چگونه سخن گفتن آموختیم؟

بخش اول

زبان بزرگ‌ترین دستاورد بشر است. اما برخی با این عقیده مخالف‌اند از جمله نوام چامسکی متفکر و زبان‌شناس صاحب‌نام آمریکایی از موسسه تکنولوژی ماساچوست. او زبان‌آموزی را کار خارق‌العاده‌ای نمی‌داند. به عقیده چامسکی، زبان نیز مانند توانایی پرواز که در جوجه‌عقاب به ودیعه گذاشته شده، در نوزاد انسان وجود دارد. از نگاه او کودکان سخن گفتن را نمی‌آموزند بلکه بیشتر، ضرورت پاسخگویی به محرک‌های خارجی است که آنها را مجبور به سخن گفتن می‌کند. بحث چگونگی زبان و زبان‌‌آموزی از دیرباز با انسان همراه بوده و هنوز نیز رازی است نگشوده که تئوری‌های مختلفی را پدید آورده است.

ایجاد ارتباط با دیگران، انگیزه قوی برای سخن گفتن

در سال ۱۸۶۶ «انجمن زبان‌شناسی پاریس» بحث در باره چگونگی پیدایش و تکوین زبان را ممنوع اعلام کرد. اما این ممنوعیت نتوانست، جلوی کنجکاوی انسان در کشف خویشتن را بگیرد. عقاید گوناگونی تکوین یافت و هر کس به فراخور درکش این موضوع را تعریف کرد. از تئوری تقلید گرفته تا تکرار اصوات ساده و کلمات شگفتی، مطرح شد تا به این پرسش پاسخ داده شود: «چگونه انسان نخستین، سخن گفتن را آموخت و واژه‌ها و اصواتش قانونمند شد و زبان پدید آمد؟»

برخی می‌گفتند، انسان‌های اولیه در انجام کارهای گروهی مانند غلتاندن سنگی بزرگ مجبور به ارتباط کلامی بودند، کلماتی بر زبان می‌راندند، مانند همنوایی در یک گروه. این همنوایی سرانجام معنا یافت و به سخن گفتن انجامید.

گروهی دیگر، تکرار اصواتی ساده مانند سینگ‌سانگ کودک را پیش ‌می‌کشیدند و می‌گفتند که انسان‌ها برای بیان منظور و احساس خویش انگیزه‌ای قوی برای ایجاد کلمات و ربط دادنشان داشتند.

زبان، حاصل احتمالی تکامل مغز

اما هیچ کدام این‌ها این پرسش را که «زبان چرا به وجود آمد»، پاسخ نمی‌دهد. «درک بیکرتون» از دانشگاه هاوایی در کتابش «زبان و انواع آن» می‌نویسد: زبان حاصل احتمالی تکامل مغز است. وجود ساختارهای نورولوژیک اولیه، انسان نخستین را قادر ساخت،‌ دریافت‌هایش را بیان کند و رفته رفته علائم و اصوات معنی‌دار را به وجود بیاورد. بدین ترتیب زبان نخستین به وجود آمد، زبانی که کلماتی معنادار داشت، اما قانونمند نبود و از قواعد گرامری خاصی تبعیت نمی‌کرد.

اما این پاسخ هنوز قادر نیست،‌ سیر پیچیده جهش از زبانی ابتدایی به زبان صرفی (در این زبا‌ن‌ها کلمات از یک یا چند هجای تغییرپذیر درست شده‌اند؛ یعنی ریشه کلمات تغییر می‌کند و به صورت‌های مختلف درمی‌آید. علاوه بر این پیوند پیشوند و پسوند با کلمات در این زبان‌ها فراوان است. زبان‌های مهم دنیا از جمله زبان فارسی از این نوعند) را توضیح دهد.

بیکرمن رخدادی ژنتیک را به یاری می‌گیرد و با کمک آن این جهش را تعریف می‌کند. او می‌گوید: همراه با تغییرات ژنتیک، اندازه مغز نیز تغییر یافت و سیناپس‌ها یا اتصال‌های نورونی جدیدی به وجود آمد و دستگاه صوتی نیز بهبود و تکامل یافت و این‌چنین شد که زمینه‌های پیدایش زبان به وجود آمد.

جهش ناگهانی، عامل سخن گفتن

چامسکی نیز بر همین باور است. او نیز جهشی ناگهانی را در سیر تکامل انسان، عاملی می‌داند که باعث شده سخن گفتن در قالب زبان‌های کنونی دنیا برایمان امکان‌پذیر شود. از نظر او تنها از این راه می‌توان توضیح داد، چرا کودکان می‌توانند هر زبانی را بیاموزند، بی‌آنکه به قواعد گرامریش ‌آگاه باشند؟ چرا که چنین توانمندی را می‌توان تنها از موجودی برنامه‌ریزی‌شده انتظار داشت.

در آغاز هیچ نبود!

دکتر مریم نوروزیان، متخصص بیماری‌های مغز و اعصاب و دانشیار نورولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران در خصوص چگونگی پیدایی تکلم می‌گوید: «انسان اولیه هنوز سخن گفتن را نمی‌دانست و حرف نمی‌زد. ارتباطات اول با حرکات دست بود و بعد vocal، یعنی با تولید صدا و بعد verbal شد؛ یعنی با تولید کلام. انسان اولیه برای انتقال مفاهیم از دست استفاده می‌کرد. اما اینکه چطور شد تکلم به‌وجود آمد،‌ این بود که وقتی انسان اولیه شروع کرد از دست‌هایش استفاده کند، آن دستی که بیشتر کار می‌کرد و شروع کرد با دست حرف بزند، مرکز تکلم در مغز طرف مقابل ‌شکفته شد و این مرکز با دست طرف مقابل ارتباط پیدا کرد. ولی اول هم تکلم نبود، یک چیز نامفهوم بود، فقط تولید صدا بود و بعد کم کم لحن کلام، خشم، عشق، نفرت، تهدید و وحشت به آن اضافه شد و کم کم به صورت زبان درآمد.»

مرکز تکلم در مغز در چپ‌دست‌ها و راست‌دست‌ها

اما مرکز تکلم انسان، با این سیر پیچیده،‌ در کجای مغز قرار دارد. دکتر نوروزیان در این خصوص می‌افزاید: مرکز تکلم در مغز، بستگی به این دارد که آن فرد راست‌دست یا چپ‌دست است. با توجه به اینکه بین ۹۰ تا ۹۵‌درصد افراد جامعه راست‌دست هستند، بنابراین ما الان در مورد افراد راست‌دست می‌توانیم بگوییم که مرکز تکلم در این افراد در نیمکره چپ مغز قرار دارد، در اکثر موارد، ‌درصد خیلی کمی ممکن است که در نیمکره راست باشد. به گفته نوروزیان، دو نوع مرکز تکلم وجود دارد: «یکی از آنها برای تولید کلام هست که فرد را قادر می‌سازد، روان صحبت کند که این مرکز حرکتی تکلم هست که در ناحیه فرونتال یا لب پیشانی قرار دارد. به این ناحیه، ناحیه بروکا می‌گویند. مرکز دیگر، مرکز درک تکلم هست که فرد را قادر می‌‌سازد، درک کند که خودش و دیگران چه می‌گویند. این مرکز درک یا ورنیکال نامیده می‌شود و در قسمت تمپورال مغز (گیجگاهی) قرار دارد و چپ یا راست بودنش بستگی به این دارد که آن فرد عمدتا در برخی کارها مانند نوشتن، گرفتن قاشق، پرتاب دارت یا چیزهایی شبیه به آن از چه دستی استفاده می‌کند؛ اما در افراد چپ‌دست داستان به طرز جالبی متفاوت هست. این‌جور نیست که در افراد چپ‌دست هم برای تکلم نیمکره راست غالب باشد.