امنیت شغلی، یک شوخی

امین بهروزی - در این چند خط نوشته قصدم بر این نیست که انتقاد خود را نسبت به وضعیت تئاتر به گوش مسوولان تئاتر برسانم، چه بسا که مسوولان تئاتر بیش از هر کس به این قضایا واقفند و احتمالا آنها بیش از هر کس می‌داند که چه به سر تئاتر یا کسانی که در این حرفه (گر چه قرار گرفتن این کلمه در کنار تئاتر در ایران بار معنایی ندارد) می‌آید! دوست هم ندارم نق بزنم و شکایت کنم، چون این‌قدر نق زده‌ایم و نق شنیده‌ایم که واقعا تحملمان تمام شده، پس راستی قصدم چیست؟

نمی‌دانم، فقط قصدم این است که یه کم حرف بزنم، همین!

فکر کنم بهتره درباره یک شوخی حرف بزنیم، امنیت شغل در تئاتر!

باید در مورد چیزی حرف بزنیم که وجود خارجی ندارد، یا اگر دارد تنها شامل عده‌ معدود می‌شود، عده‌ای معدود که با خیال راحت (واقعا خیال راحت؟) کار می‌کنند، اجرا می‌روند، دستمزد را گر چه یک سال یا دو سال بعد، ولی می‌گیرند؛ به هر حال، بالاخره چهار تا داوری، دو سه تا پژوهش، بازخوانی و خلاصه این ور آن‌وری، تدریسی چیزی، بالاخره آن قدری احتمالا در می‌آید که روزگار بگذرد...

می‌خواهم بیشتر در مورد کسانی حرف بزنم که شامل این عده‌ای خاص نمی‌شود، (احتمالا دلیلم هم این است که خودم سال‌ها شامل این عده‌ خاص نبوده و همچنان هم نیستم و چه دشوار ماجرایی است راه یافتن به جمع قلیل این عده خاص)، سیل فارغ التحصیلانی که سال‌های سال درس خوانده‌اند و سال‌ها است که نمایشنامه می‌نویسند و چند سال را پشت سر در بازخوانی سپری می‌کنند، بعد به سد دیگری به نام بازبینی می‌روند و اگر از این سد عبور کنند شاید به کعبه آمال، البته الان در دست تعمیر تئاتر ایران راه یابند.

کاملا به این نکته واقفم که امکانات محدود است و متقاضی بسیار و چه و چه! و این سوال تکراری را هم نمی‌پرسم که چرا امکانات محدود است، خب، چون محدود است دیگر، چون اینجا ایران است و امکانات محدود است این را که همه ما از کلاس اول ابتدایی و از دو کانال تلویزیون و اوشین بدبخت و بیچاره و از جشن‌های مدرسه که امکاناتش محدود بود که یاد گرفته‌ایم!

کاملا هم این را می‌دانم که این امکانات برای تعداد بسیار زیاد متقاضیان محدود است و باید بالاخره فکری کرد و این فکر هم باید انتخاب کردن کارهای برگزیده و طبیعتا هنرمندان برگزیده باشد!

فقط قصد دارم چند سوال مطرح کنم، چرا سال‌های سال است که این برگزیدگان همیشه برگزیده‌اند؟ آیا برگزیدگان به صرف این که چند سال برگزیده بوده‌اند، همچنان برگزیده باید بمانند؟ آیا نمی‌شود که گاهی کارهایشان ضعیف‌تر از آثار غیربرگزیدگان باشد؟ آیا هیچ گاه غیر برگزیده‌ای نبوده که اثر خوبی ارائه دهد؟ (اندک کسانی که خود را از انبوه غیربرگزیده جدا کرده و به پارادایس (عذر می‌خواهم بهشت برگزیدگان رسانده‌اند را جدا می‌‌کنم)، چرا این موضوع را همه می‌دانند که اغلب بازبینان و بازخوانان گرامی (با همه احترامی که برایشان قائلیم) آگاهی، توانایی و استعدادشان عموما کمتر از کسانی است که ناامیدانه در هر سال کارهایشان را با هنر در نذر و نیاز پیشگاه آنان قرار می‌دهیم. چرا هر چه در ‌سابقه بعضی از این بازبینان بسیار عزیز جست‌وجو می‌کنیم، هیچ اثری دست‌کم در یک دهه گذشته چه نوشتن و چه بازی و چه کارگردانی و چه هر چیز دیگری ندیده‌ایم؟

مطرح کردن این چراها و احتمالا خیلی چراهای دیگر لزوما به معنای صددرصد درست بودنشان نیست، ولی این ابهام‌ها، نگرانی‌ها و دلخوری‌ها، یاس‌ها و دلسردی‌هایی است که خیل عظیمی که راهی برای ورود به تئاتر حرفه‌ای! ایران ندارند، همیشه در آن حرف می‌زنند یا حتی دیگر آنچنان مایوس شده‌اند که دیگر حرف هم نمی‌زنند.

می‌پذیرم که خیلی از ما ایرانی‌ها و به ویژه کسانی که دستی در هنر و باز هم به ویژه کسانی که به هر نحوی تئاتر کار می‌کنیم به جای تلاش و تولید، نق می‌زنیم و تنبلی و بی‌استعدادی خود را گردن شرایط موجود می‌اندازیم، ولی آدم‌های بسیار‌ی‌اند که تئاتر خوانده‌اند، یک عالمه هم تجربه و کار دانشجویی دارند و هر کاری که به ذهن می‌رسد، انجام داده‌اند و جالب‌تر آنکه کارهایشان در اجراهای دانشگاهی و خصوصی به شدت با استقبال مواجه شده است، اما هیچ راهی برای ورود به این عرصه نمی‌یابند. گاهی ماجرا جالب‌تر هم هست، بالاخره پس از سال‌ها موفق به گرفتن اجرایی می‌شوی در یکی از سالن‌های حرفه‌ای تئاتر! اجرایی که نه برایت دکور می‌زنند و نه هیچ، البته ذکر این نکته لازم است که پوستر و بروشور آن هم دورنگ برایت چاپ می‌کنند! و ذکر نکته‌ای مهم‌‌تر که همین اجرا هم با تلاش‌های بی‌وقفه‌ است که شامل اجرا در جشنواره بین‌‌المللی تئاتر و پس از آن حدود سیصد بار رفتن به تئاتر شهر و سپس به مرکز هنرهای نمایشی و عوض شدن سه مدیر در مرکز و... می‌شود، کجا بودم؟! بالاخره اجرا می‌کنی قرار است که برای یک ماه اجرا، مبلغ دومیلیون و پانصدهزار تومان پول رایج مملکت به گروه بدهند، یک گروه ۱۸نفری شامل ده‌نفر بازیگر و بقیه گروه! و بازیگرانی که همه سابقه تحصیلات تئاتری و اجرای حرفه‌ای (البته تئاتر شهر!) هم داشته‌اند، شما تصور کنید، سه ماه نوشتن، بارها و بارها کپی‌کردن چون چند سال طول می‌کشد تا نمایشنامه‌ات قبول شود! بعد جشنواره و... بعد حدود چهارماه تمرین (لطفا تنها هزینه رفت و آمد گروه و مثلا خوردن یک چای یا خدای نکرده بیسکویت را حساب کنید) بعد اجرا، هزینه دکور و لباس و ... مثلا حدود پانصدهزار تومان، دومیلیون باقیمانده را بین ۱۸نفر تقسیم کنیم می‌شود نفری ۱۱۱/۱۱۱ تومان، حالا اگر بی‌خیال آن پانصدهزار تومان شویم (یعنی اینکه کارگردان بدبخت آن پانصدهزار تومان را از جیبش بدهد) می‌شود نفری ۱۳۸۸۸۸ و اگر قرار باشد که این را به عنوان حرفه بدانیم و تازه بتوانیم از هفت خوان رستم عبور کنیم و اجرایی داشته باشیم، می‌شود در یک سال، ماهانه ۱۱۵۷۴ دقیقا یازده هزار و پانصد و هفتاد و چهارتومان!

از طرفی دیگر جالب است که مثلا در همان سال بازیگری در یک ماه اجرا در تئاتر شهر دستمزدش سه‌میلیون تومان است، یک بازیگر به خاطر یک اجرای یک ماهه سه‌میلیون تومان، و گروهی ۱۸نفری کل‌ یوم دومیلیون و پانصد هزار تومان!

و جالب‌تر اینکه حدود یکسال و نه ماه از اجرا می‌گذرد و هنوز یک میلیون‌ونیم از این دومیلیون و نیم نیز پرداخت نشده است!

و باز هم جالب‌تر آنکه صدها نفر به دنبال همین اجرا هستند حتی بدون دومیلیون و نیم!

داشتم چی می‌گفتم؟ آهان قضیه تئاتر بود و امنیت شغلی؟! قرار بود نق نزنیم پس شروع نمی‌کنم به نق زدن که اگر بخواهم نق بزنم وای اینقدر هست که بگویم....