پ مثل پیری
پیری سختی در انتظارتان است
علیرضا بهداد
تصور کنید متولدین سال‌های نخستین دهه شصت به سن پیری برسند. برای من که در سال 1360 متولد شدم تصور چنین روزی بسیار وحشتناک است.

عکس: رهام وزیری
هفت سال اول عمرم با جنگ گذشت. هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم، روزهایی را که صدای آژیر قرمز به گوش می‌رسید و مادرم هراسناک دست من را می‌گرفت تا به پناهگاهی برساند. هفت سال را زیر موشک‌ صدای شکسته شدن «دیوار صوتی» در شهر کوچکمان سپری کردم.سال 67 بود که وارد دبستان شدم. هنوز جنگ تمام نشده بود. چند روزی به دبستان می‌رفتم و چند هفته‌ای به خاطر ناامنی مدارس از طریق شبکه یک به ما آموزش مجازی می‌دادند، برخی روزها که سرکلاس نشسته بودیم معاون مدرسه هراسناک از پشت بلندگو فریاد می‌زد تا همه دانش‌آموزان و معلمان به پناهگاه روی آورند. بیش از پانصد نفر دانش‌آموز 7 تا12 سال با ترس و لرز هجوم می‌آوردیم به پناهگاه‌ها که آن روزها یکی از قسمت‌های اصلی مدارس شده بود. متولدین آن سال‌ها را اگر امروز ببیند همه پرخاشگر، عصبی و کم حوصله‌اند آنهایی که شانس یارشان بود، خود را از باتلاق بیرون کشیدند و آنهایی هم که هیچ شانسی نداشتند به گروه نسل سوخته پیوستند.
به غیر از مشکلات جنگ متولدین دهه ۶۰ باید در کلاس‌های شلوغ ۴۰ تا ۵۰ نفری درس می‌خواندند. یک معلم بود و ۵۰ نفر دانش‌آموز.
وارد دبیرستان شدیم. کشور در مرحله سازندگی قرار داشت. روزهای بعد از جنگ را می‌گذراندیم.


عکس‌ها: شهرام شریف


تازه در آن دوران پس از 13 سال از انقلاب دولتمردان به دنبال پی‌ریزی سیستم‌های آموزش مناسب بودند. نظام جدید نامی است که از آن دوران به یادگار مانده است. باید برای ورود به دبیرستان یک سیستم آموزش «قدیم»، «جدید» را انتخاب می‌کردیم. وارد نظام جدید شدم. باز هم کلاس‌های شلوغ، باز هم همان افراد قدیمی را در کلاس‌ها می‌توانستم ببینم. آنهایی که اهل درس نبودند به گرفتن سیکل قانع شدند و مابقی به امید یافتن لقمه نانی درس را ادامه می‌دادند. خواندن درس ارزش بسیار زیادی داشت. پدر خانواده با سختی تمام کار می‌کرد تا فرزندش در بهترین شرایط درس بخواند. دوران دبیرستان هم گذشت. در آن روزگار (دهه 70) مدارس غیر انتفاعی و نمونه دولتی تازه مد شده بود. افرادی که می‌توانستند به دبیرستان‌های غیر انتفاعی بروند از کلاس‌های 10 نفر بهره‌مند بودند، اما مابقی می‌باید در همان کلاس‌های 50 نفره به ادامه تحصیل می‌پرداختند تا در حساس‌ترین مقطع زندگی‌شان خود را برای شرکت در کنکور پیش دانشگاهی آماده کنند.باید برای ورود به پیش دانشگاهی کنکور می‌دادیم. متولد دهه 60 (سال‌های نخستین) از بین هزاران نفر به عنوان دانش‌آموز پیش دانشگاهی انتخاب می‌شد تا بتواند از بین هم سن و سالانی که تعدادشان کم نبود به ادامه تحصیل بپردازد.پس از طی پیش دانشگاهی نوبت به کنکور دانشگاه رسید. این بار رقابت بین بیش از 5/1میلیون نفر بود. در دانشگاه قبول شدم.
برای یک متولد سال‌های ۶۰ و ۶۱ پس از ورود به دانشگاه اشتغال مهمترین موضوع بود. اکنون آنها به سن اشتغال رسیده‌اند. همین مشکل بیکاری که دولتمردان از آن یاد می‌کنند مربوط به جوانان متولد سال‌های ۶۰ تا ۶۵ است. این افراد اکنون سنی بین ۲۰ تا ۲۶ سال دارند. عمده آنها بیکارند. از نظر عصبی وضعیت مناسبی ندارند. تغدیه‌شان نامناسب است. فقط به فکر لقمه‌ای بخور نمیر هستند. قصد ازدواج ندارند. از جامعه طلبکارند.


وای به روزی که این افراد به سن پیری برسند. پیری، متولدین دهه ۶۰ بسیار وحشتناک خواهد بود. در کودکی پزشک اطفال نداشتیم در پیری هم پزشک سالمند نخواهیم داشت. اکنون که جوانیم روزگارمان سخت‌تر از هر سختی، وای به روزی که در سن پیری تک و تنها بدون همسر و فرزند در قرن بی عاطفگی به امید اینکه سوار بر اتوبوس شویم و جوانی جایش را به ما دهد ‌زندگی می‌کنیم؛ البته اگر جوانان آینده چنین معرفتی را به ارث ببرند.ای کاش هیچ‌گاه به سن پیری نرسیم. روزگار کابوس مانندی در انتظارمان است. بیماری، تنهایی، بی پولی، ناتوانی و جان کندن.
تصور کنید متولدین سال‌های نخستین دهه شصت به سن پیری برسند. برای من که در سال 1360 متولد شدم تصور چنین روزی بسیار وحشتناک است.