با کارگردان و نویسنده نمایش «خون تو را جنون پدر بر زمین ریخت»
درنگی در اسطورههای مشابه ملل
«خون تو را جنون پدر بر زمین ریخت» عنوان نمایشنامهای از سیروس همتی است که با شیوه نقالی اجرای میشود.
«خون تو را جنون پدر بر زمین ریخت» عنوان نمایشنامهای از سیروس همتی است که با شیوه نقالی اجرای میشود.
عکس: پیمان شیخی
کارگردان این نمایش در کنار نقل دو اسطوره ایرانی و یونانی گوشه چشمی به زمان حال داشته که ناخودآگاه مسیر مقایسهای بین اسطورههای ملل مختلف را طی کرده است. سیروس همتی که در پرونده کاری خود بهرهگیری از عناصر تکنیکی و ساختاری نمایشهای تعزیه را دارد، درباره تجربه کار روی نقالی و پردهخوانی برایمان گفت که خواندنی است.
«خون تو را جنون پدر بر زمین ریخت» قصه دو اسطوره اسفندیار و آنتیگونه است آیا برای نقل دو اسطوره در کنار هم دلیلی جز زیباییشناسی وجود دارد؟
در این اسطورهها وجوه مشترکی میبینم. خواسته یا ناخواسته اشتراکاتی دارند.
اینکه اسفندیار به خاطر جنون پدرش گشتاسب در جنگ با رستم کشته میشود و اینکه آنتیگونه به خاطر جنون داییاش کرئون گرفتار بلایی آسمانی میشود.
از این گذشته در نگاه اول «چشم» یکی از کوچکترین وجوه مشترک این دو اسطوره است.
ادیپ و اسفندیار؟
بله، ادیپ با سنجاق چشمهایش را کور کرد و رستم نیز با تیر دو شاخ چشمان اسفندیار را، به لحاظ مفهومی و محتوایی تقدیرخودخواسته و ناخواسته این دو اسطوره را در نظر داشتهام. در این اسطورهها اسفندیار مجبور به اجرای امر است و آنتیگونه خود سرنوشتش را انتخاب میکند.
ولی سرنوشت این دو در پایان به هم شباهت دارد؟
درست است، اما نحوه بروز این سرنوشت تقدیر این دو شخصیت اسطورهای است: اسفندیار که دستور پدر را فرمان خداوند میداند چون گشتاسب (پدرش) دارای موقعیت و مکانی است که به آن فره ایزدی میگویند به جنگ رستم میرود. در اسطوره یونانی، اما آنتیگون با وجودی که میداند مخالفت از فرمان کرئون مخالفت با خدای خدایان است، اما مصمم و امیدوار به تقدیر خود گام برمیدارد.
اسفندیار انسانی برگزیده و روئینتن است؟
بله، هر دو این اسطورهها مظهر ایمان خالص قلبی هستند، به هدفشان ایمان دارند و به نوعی میدانند با عملکردشان جان خود را از دست خواهند داد، اما بدون درنگ پیش میروند.
به نظر میآید که این مفاهیم بزرگ را در قالبی طنز پیچیدهاید؟
دو منظر متفاوت درباره آنچه به آن طنز میگویید وجود دارد، ابتدا اینکه شیوه اجرایی که برگرفته از نمایشهای سنتی ایران است نوعی گروتسک ایجاد میکند و گاه تماشاگر را میخنداند و دیگر آنکه به دلیل ارتباط مستقیم اجراکنندگان با تماشاگر که خاص همان نمایشهای ایرانی است، قدری شیرینی لحظات را زیاد کردهایم.
هدف فقط ارتباط است نمیخواهیم به هر قیمتی آن را به دست آوریم و یا سطح کار را پایین بیاوریم، اما همانطور که ریتم اجرا را در اجرای عمومی کم کردیم تا بهترین ارتباط و درک مفاهیم را از سوی تماشاگران داشته باشیم، برخی لحظات نیز تا جایی که شیوه اجرایی جا میداد اضافه شد.
برگردیم به اسطورههایی که در پایان نمایش دور میزی نشستهاند و در هیاهوی یک قهوهخانه امروزی به نقل دو نقال گوش میدهند.
اسطورهها در بطن و نهاد ملتهایی جاییجاودانه دارند.
ارسال نظر