارند، وجود آنها را بهتر از نبودنشان میدانند.
برخی جارزنها هم که از رفتار صاحبکار یا دستمزد خود ناراضی هستند، مشتریپرانی میکنند که این دیگر گناهی نابخشودنی از سوی مغازهداران است و اگر بفهمند به شدت برخورد میکنند. به همکاران خود میگویند که فلان جارزن چه کرده است.
جارزنی هم که اسمش در بازار بد دربرود حسابش پاک است. باید برود و فکر دیگری برای خود بکند. دیگر از فریاد هم نمیتواند نان بخورد!
ارسال نظر