بررسی فرآیند صنعتی شدن در کشورهای در حال توسعه
رابطه حمل و نقل و صنعتی شدن
بخش سوم
آنچه امروز از اصطلاح «کشورهای صنعتی» به ذهن متبادر میشود، مجموعهای از کارخانهها و ماشینآلات صنعتی نیست، بلکه شکل خاص و پیشرفتهای از سازماندهی مدرن در گردش امور در حوزههای مختلف است.
سعید رجبی توارات
بخش سوم
آنچه امروز از اصطلاح «کشورهای صنعتی» به ذهن متبادر میشود، مجموعهای از کارخانهها و ماشینآلات صنعتی نیست، بلکه شکل خاص و پیشرفتهای از سازماندهی مدرن در گردش امور در حوزههای مختلف است.
بر اساس چنین درکی از دستاوردها و ویژگیهای صنعتی شدن است که کشورهای در حال توسعه، طی پنجاه سال گذشته، برنامههای جدی را برای توسعه صنعتی به اجرا درآوردهاند.
مرور تجارب اخیر توسعه صنعتی جهان، تصویری از مجموعه شکستها و پیروزیها را در بردارد. بسیاری از کشورهایی که کمتر از
پنجاه سال پیش، با درآمد سرانه حدود یک صد دلار، با مشکلات متعدد ناشی از فقر دست به گریبان بودند، هماکنون جزو کشورهای مرفه به شمار میآیند. تاریخ تحولات صنعتی کشورهای در حال توسعه نشان میدهد که هرچه از آغاز قرن بیستم دورتر شدهایم، همگرایی در جهتگیریهای اصلی بیشتر و میدان سعی و خطاهای برخاسته از ذهنهای منفرد، محدودتر شده است. به همین دلیل، حوزه شکستها کوچکتر و دایره موفقیتها گستردهتر شده است.
تجربه انگلیس در صنعتی شدن به صورت یک فرآیند ارگانیک و مستقل به انجام رسید؛ این کشور به هیچ یک از الگوهای بیگانه وابسته نبود، زیرا در آن هنگام الگوی دیگری وجود نداشت.
الگوی توسعه صنعتی انگلستان در جای دیگری تکرار نشد و الگوی ویژه و بیمانندی بود، بنابراین پیوند کمتری با کشورهای در حال توسعه کنونی داشت.
هنگام برشمردن برتری انگلیس در صنعتی شدن، معمولا بر اهمیت نقش بازرگانی خارجی آن تاکید میشود. یقینا این مساله در سده هجدهم، بخش بسیار پویایی تلقی میشد و شاید هم برای رشد اقتصادی درآن زمان اجتنابناپذیر بود.
با وجود این سایر بخشهای اروپا، ازجمله فرانسه، بدون چنان دگرگونی ساختاری در صنعت از توسعه بازرگانی خارجی بهرهمند شده بودند، اما در واقع آنچه انگلیس را متمایز کرد، موفقیت این کشور به عنوان یک کشور صادرکننده نبود، بلکه ویژگی بازار داخلی بود که صنایع صادراتی از آن نیرو گرفتند. وجود بازار خارجی، که شامل مستعمرههای آمریکا هم میشد، صنایع خاصی را قادر کرد تا از محدودههای بازار داخلی فراتر روند و در نتیجه ارزش اقتصادی تولیدی در مقیاس وسیع را درک کنند.
صنعتیشدن نخستین بار در شرایطی به وقوع پیوست که برای کارآفرینان مطلوب و برای کارگران نامطلوب بود. سطوح دستمزد در برابر انتظاری که در کشورهای ماقبل صنعتی وجود داشت، پایین بود. بازار کار دست کم در انگلستان، به دلیل تغییرات کشاورزی که موجب بیرون راندن دهقانان از زمین شده بود و حتی به دلیل رشد سریع جمعیت، متورم بود.
به طور کلی، بیکاری یک عامل محدودکننده نبود و دستمزدها نسبت به درآمدهای اندک جوامع کشاورزی بالاتر بود. علاوه بر این، ترتیبات نهادی نیز به سود مالکان بود. اصناف و شرکتها از کارفرمایان یا افراد دارای شغل آزاد حمایت میکردند، نه از مزدبگیران و هرگونه قدرت و توان لازم را برای خود حفظ میکردند. قانون چانهزنی کارگران در مورد دستمزدها، در حالی که مستقیما ممنوع نشده بود، محدود بود. این قانون در صورت دخالت در قراردادهای مربوط به دستمزد، هوادار کارفرمایان بود. دخالتهای قانونی برای تنظیم مربوط به بهداشت و ایمنی در کارگاهها به تدریج توسعه یافت.
پیشگامان مخالفت با صنعتی شدن طبیعتا کسانی بودند که در معرض تهدید تغییرات قرار داشتند: منافع کشاورزان، پیشهوران و صنعت گران جزء و کلیسای کاتولیک.
کشاورزان و صنعتی شدن
نمونه کلاسیک از پای درآمدن دهقانان در برابر روند روبه رشد سرمایهداری و محو کامل آنها به عنوان یک طبقه را میتوان در انگلستان مشاهده کرد. مشکل بتوان با این ادعا مخالفت کرد که حذف دهقانان بخشی از فرآیندی بود که آن کشور را قادر ساخت تا پیشاپیش دیگر کشورها به سوی صنعتی شدن پیش رود.
در انگلستان، زمینداران از ابتدا به املاک خود به عنوان یک سرمایهگذاری اقتصادی مینگریستند که باید به گونهای اداره میشد که بازدهی آن به حداکثر برسد. بنابراین، اغلب آنان زمینهای خود را در اختیار کشاورزان اجاره نشین قرار میدادند؛ زیرا این کشاورزان علاوه بر اینکه محصول اضافی برای فروش در بازار تولید میکردند، قادر بودند اجاره بیشتری نیز بپردازند. رشد تجارت پشم و بازار غلات لندن از عوامل کلیدی موثر در این توسعه بودند که در ضمن، جدایی درونی دهقانان و حذف تدریجی جامعه روستایی را موجب شدند.
طی سالهای ۱۹۱۸-۱۹۱۴ اروپا درگیر جنگ بود. در این دوره حفظ طبقه دهقانان هدفی بسیار مهم و اساسی داشت: تامین سرباز و غذا برای اقتصاد در حال محاصره.
حتی آدام اسمیت هم پذیرفته بود که «دفاع از کشور مهمتر از وفور اقتصادی است» و این خود انگیزهای بود برای حفظ دهقانان در مقیاسی بزرگتر از آنکه بتوان صرفا توجیه اقتصادی برای آن ارائه داد.
از سوی دیگر مارکس با ارائه دلایلی از «حماقت زندگی روستایی» سخن گفت. قطعا هیچ یک از این دیدگاهها را نمیتوان به طور کامل پذیرفت.
اگر چه در کشورهای در حال صنعتی شدن نسبت دهقانان به کل جمعیت کاهش یافت؛ اما در سده نوزدهم و در برخی از کشورها مانند فرانسه، شمار مطلق آنان افزایش یافت. تا دهه ۱۹۳۰، دهقانان بخش بزرگ و مهمی از جمعیت کشورهای اروپای غربی را تشکیل میدادند. بحرانهای اقتصادی این دهه که به بروز بیکاری شدید در شهرها منجر شد، به توقف روند مهاجرت روستاییان به شهرها و حتی معکوس شدن این جریان انجامید.
یکی از دلایلی که باعث شد کشورهای اروپایی بتوانند سریعتر از بریتانیا رشد کنند، وجود تودههای بزرگ دهقانان بود که به این دسته از کشورها امکان میداد تا با استفاده از آنان نیروی کار مورد نیاز را برای توسعه صنعتی خود تامین کنند.
فنآوری و صنعتی شدن
بعضی صاحبنظران، وقوع انقلاب صنعتی در انگلیس را نخست به « یک رشته اختراعات» مربوط میدانند که «شیوه تولید پارچههای نخی در انگلستان را دگرگون ساخت و روش جدیدی؛ یعنی نظام کارخانهای را به وجود آورد.» آنها از فراوانی نوآوریها و پیشرفتهایی سخن میگویند که از طریق بالا بردن بیسابقه توان تولید و ایجاد جهش قابل توجه در درآمد سرانه واقعی، موجب «به وجود آمدن انقلاب صنعتی» شدند.
اما بعضی عمدتا به فرآیند اختراع توجه دارند و آن را برآیند اساسی دانش قدیم با رفتار مبتنی بر بینش نوین میدانند. آنها تاکید میکنند که اختراع، فرآیندی اجتماعی و تحت تاثیر محیط اقتصادی و فرهنگی خود است.
اختراعات، دستاوردهایی جدا از جامعه نیستند، نوآوریها و اختراعات پیش از آنکه به یک موفقیت عملی تبدیل شوند، نیازمند دورهای طولانی از بهبود و پیشرفت، آزمون و خطا و نیز اصطلاحات بیشترند.
تغییر و تحول فنی، هنگامی در یک جامعه روی میدهد که با سرمایهگذاری و انتظار سود، اختراعات صورت گیرند و به کار گرفته شوند. این کار در حوزه بازار انجام میگیرد؛ زیرا اگر قرار باشد این تحولات استمرار یابند، باید امکان عرضه محصولات و خدماتی که در نتیجه این پیشرفتهای فنی فراهم شدهاند، وجود داشته باشد. در یک اقتصاد سرمایهداری، پذیرش تکنیکهای تازه، به تصمیمات سرمایهگذارانی بستگی دارد که به دنبال منافع خود هستند. اگر آنان امیدی به افزایش سود خود در
بلند مدت داشته باشند، ممکن است به پذیرش زیان در کوتاه مدت تن در دهند. به این مفهوم، تحولات و پیشرفتهای فنی پاسخی به شرایط بازارند.
اما بیشتر نوآوریهای تکنولوژی اوایل دوره صنعتی شدن، بسیار زودتر از آن هم امکان پذیر بوده است؛ اما نکته اساسی آن است که از این اختراعات پیش از دوره صنعتی شدن استفادهای نمیشده است و هنگامی که مورد بهرهبرداری قرار گرفتند، به شکل یک زنجیره مورد استفاده قرار گرفتند؛ این نوآوریها نمیتوانستند جذب ساختار موجود صنعت شوند؛ اما تغییراتی اساسی در آن ایجاد کردند.
مشخصه اساسی جامعه درحال صنعتی شدن، توان افزایش تولید و قدرت بهرهوری بود که این، خود در سایه فنآوری میسر شده بود.
گرچه تاریخ نویسان اقتصادی توانسته اند پیوند میان علم و تکنولوژی را در سده هجدهم و نیز تلاشهایی را که دانشمندان برای حل مسائل صنعت انجام دادهاند، نشان دهند؛ اما به سختی میتوان از اختراعات بزرگی که روند صنعتی شدن با آن آغاز شد و بیش از اندازه مرهون علم هستند، دفاع کرد.
اما آنچه مشخص است صنعتی شدن و نوآوری تکنولوژیک با صنعت نساجی در انگلستان شروع شد.
به عبارت دیگر، در جمعبندی روند صنعتی شدن در بریتانیا و نیز تا حدودی در نواحی فعالتر اروپای غربی، نسبت فزایندهای از مردم بدون آنکه روانه کارخانهها شوند، کاملا یا به طور نسبی به درآمدهای حاصل از بخش صنعت وابستگی پیدا کردند. مفهوم نخستین صنعتی شدن به خوبی این وضعیت را توصیف میکند.
از نظر تکنولوژی، به نظر میرسد که صنعتی شدن خصلتی ناهمگون و متناقض دارد. نخست برخی از بخشهای صنعت به کمک ماشین و نیروی بخار تحول یافتند، برخی دیگر به مدتی طولانی در مرحله صنایع دستی باقی ماندند..
کشورهایی از جمله آمریکا که دیرتر به جاده صنعتی شدن گام نهادند، ، از همان آغاز به پیوندهای میان علم، تکنولوژی و صنعت آگاهی داشتند. مخترعان و نوآوران آمریکایی خیلی زود تحتتاثیر محیطی که از لحاظ منابع، تقریبا غنی؛ اما از لحاظ نیروی کار، با کمبود روبهرو بود، نقش خود را در پیشرفت تکنولوژی ایفا کردند.
توسعه اجتماعی و صنعتی شدن
بحث صنعتی شدن را میتوان با توسعه اجتماعی نیز شروع کرد که باعث شد نوعی پذیرش نسبت به تغییر ایجاد شود که پیش از آن مشاهده نشده بود و همچنین با بهوجود آوردن انگیزههای مادی برای افراد، آنان را تشویق کرد تا با بهکارگیری تغییرات ایجاد شده در روشهای تولید، هزینهها را کاهش دهند و در مقابل بر سود سرمایهگذاریها بیافزایند.
حملونقل و صنعتی شدن
اگرچه تصور این است که بهبود حملونقل در نخستین مراحل صنعتی شدن، واکنشی به نیاز اقتصادی بود؛ اما دولتها اغلب به دلایل سیاسی و استراتژیک به این مساله علاقهمند بودند. این انگیزه در جزیره انگلستان برجسته نبود؛ اما نقش آن را در کشورهایی که دارای مرز زمینی بودند یا کشورهایی مانند آلمان که روند دولتسازی در آن هنوز ادامه داشت، نمیتوان نادیده گرفت.
فعالیتهای مربوط به حملونقل، آبراهها و خطوط راهآهن جزو نخستین شرکتهای سهامینوین بودند که بهوجود آمدند؛ آن هم در هنگامیکه شمار اندکی از بنگاههای تولیدی، اگر وجود داشت، به این شکل اداره میشدند.
در اغلب موارد، در زمینه حملونقل رقابت ایجاد میشد که گاهی اوقات این رقابت، همانند نبرد میان نخستین خطوط راهآهن و آبراه در بریتانیا، به کاهش شدید نرخ بار منجر میشد. در این هنگام راهآهن به طور جدی توان رقابت را از سایر اشکال ترابری سلب و در واقع رقیبان خود را از این حوزه خارج کرد. تا زمان پیدایش وسایل نقلیه جادهای، ترابری از طریق جادهها و در مسیر طولانی در رقابت با راهآهن توان پایداری نداشت و در مقابل آن تسلیم شده بود.
حملونقل در مسیرهای طولانی داخلی یا ساحلی نیز فقط در جاهایی میتوانست به حیات خود ادامه دهد که رقیبی مانند راهآهن اصلا وجود نداشت یا اینکه هنگام جابهجایی کالایی پرحجم و کمارزش، مساله سرعت اهمیت نداشت.
هزینه، مسالهای اساسی در حملونقل بود. تا زمانی که وضع جادهها اصلاح نشده بود، کالاهایی که وزن و حجم زیاد داشتند پس از حمل به مناطق گوناگون برای فروش، قیمتی بیش از ارزش محل تولید خود پیدا میکردند.
گسترش سریع وسایل حملونقل موتوری در آمریکا در سالهای پیش از ۱۹۱۴ و حتی روی آوردن زمینداران برجسته و کشاورزان مرفه اروپایی به آن، نشاندهنده ضعفهای بیشمار راهآهن در ایجاد یک نظام حملونقل کارآمد بود. راهآهن از عهده حمل انبوه غلات و شیر به خوبی بر میآمد؛ اما کشاورز برای رفتن به بازار هنوز هم باید از گاری استفاده میکرد و ناچار بود ساعتهای طولانی در راه باشد. انقلاب در حملونقل روستایی، در انتظار ظهور موتورهای درونسوز بود. پیدایش خودروی موتوری و کامیون، روستا را به طور کامل از انزوا خارج کرد و آنچه را که راهآهن به تنهایی آغاز کرده بود، کامل نمود. تا دهه ۱۷۶۰، یعنی از هنگامیکه به طور سنتی گفته میشود انقلاب صنعتی آغاز شده است، ساخت آبراه در انگلستان کاملا رایج شده بود.
در بریتانیا، آبراه را بخشخصوصی اداره میکرد و در بسیاری از موارد منابع مالی موردنیاز خود را از فروش سهام آبراهها در بازار سرمایه تامین میکرد.
در کشورهای اروپایی و همچنین در آمریکا، آبراهها پیشرفتی عمومیبه حساب میآمدند و به همین دلیل دولت، خود به صورت قابلتوجهی بودجه آنها را تامین و ساخت آنها را تشویق میکرد. راهآهن، برعکس سایر اشکال پیشین حملونقل، محصول صنعتی شدن بود و پیدایش آن مستلزم پیشرفت صنعتی و فنی قبلی و نیز انباشت سرمایه در مقیاسی عظیم بود.
بهرغم آنکه برخی از مورخان اقتصادی معاصر در آثارشان نقش راهآهن را در رشد اقتصادی آمریکا دستکم میگیرند، ارزیابی سنتیتر موجود در مورد اهمیت راهآهن در رشد اقتصادی کشورهایی مانند آلمان، فرانسه، روسیه و سایر کشورهای اروپایی، تا حدود زیادی اعتبار خود را حفظ کرده است.
ساخت راهآهن باعث ایجاد تقاضای اضافی برای آهن، الوار، آجر و سایر مصالح ساختمانی و همچنین کارگر شد. در نتیجه راهآهن در آمدهایی را ایجاد کرد که در یک دوره فزآینده از آنها برای تامین سرمایه و کالاهای مصرفی استفاده میشد.
صنعتی شدن و توسعه، ارتباط مستقیمیبا مساله وابستگی و سلطه اقتصادی دارد. به عبارت دیگر صنعتی شدن با مبحث رها شدن از وابستگی و با سلطه بر کشورهای جهان سوم ارتباط مستقیم و تنگاتنگی دارد. صنعتی شدن، توسعه یافتن، عقب ماندن، دچار وابستگی شدن و رها شدن از وابستگی؛ همه اینها مقولاتی پویا و دینامیک هستند. به این معنی که اولا در لحظهای از زمان اتفاق نمیافتند؛ بلکه حاصل یک پروسه و روند طولانی در تحولات جامعه هستند و ثانیا از مکانیسمهای بسیار پیچیدهای هم برخوردار هستند. در صورت عدمشناخت این مکانیسمها، دچار سادهاندیشی خواهیم شد.
یکی از این سادهاندیشیها این است که معمولا صاحب صنعت شدن را با صنعتی شدن، یکی میشمارند. عدهای تصور میکنند که اگر در کشوری کارخانههایی احداث شود که بر اساس نظم معینی و با استفاده از ابزار و تجهیزات و نیروی انسانی و سازماندهی خاصی، مواد اولیه و نیز مواد واسطهای را تبدیل به کالاهای مصرفی یا سرمایهای بکنند، این کشور صنعتی شده است، اما با توجه به این که صنعتی شدن روندی پویا و بلند مدت است، نمیتوان بهسادگی گفت که چون این کشور «صاحب صنعت» شده، پس «صنعتی» شده است. علاوه بر صاحب صنعت شدن باید تحولات دیگری هم در کشور رخ دهد.
نوع روابط تولیدی، فرهنگی و تفکرات اقتصادی مردم و نحوه نگرش به کار و غیره در جامعه نیز باید تغییر کند تا بتوان گفت که این کشور صنعتی شده است.
تقابل صنعت و کشاورزی یکی از سادهاندیشیهای موجود است. عدهای تصور میکنند که صنعت چیزی در مقابل کشاورزی است و کشوری که صنعتی است، دیگر کشاورزی نیست؛ در حالی که واقعا چنین نیست. اگر صنعتی شدن به مفهوم داشتن چند کارخانه باشد، طبیعی است که صنعت در مقابل کشاورزی قرار میگیرد.
ولی اگر صنعتی شدن به مفهوم داشتن همان سازماندهی، فرهنگ، تکنولوژی و مکانیسمها باشد، دیگر کشاورزی و صنعت در مقابل یکدیگر نخواهند بود. ممکن است بخش عمده فعالیتهای کشوری در زمینه کشاورزی باشد؛ ولی این فعالیتها را به صورت صنعتی انجام بدهد که به اصطلاح آن را کشاورزی صنعتی میگویند. به عبارت دیگر، اگر کشاورزی هم به صورت پیشرفته و با وسایل مدرن صورت بگیرد، باید در متن یک فرهنگ صنعتی رشد کند.
نکته دیگری که باز مطرح است، دیدی است که جامعه نسبت به تکنولوژی دارد. عدهای معمولا تکنولوژی را در مفهوم بسیار سادهای در حد ماشینآلات و ابزار خلاصه میکنند و از تکنولوژی پیچیده این را میفهمند که ماشینآلات پیچیدهتر به کار گرفته شود. در حالی که واقعا اگر از درون یک فرهنگ صنعتی به این مقوله بنگریم، چنین نیست.
تکنولوژی مجموعهای از عواملی است که یک جزء آنها را ابزار تشکیل میدهد و روش به کار گرفتن آن ابزار در درون این تکنولوژی، مستلزم وجود سازماندهی وسیعتری است.
نگاهی به نمونههای نخستین کشورهای صنعتی نشان میدهد که تاکنون الگوهای گوناگونی از صنعتی شدن وجود داشته است که از روش سلطه نیروهای بازار در انگلستان تا شیوههای سفت و سخت برنامهریزی دولتی اتحاد جماهیر شوروی، اروپای شرقی و چین را در بر میگیرد. تا دهه ۱۹۸۰ این الگوها نه فقط بیاعتبار شدند بلکه موجب شدند نسبت به نتایج سیاستهای اقتصادی کینزی که بر مبنای نقش مثبت دولت در مدیریت اقتصاد قرار داشت، جاذبه خود را از دست داده بود.
یادآوری این نکته مهم است که تئوری بازار آزاد هنگامیکه در سده هجدهم مطرح شد، مساله کاملا جدیدی بود و تاحدی یک دکترین انقلابی به شمار میرفت.
ارسال نظر