به بهانه اجرای نمایش «یک سمفونی ناکوک»
یک تجربه محتاط!
«یک سمفونی ناکوک» نام آخرین تئاتر پسیانی است که این روزها در تالار مولوی روی صحنه میرود. در سالهای اخیر پسیانی چهرهای پیش رو در تئاتر ایران از خود به جای گذاشته. کارگردانی که نامش با «تئاتر تجربی» گره خورده است.
میلاد رفعتی
«یک سمفونی ناکوک» نام آخرین تئاتر پسیانی است که این روزها در تالار مولوی روی صحنه میرود. در سالهای اخیر پسیانی چهرهای پیش رو در تئاتر ایران از خود به جای گذاشته. کارگردانی که نامش با «تئاتر تجربی» گره خورده است. عکس: نسیم گلی
در همین راستا، مخاطبان تئاتر با روی صحنه آمدن کاری از او، به دیدن آن میروند تا با وجوه یک اثر تجربی آشنا شوند. حال آنکه نمایش مورد بحث،کمک چندانی به این دسته از مخاطبان نمیکند.
«یک سمفونی ناکوک» پیش از آنکه تئاتری تجربی باشد، بیانیهای است برای ابراز وجود آن. در شرایطی که انتظار میرود گروه تئاتر بازی و طبعا پسیانی به زبانی ناب و شیوههای ابداعی دست پیدا کنند و آن را به نمایش بگذارند، «یک سمفونی...» به نقدی علیه تفکر سنتی دستاندرکاران تئاتر، محدود میشود.
هیات بازبینی، تئاتر آقای کارگردان (با بازی خود پسیانی) را رد کرده و آنرا صرفا جنگولک (!) بازی میداند. در ادامه میبینیم که آقای کارگردان با تعدادی گربه که حوالی سالن تمرینات گروه زندگی میکنند، ارتباط دارد. گربهها از قدرتهای عجیب و غریبی که دارند استفاده کرده و مجوزی تقلبی برای تئاتر پذیرفته نشده، صادر میکنند تا به فستیوال راه یابد. دست آخر کارمندان اداره دچار آشفتگی شده و فستیوال نیمهکاره، رها میشود. از طرف دیگر گروه بازیگران و عوامل ناامید شده و کارگردان را تنها میگذارند. سرانجام آقای کارگردان متقاعد میشود تا به کمک گربهها، کارش را روی صحنه ببرد...
همین که کارگردانی مثل پسیانی از سالها تجربه در کار تجربی، به جای پیمودن مسیر آزمون و خطای خویش بر آن میشود تا دوباره جایگاهش را در تئاتر تثبیت و شیوهاش را توجیه کند، نگرانکننده است. رویکرد جدید پسیانی نشانگر آن است که مردم و حتی برخی از اعضای خانواده تئاتر با فرمهای جدید نمایش آشنا نیستند (البته اگر تئاتر تجربی را جریانی جدید بدانیم)!
تئاتر تجربی در شکل راستینش تماشاگر را به حضور فعال و مشارکتکننده (و نه نظارهگر) دعوت میکند و با دخالت دادن تماشاگر در کار، او را به جستوجوی مفاهیم وا میدارد. طبیعی است اگر شیوههای جدید با ذائقه مردم و تصوری که از تئاتر دارند، سازگار نباشد، چه بسا این رسالت گونههای نوی نمایشی در آشناسازی مخاطب و تغییر ذائقهاش است.
با وجود آنکه «یک سمفونی ناکوک» گهگاه دچار تغییر لحن میشود، اما سعی شده با تاکید و تکیه بر حرکات و رفتار و حذف هر چه بیشتر گفتار، به ساختاری یگانه دست یابد. ساختاری که در راستای مشارکت تماشاچی و رسیدن به زبان نمایشی شکل گرفته است. پدیدهای که این روزها در تئاتر به اپیدمی تبدیل شده است، نوع برخورد کارگردانان با عنصری به نام فاصلهگذاری است. به نظر میرسد، سیستم فاصلهگذاری در تئاتر ایران به ترفندی برای خنداندن تبدیل نشده است و این نگرانی وجود دارد که مردم به تعریف اشتباهی از سیستم مذکور دست پیدا کنند.
یک تئاتر تجربی تمامعیار، نیازمند جسارتی برای آشناییزدایی و فرار از چارچوبها است. هیچ گاه با به خدمت گرفتن کلیشههای تئاتر رسمی (تئاترهای مقید به اصول کلاسیک) به آشتی مردم با تئاتر تجربهگرا دست پیدا نخواهیم کرد.
ارسال نظر