مسیر صنعتی شدن
سعید رجبی توارات
بخش نخست
آنچه امروز از اصطلاح «کشورهای صنعتی» به ذهن متبادر می‌شود، مجموعه‌ای از کارخانه‌ها و ماشین‌آلات صنعتی نیست، بلکه شکل خاص و پیشرفته‌ای از سازماندهی مدرن در گردش امور در حوزه‌های مختلف است. بر اساس چنین درکی از دستاوردها و ویژگی‌های صنعتی شدن است که کشورهای در حال توسعه، طی پنجاه سال گذشته، برنامه‌های جدی را برای توسعه صنعتی به اجرا درآورده‌اند.

مرور تجارب اخیر توسعه صنعتی جهان، تصویری از مجموعه شکست‌ها و پیروزی‌ها را در بردارد. بسیاری از کشورهایی که کمتر از پنجاه سال پیش، با درآمد سرانه حدود یک صد دلار، با مشکلات متعدد ناشی از فقر دست به گریبان بودند، هم‌اکنون جزو کشورهای مرفه به شمار می‌آیند. تاریخ تحولات صنعتی کشورهای در حال توسعه نشان می‌دهد که هرچه از آغاز قرن بیستم دورتر شده‌ایم، همگرایی در جهت‌گیری‌های اصلی بیشتر و میدان سعی و خطاهای برخاسته از ذهن‌های منفرد، محدودتر شده است. به همین دلیل، حوزه شکست‌ها کوچک‌تر و دایره موفقیت‌ها گسترده‌تر شده است.
مفهوم صنعتی شدن
صنعتی شدن مفهوم جدیدی است که ایرانیان آن را در فرهنگ گذشته خود نداشتند. در گذشته معمولا صنعت(Industry) و هنر(Art) مترادف هم به کار می‌رفت. البته در اروپا هم میان دو واژه صنعت و هنر نزدیکی وجود داشت. صنعت به معنای چیزی است که ساخته انسان و محصول اندیشه انسان است و ناشی از طبیعت نیست. صنعت در واقع مفهومی از ثروت اقتصادی است که ناشی از کار انسان است. صنعت به مفهوم کلی و عام به معنای اعمال خلاقیت انسان بر منابع طبیعی و آماده کردن آنها برای استفاده انسان‌ها است؛ اما به معنای خاص در مقابل کشاورزی و خدمات، بخشی از اقتصاد کل جامعه تلقی می‌شود.
در عین حال باید توجه کرد هنگامی که از صنعتی شدن صحبت می‌شود، در درجه اول منظور از صنعت به معنای تصرف انسان در طبیعت برای ایجاد ثروت است و نه به معنای صنعت در مقابل کشاورزی و خدمات. در گذشته معمولا ثروت را امری داده شده در طبیعت می‌دانستند و انسان را دارای این استعداد که ثروت را خلق کند، نمی‌دانستند؛ اما در دوران مدرن درست برخلاف آنچه در گذشته عنوان می‌شد، بخش عمده ثروت جامعه محصول کار و صنعت انسان است؛ به طوری که طبیعت بخش ناچیزی از ثروت کل جوامع را فراهم می‌کند.
بنابراین اهمیت صنعت به دوران جدید و اندیشه مدرن باز می‌گردد. پس صنعت به معنای استفاده از خلاقیت انسان برای ایجاد کالاها و تغییر شکل دادن منابع طبیعی برای رفع نیازهای انسان‌ است.
بنابراین، منظور از فرهنگ صنعتی، فرهنگی است که زمینه را برای تولید و خلاقیت انسان و افزایش ثروت فراهم می‌کند. منظور از صنعتی شدن، غالب شدن فرهنگی است که در آن به ‌کارگیری خلاقیت در تمامی زمینه‌‌های کشاورزی، خدمات و تولید لازم است. به این ترتیب سوء‌تفاهم صنعت به معنای خاص و صنعت به معنای عام باید برطرف شود.
انقلاب صنعتی نیز نتیجه یک فرآیند فکری و فرهنگی است که سال‌ها قبل از اختراع ماشین بخار آغاز شده است. در واقع ۳۰۰ سال قبل از انقلاب صنعتی، فرآیند صنعتی شدن در اروپا آغاز شد، به سخن دیگر نقطه آغاز آن، پایان قرون وسطی است. انقلاب صنعتی نتیجه دوران بعد از قرون وسطی و آغاز رنسانس و شکل‌گیری اندیشه مدرن است. انقلاب صنعتی اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ شکل گرفت، اما این انقلاب نیازمند مقدماتی بود که در اروپا ۳۰۰ سال طول کشید و آن عبارت بود از غلبه فرهنگ صنعتی شدن به معنای دقیق کلمه. جان لاک ۲۰۰ سال قبل از انقلاب صنعتی می‌گوید که ثروتی که در جامعه وجود دارد، عمدتا محصول ابتکار و تلاش و صنعت انسان است. این اندیشه زمینه را برای عقلانیت علمی و صنعتی آماده کرده است.
اما اشتباه ما این است که تصور کردیم، صنعتی شدن به معنای استفاده از فن‌آوری است. ما به جای اینکه اندیشه‌ای که منجر به صنعتی شدن می‌شود را حمایت کنیم، سعی کردیم ماشین بخار را وارد کشور کنیم. در واقع ما به نتیجه انقلاب صنعتی بسنده کردیم و به همین دلیل است که هنوز صنعتی نشده‌ایم. مشکلات ما بیشتر نرم‌افزاری است نه سخت‌افزاری. ما سخت‌افزارها را وارد کرده‌ایم، اما فرهنگ و اندیشه صنعتی شدن را نداریم.
تفاوت صنعتی شدن ژاپنی‌ها با صنعتی شدن ما هم در همین است. ژاپنی‌های زمان میجی می‌گفتند: ما نباید اشتباه کنیم و تاکید می‌کردند که فن‌آوری غرب نتایج پیشرفت‌های فکری است که داشته‌اند. یکی از نظریه‌پردازان دوران میجی ژاپن می‌گوید: ما می‌توانیم تکنیک ساختن پل‌های فلزی را به ژاپن وارد کنیم، اما این کار کمکی به ما نمی‌کند، بلکه ما باید چیزی را به ژاپن بیاوریم که باعث دست یافتن به تکنیک ساختن پل‌های فلزی شده است.
ویژگی اصلی صنعتی شدن،تولید به روش ماشینی است که پایه رشد فزاینده توان تولید، بهره‌وری و نیز تخصصی شدن اقتصاد در همه ابعاد به شمار می‌رود. این ویژگی، محیط جدیدی را - کارخانه- برای کار ایجاد کرد که تقاضا و قوانین خاص خود را داشت. همچنین، تمرکز کارگران در واحدهای بزرگ صنعتی با رشدی قارچ گونه دیگر پیوندی با جوامع غالبا کشاورزی نداشتند، بلکه به عنوان کانون جمعیت یک جامعه برجسته صنعتی، نیروی پویای جدیدی برای تغییر به شمار می‌رفتند.
صنعتی شدن و الگوهای جهانی
اگرچه صنعتی شدن به تحقق دستاوردها و تحولات بسیار اساسی در جوامع انسانی منجر می‌شود، اما باید به خاطر داشت که این گونه دستاوردها، نظیر آنچه تجربه غرب صنعتی را از سایر موارد متمایز می‌کند، نتیجه یک روند کلاسیک، همه جانبه و البته گام به گام توسعه متوازن در این منطقه بوده است، تلاشی که لزوما در تمامی روندهای توسعه‌ای اخیر به توفیق ختم نشده است.
از این رو در بررسی تاریخ، تلاش‌های معاصر در توسعه و رشد صنعت، توجه دقیق به انتخاب مسیر و چگونگی صنعتی شدن به موضوعی بسیار تعیین‌کننده بدل می‌شود، زیرا بدون درک صحیح از روند توسعه صنعتی کشورها، بدون تامل لازم در مشاهده آثار سیاست‌های اجرا شده و بدون در نظر گرفتن ظرف مکانی- زمانی، الگوبرداری صرف و به کار بستن چارچوب‌های قبلی، ناکارآمد خواهد بود.
لذا در این بخش با تمرکز بر مناطق پیشتاز جهان در رشدهای اخیر صنعتی، فعالیت‌های آنها مورد تحلیل و مقایسه اجمالی قرار می‌گیرد.
امروزه و به ویژه از دهه ۱۹۷۰ میلادی به این سو، چگونگی دستیابی به رشد سریع اقتصادی با محوریت بخش صنعت، که در برخی از کشورها و مناطق جهان تجربه شده، موضوع مطالعات و بررسی‌های بسیاری قرار گرفته است. بدیهی است این حجم انبوه از مطالعات و بررسی‌ها می‌تواند سیاستگذاران را (به خصوص در کشورهای در حال توسعه) در اتخاذ صحیح تصمیمات اقتصادی رهنمون باشد، ضمن آن که در شرایط نوین، سرعت توسعه به حدی رسیده که فارغ از لزوم تطابق سیاست‌ها با تجارب موفق جهانی، هرگونه خطا در عرصه سیاستگذاری‌های اقتصادی، می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری داشته باشد.
از این‌رو در طراحی مسیر توسعه صنعتی، کسب اطمینان از درستی سیاست‌های اتخاذ شده ضروری است. در این خصوص مشاهدات نشان می‌دهد که در نیمه اول قرن بیستم، نقش صنعتی دولت‌ها در کشورهای در حال توسعه، در ایجاد حصار به دور اقتصاد و حمایت از تولید داخلی متجلی شده است (نمونه آمریکای لاتین و بلوک شرق)، در حالی که در دهه 1950 تا 1970 میلادی توانمندی دولت‌ها در توسعه صنعتی، به اعمال دخالت‌های مستقیم همسو با بازار و به جلو راندن بنگاه‌های صنعتی با شیوه‌های مختلف، تکامل یافته است (نمونه آسیای شرقی). در واقع از منظر تاریخی پس از جنگ دوم جهانی برای بسیاری از کشورهای نوظهور، واژه صنعتی شدن مترادف با توسعه و روند صنعتی شدن، معادل دستیابی به اهداف مختلفی، از جمله موارد زیر بود:
- قطع حلقه‌های وابستگی به ارث مانده از دوران‌ استعماری و ایجاد استقلال سیاسی؛
- خلق یک اقتصاد مدرن و متنوع، به صورت هماهنگ و منسجم؛
- ایجاد اشتغال؛
- صرفه‌جویی در هزینه‌های ارزی از طریق سیاست‌های جایگزینی واردات و ایجاد درآمدهای ارزی از طریق گسترش صادرات؛
- ایجاد تغییرات مطلوب اجتماعی، نهادی و سیاسی در جهت مدرنیزاسیون جامعه؛
- کسب شان و اعتبار سیاسی و حفظ امنیت ملی؛
در یکصد سال گذشته و در تجارب موفق، زمان‌گذار از یک اقتصاد روستایی معیشتی به سوی یک اقتصاد صنعتی مدرن، به طور قابل توجهی به حداقل رسیده ‌است.
نمودار شماره 1 زمان طی شده برای دو برابر شدن درآمد سرانه در برخی کشورها را نشان می‌دهد. بریتانیا در جریان انقلاب صنعتی به 58 سال زمان نیاز داشت تا درآمد سرانه خود را دو برابر کند، همین زمان در سده گذشته، در آمریکا 47 سال و در ژاپن 39 سال بوده است.
این روند در برزیل۲۰ سال و به تازگی در کره ۱۱ سال به طول انجامیده است و در موفق‌ترین مثال معاصر، این روند در چین فقط به ۱۰ سال نیاز داشته است. شواهدی از این دست نشان می‌دهد که کشوری چون تایوان نیز موفق شده است از سال ۱۹۶۲ تا سال ۱۹۸۶ میلادی از مقام شصت و چهارمین صادر‌کننده جهان به رتبه یازدهم ارتقا یابد یا در همین مدت حجم صادرات کره جنوبی از رتبه ۱۰۱ جهانی به رتبه ۱۴ افزایش پیدا کند. در کره و در این دوره نسبت ارزش افزوده صنایع سبک به صنایع سنگین در طول ۱۵ سال از ۴ به ۱ کاهش یافته درحالی‌که دستیابی به چنین رکوردهایی در ژاپن ۲۵ سال و در بریتانیا ۵۰ سال
به طول انجامیده است.
در یک تقسیم‌بندی کلان، هم اکنون آمریکای لاتین و شرق آسیا هر دو از مناطق صنعتی شده در بین کشورهای در حال توسعه به شمار می‌آیند که در افزایش سهم جهانی خود در تولید و صدور کالاهای صنعتی به طرز چشمگیری توفیق کسب کرده‌اند و این مهم نیز با نفوذ در بازارهای کشورهای پیشرفته صنعتی و در رقابت با شرکت‌های بزرگ جهانی به وقوع پیوسته است.
برای مثال در دهه 80 میلادی، سهم بخش صنعت در تولید ناخالص داخلی در هنگ‌کنگ به 22‌درصد، در مکزیک به 25‌درصد، در تایوان به 39‌درصد و در کره، آرژانتین، برزیل، مکزیک و سنگاپور به 31‌درصد رسید؛ در حالی که در همین ایام این سهم در ایالات متحده 20‌درصد و در ژاپن 29‌درصد بوده است. این گونه کشورها در دو منطقه آمریکای لاتین و آسیای شرقی، از دیدگاه توسعه صنعتی تقریبا در سطوح یکسانی قرار گرفته‌اند و عضو کشورهای با درآمد بالاتر از متوسط جهانی به حساب می‌آیند.
به عبارت دیگر اقتصادهای تازه صنعتی شده‌ای هستند که رشد سریع و پایدار اقتصادی در آنها بر اساس افزایش سریع سهم بخش صنعت در تولید، اشتغال و صادرات رخ داده است. البته به رغم این کارکرد مثبت و مشترک، مناطق مذکور تفاوت‌های عمده‌ای در ترکیب جمعیت، وسعت و منطقه جغرافیایی، میزان برخورداری از مواهب طبیعی، ارزش‌های فرهنگی، نظام‌های سیاسی و ساختار اجتماعی دارند و هر یک نیز در جهت صنعتی شدن، مسیرهای مختلفی را طی کرده‌اند و به‌طور طبیعی رشد صنعت در آنها پیامدهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متفاوتی بوده که همواره کیفیت و نتیجه یکسان و درخشانی نداشته است.
اگرچه باید متذکر شد که دستیابی به درک کامل و دقیق از آنچه در کشورهای مذکور در مسیر صنعتی شدن رخ داده، بسیار دشوار است و هر توضیح ساده انگارانه‌ای از این تجارب می‌تواند گمراه‌کننده باشد؛ لیکن بررسی برنامه‌های صنعتی کشورهای مذکور و درک شرایط و ویژگی‌های نظام اقتصادی - سیاسی جهانی در طول زمان نشان می‌دهد طی سال‌های اخیر، سازوکارهای نسبتا یکسانی در کشورهای مختلف به عنوان پیشرانه‌های توسعه صنعتی عمل می‌کنند که به رغم وجود تفاوت‌هایی در شیوه‌های اجرا، همگی از اصول واحدی پیروی کنند. پیوستن به زنجیره‌های تولید جهانی و توسعه سرمایه‌گذاری خارجی، صادرات گرایی و در نتیجه بهره بردن از تقاضا در مقیاس انبوه، محوریت بخش‌خصوصی در توسعه صنعتی و مشارکت فعال در فرآیند ارتقای دانش و فن‌آوری، از جمله ویژگی‌های این چارچوب مشترک هستند.
الگوهای توسعه صنعتی در کشورهای در حال توسعه
الگو‌های توسعه صنعتی در واکنش به عواملی چون میزان بهره‌مندی یک کشور از مواهب اولیه، وقوع حوادث تاریخی، شوک‌های خارجی، انتخاب‌های ممکن سیاسی ناشی از تعامل گروه‌های ذی‌نفع داخلی و در دسترس بودن و عقلایی جلوه‌کردن نظریه‌های اقتصادی حاکم در آن مقطع زمانی و سرانجام سنت‌ها و باورهای فرهنگی در جوامع مختلف، شکل‌ها و قالب‌های متفاوتی به خود می‌گیرند که این اشکال مختلف در واقع الگوهای توسعه متنوعی را در سطح جهان ایجاد ‌کرده‌اند.
پرسش‌هایی مانند این که صنایع پیشتاز در سطح ملی باید از کدام یک از بخش‌ها انتخاب شوند یا صنایع از نظر درونگرایی و برونگرایی به چه صورت جهت‌دهی شوند و چه نهادهایی از اقتصاد، مسوول حفظ و استمرار توسعه صنعت هستند، تحت‌تاثیر الگوهای توسعه صنعتی پاسخ داده می‌شوند.
با توجه به روند صنعتی شدن آمریکای لاتین و شرق آسیا، پنج فاز و مرحله مختلف در الگوی توسعه صنعتی قابل تشخیص است که در این میان سه کشور تایوان، کره و مالزی با نگرشی برونگرا، مراحل اولیه و ثانویه صنعتی شدن را بر اساس الگوی توسعه صادرات برگزیده‌ و دو کشور برزیل و مکزیک نیز با نگرشی درونگرا، الگوی جایگزینی واردات را انتخاب کرده‌اند. در ادبیات اقتصادی توسعه صنعتی، الگوهای فوق براساس ترکیب محصولات صنعتی و تنوع صنایع به شکل زیر دسته‌بندی می‌شود:
* مرحله اول در توسعه صادرات:
مرحله اولیه گسترش صادرات از طریق صادرات محصولات خام و نیمه فرآوری شده، شامل محصولات متکی بر منابع طبیعی، معدن، نفت و کشاورزی یا گسترش صنایع کاربری مانند نساجی پیگیری می‌شود.
* مرحله اول در جایگزینی واردات:
انتقال از واردات محصولات اولیه و کالاهای مصرفی مانند پوشاک، پارچه و مواد غذایی خارجی به مرحله تولید داخلی محصولات.
* مرحله دوم در جایگزینی واردات:
به‌کارگــیری تولیـدات داخلی و امکانات محلی برای صنایع سرمایه‌بر و تکنولوژی‌بر در داخل کشور به منظور جایگزین کردن واردات کالاهای سرمایه‌ای مانند مــاشین‌آلات سنــگین وکالاهای‌ واسطه‌ای مانند مواد پتروشیمی، فولاد و کالاهای مصرفی‌ بادوام مانند خودرو.
* مرحله دوم در گسترش صادرات
ادامه گسترش صادرات از طریق ایجاد صنایع متکی بر مهارت‌های بالای فنی با ارزش‌افزوده بیشتر و خلق پایه‌های صنعتی پیشرفته در داخل.
در هر دو منطقه آسیا و آمریکای لاتین به اشکال مختلف از هر دو الگوی کلی فوق استفاده شده است. به عبارت دیگر (به غیر از بریتانیا در زمان انقلاب صنعتی) اغلب این کشورها با حمــایت از صنایع نوپای داخلی از مرحله اول جایگزینی واردات عبور کرده و پس از طــی این مرحله در ادامه روند صــنعتی شدن، ترکیــب‌های مختلفی از الگوهای جایگزینی واردات پیشرفته تا انواع الگوی توسعه صادرات را برگزیده‌اند؛ اما نکته مهم آن است که نحوه حمایت از صنایع داخلی در منطقه شرق آسیا با آمریکای لاتین متفاوت بوده است، به این معنا که آسیایی‌ها در گذار از مرحله اول توسعه صادرات به مرحله دوم جایگزینی واردات، سیاست‌های کلان اقتصادی خود را تغییر ندادند و حتی در دوران نگاه به شرق و توجه به داخل نیز همچنان کسب فرصت مناسب برای ورود مجدد به بازارهای جهانی را مدنظر قرار دادند و این یکی از مهم‌ترین عوامل در تفکیک دو گروه از کشورها از یکدیگر بوده است.
الگوی صنعتی شدن آسیای شرقی (صنعتی شدن از طریق گسترش صادرات)
در این راهبرد و از دیدگاه اقتصادی چنین استدلال می‌شود که بروز مزیت‌های نسبی کشورهای در حال توسعه، از طریق گسترش سازوکار بازار و در جهت تشویق صادرات امکان‌پذیر است؛ زیرا این الگو به میزان کمتری از نسبت سرمایه به نیروی کار برای دستیابی به نرخ‌های بالای رشد نیازمند است و لذا کارایی بیشتری دارد. همچنین از این طریق منافع ناشی از اقتصاد مقیاس با توجه به نامحدود بودن بازار جهانی، نصیب صنایع صادراتی خواهد شد؛ ضمن آن که توسعه صنایع کاربر صادراتی، موجب بهبود توزیع درآمد نیز خواهد شد (جدول شماره ۱).