تحلیل یحیی آل اسحاق از شرایط بنگاههای تولیدی کشور:
تولید، ذاتالریه گرفته است
فعالان بخش خصوصی تصور میکردند با ابلاغ اصل ۴۴ قانون اساسی، ستاره بختشان در آسمان اقتصاد طلوع میکند، اما آنها به یکباره با مشکلاتی مواجه شدند که خود در به وجود آمدن آن نقشی نداشتند. در همین زمان بود که تحریمهای اقتصادی یکییکی از راه رسیدند و تولیدکنندگان چشم به حمایتهای دولت دوختند اما رشد نقدینگی و تورم، خزانه بانک مرکزی را سه قفله کرد تا تحریمهای داخلی نیز به جمع مشکلات تولید اضافه شود. رییس اتاق بازرگانی ایران راه حل مشکلات فعلی را در مدیریت حرفهای اقتصاد میداند. آل اسحاق در گفتوگو با ایلنا، خصوصیات مدیران حرفهای در اقتصاد را تشریح کرده است.
در شرایط کنونی وضعیت تولید در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای بررسی وضعیت تولید باید کمی عمیقتر نگاه کرد و به ریشه تولید توجه کرد. تولید در اقتصاد یکی از ارکان عمده رشد و توسعه است و همه شاخصهای عمدهای که ما در اقتصاد و در همه حوزهها در خصوص آن صحبت میکنیم، وزن سنگیناش بخش تولید است. اگر تولید در هر کشور شکل بگیرد به تبع آن باقی امور خودش را با آن هماهنگ میکنند و مشکلات حل میشود. اگر تولید به هر دلیل آسیب ببیند بقیه امور در همه حوزهها هم آسیب میبینند حتی در حوزه تجارت و خدمات. اگر بخواهیم تولید را آنالیز کنیم و بگوییم تولید خوب و بهینه کدام است، چه عواملی برای رشد تولید مفید است، چه عواملی بازدارنده و چه عواملی باعث رکود میشود، به این جمعبندی میرسیم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در امر تولید موثرند. تولید برآیند تلاشهای اقتصادی کشور است یعنی اگر منابع طبیعی، نیروی انسانی، نوع تکنولوژی، مدیریت، نیروی انسانی، فرصتهای مبادلاتی داخلی، مجموعه آموزش و حتی سیاست خارجی، همگی در یک نظام منسجم با هم و درست کار کنند به شرطی که فضای کسب و کار مساعد باشد، بهترین شکل تولید کشور شکل میگیرد و ما را به رشد اقتصادی میرساند. یعنی تولید، محوری است که در سایه آن اشتغال، درآمد، تکنولوژی، تحقیق، بازار و حتی روابط بینالمللی میتواند شکل بگیرد. تولید در جمهوری اسلامی ایران به دلایل مختلف در بعد از انقلاب در نوسانات مختلف قرار گرفت. برای بدنه تولید هم فرصتهای خوبی پیش آمده و هم تهدیدهای متعدد. آسیبهای فراوان و زمینههای رشد فراوانی هم برای آن به وجود آمده است، اما جمعبندی اینها و ماحصل این سی سال و آنچه که بر تولید ما گذشته، متناسب با جایگاه تولید نیست و در نقطه بهینه قرار نگرفته است. مدتی بعد از انقلاب به دلیل ارث و میراثی که از گذشته داشتهایم و نوع رفتار قبل از انقلاب با تولید و وابستگی ما و استراتژیهای توسعه ما که بیشتر استراتژیهای وابسته به نظام جهانی بود، کمکم در اوایل مرزهای انقلاب با سیاستهای جایگزینی واردات و یک مقدار توجه به تولید، میراث درستی از آنطرف انقلاب نداشتیم. بعد از انقلاب هم با برخوردی که با صاحبان صنایع شد و مصادرههایی که انجام شد، فرار بعضی از مدیران صنعت، سر درگمی را در بخش تولید به وجود آورد.
دوره جنگ تحمیلی چه شرایطی را برای تولید رقم زد؟ مدیریت در آن زمان تا چه میزان به تولید اهمیت میدادند؟
اصولا اقتصاد جنگی به همه اقتصاد جهتگیری خاصی میدهد در ایران هم این گونه بود. به خصوص در بخش تولید، جنگ کل تولیدات ما را تحت تاثیر قرار داد لذا آن اختیار و آن شرایط و آن برنامهریزی که بتواند تولید را در مقابل رقبا به نقطه بهینه برساند با وجود جنگ تحمیلی، مشکل شد. این محدودیتها هشت سالی تولید را به گونه خاص جنگ درآورد و بعد از جنگ هم اختلافنظرها در سلیقه و مدلهای اقتصادی زیاد بود به همین دلیل تولید آن چنان که انتظار میرفت پیشرفت نکرد. اختلافنظرهایی در زمینههای مختلف وجود داشت در مورد مدیریت اقتصادی اعم از دولتی، خصوصی، تمرکزی و غیرمتمرکزی. رابطه با مدل توسعه، توسعه صنایع کاربر بر تکنولوژی بر. نوع محصولات، تحت عناوین مختلف خودکفایی. نوع ارتباط با بلوک شرق و بلوک غرب. همچنین محدودیتهایی که برای مواد اولیه، ماشینآلات داشتیم وابسته به ارتباط سیاسی ما با کشورها بود. محدودیتها موجب شده بود که ما مدتها مجبور باشیم در پایینترین سطح مواد اولیه خریداری کنیم. بحثی هم که همواره در خصوص خودکفایی وجود داشت بینشهای مختلفی را به میدان آورده بود. در مورد استراتژی توسعه هم، توسعه در بعضی از زمینهها نقشه راه و استراتژی مشخص نداشت. به همین دلیل در برخی زمینهها به صورت گسترده رشد پیدا کرد و در بعضیها در حداقل توسعه توقف کردیم. به عنوان مثال در صنعت کاشی با موافقتهای اصولی فراوانی مواجه شدیم و بیش از نیاز واحدهای تولیدی احداث شد حتی در برخی از رشتهها به دلیل فراوانی موافقت و مجوز، موقعیت جغرافیایی و منطقهای برای احداث واحد تولیدی رعایت نشد. مثلا یک واحد فولاد که از نظر منابع، کارگر و... باید جای دیگری باشد، در جایی بردهایم که هیچ توجیه اقتصادی ندارد و توجیه سیاسی و منطقی ندارد. در هر صورت علل و عوامل مختلفی نگذاشت که تولید شکل خودش را پیدا کند.
بحث ریشهای دیگر در خصوص تولید، وابستگی کامل اقتصاد ایران به نفت به ویژه وابستگی تولید و سرمایهگذاری به نفت است؛ چراکه عمده درآمدی که باید صرف سرمایهگذاری شود وابسته به نفت است. ۶۰درصد بودجه هم هنوز وابسته به نفت است. در این سالها با نوساناتی که در رابطه با قیمت نفت و شرایط نفت شد دائما تولید بالا و پایین رفت. چه در رابطه با ماشینآلات، مواد اولیه و چه در رابطه با بازار به عناوین مختلف تحت شرایط نفتی قرار گرفتیم و باز هم تولید آنطور که باید و شاید راه منطقی پیدا نکرد.
مسائل سیاسی تا چه میزان بر عدم شکلگیری تولید تاثیر گذاشت؟
این موضوع همیشه تولید را تحت تاثیر قرار داده است. آفتی که کل اقتصاد به خصوص حوزه تولید را دچار کرده است، اقتصاد سیاست زده ماست. به ویژه تولید، حتی نوع تولید، جنس تولید، محل تولید، مدیریت تولید، مالکیت تولید، همه به شیوهای تحت تاثیر جریانات سیاسی قرار گرفت. بحث نوع مالکیت و مدیریت در بخش تولید هم همواره موضوع مورد بحث بوده است، اگر میگوییم اقتصاد دولتی است و ۸۰درصد در اختیار دولت قرار داشت، باید بهرهوری، راندمان و انگیزه وارد کنیم. در طول این ۳۰ سال قسمت عمده اقتصاد و تولید ما در بخش غیرکارآمد قرار داشته است اگر قبول کنیم در بخش دولتی البته جدای از افراد به دلایل مختلف آییننامهها، ضوابط و مقررات، تحرک پایین و غیرکارآمد است. در بخش دولتی رقابت آزاد وجود ندارد که آن هم به دلیل عدم شفافیت و عدم ارتباط در نظام دولتی و خصوصی است. این فضای دولتی در اقتصاد اثر عمدهاش را در تولید گذاشته است، بخش تولید هم در سایه این مقوله نتوانست رشد کند.
بعد از پایان جنگ، تولید در چه شرایطی قرار گرفت؟
در دوره سازندگی باز مدل اقتصاد ارشادی زمان مرحوم نوربخش، چگونگی تخصیص منابع، ارتباطات و تعاملات بینالمللی، تحریم و... هر یک موازی بخش تولید سایهاش را بر تولید انداخت و آن را محدود کرد تا منجر به بحث ابلاغیه اصل ۴۴ و آزادسازی شد. در این سالها روندی که بر بخش اقتصاد و تولید گذشته روند مناسبی نبوده است. ما نتوانستیم از همه منابع در حوزههای مختلف استفاده کنیم. همه معترضیم ما به دلایل چه اجباری، چه سلیقهای و چه اختیاری، نتوانستیم از امکاناتمان به صورت بهینه استفاده کنیم. بهرغم داشتن پتانسیل بسیار بالا، انرژی فراوان، نیروی انسانی خوب و موقعیت جغرافیایی و منطقهای مناسب نتوانستیم استفاده بهینه را در تولید ببریم. پس ما وارث تولیدی هستیم با تاریخی اینچنینی، ولی خوشبختانه بدنه اقتصاد کشور و بالقوهها به ویژه در تولید چارچوب مناسبی دارد. سرمایهگذاریهای خوبی در این بخش شده است که الان بلا استفاده مانده و میتوان آن را بالفعل کرد. به عنوان مثال ماشینآلاتی که در شهرکها و واحدهای تولیدی خریداری کردهایم مملو از تکنولوژیهای نوین است که با حداقل ظرفیت درحال کار هستند. ما ظرفیتی در تولید داریم که دو سوم آن خالی است. در حوزه نیروی انسانی حدود ۵میلیون جوان تحصیلکرده داریم که سرمایه بزرگی است. در غالب بنگاههای بخش اقتصادی مدیران توانایی داریم که در سایه هزینههایی که برای آنها شده و فرصتهایی که داده شده، مدیر شدهاند و بنگاههای بزرگ را میتوانند اداره کنند. اگر به آنها فرصت داده شود میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند. بنابراین از این زاویه هم امکانات خوبی داریم. در بخش تولید و مهندسی باید گفت که دانشکدههای ما مهندسیمحور است. ما در حوزههای مهندسی از نظر نیروی انسانی کم نداریم، گرچه در بعضی از حوزهها مثل مسکن فضای آموزشی ما متناسب با تکنولوژی تغییر نکرده ولی در مجموع دانشکدههای فنی ما نیروهای خوبی دارد. در واقع متاسفانه ما خوب تربیت میکنیم ولی قدرت نگهداری نداریم. بعضی از مهندسان ما میروند بهرغم اینها مشارکت نیروهای تحصیلکرده ما در بخش اقتصاد متناسب با این ظرفیتها نیست. ضریب بیکاری در حوزه تحصیلکرده ما بالاست و عدم استفاده مناسب از تخصص و تجربه آفت بزرگی است که گرفتار آن هستیم. مثلا کسی که مهندسی برق دارد فعالیت بازرگانی میکند و مهندس معدن بازاریابی میکند با این شرایط بخش تولید باز نمیتواند حرکت خودش را داشته باشد.
با این شرایط و بعد از بررسی تولید پس از انقلاب، وضعیت فعلی تولید را چطور ارزیابی میکنید؟ در این سالهای اخیر تولید چه شرایطی را پیدا کرده است؟
همانطور که گفتم بهرغم بدنه و چارچوب خوب، دریچههای تنفسی تولید بسته شده است و تولید ما را دچار ذاتالریه کرده است.
مشکلات در کدام حوزهها است؟
اول بحث نقدینگی چه در رابطه با سرمایهگذاری چه در رابطه با سرمایه در گردش است. بهرغم تذکرات داده شده و سمینارهای برگزار شده و درک موضوع توسط مسوولان، وضعیت نقدینگی و سرمایه در گردش طرحهای توسعه به مشکل برخورده است. بسیاری از طرحهای توسعهای تا ۹۰درصد پیش رفته است و برای بهرهبرداری مثلا احتیاج به ۱۰میلیارد تومان دارد و پولی در کار نیست تا طرح تکمیل شود. در این شرایط سرمایهای هم که تا اینجای کار صرف شده بلا استفاده مانده است. از این نمونهها زیاد است که سرمایهها از بین میرود و سرمایههای انجام شده هم تعطیل میشود که لیست آنها در تامین اجتماعی موجود است. طرحهایی که قرارداد کارگرها تمدید شده، لیستها اختلاف دارند و واحدها تعطیل شدهاند اینجا وجود دارد. بحث اصلی در این طرحها اشتغال فرصتهای شغلی است که از بین میرود و بالفعل نمیشود. برای هر فرصت شغلی ۲۰ تا ۳۰میلیون تومان هزینه شده است برای تحصیل نیروی کار نیز هزینه کردهایم که همه اینها هدر میرود. اگر هزینههایی که برای فرصت شغلی و نیروی کار کردهایم را در تعداد بیکار شدهها ضرب کنیم، مشاهده میکنیم که خسارت عظیم و اسراف هنگفتی روی داده است.
در این شرایط که عدم وجود نقدینگی بنگاهها و طرحها را با مشکل جدی مواجه کرده است، فشار آوردن برای گرفتن بدهیها و مطالبات بانکها از واحدهای تولیدی مشکل جدیدی را درست کرده است. در شرایطی که بنگاهها و تولیدیها در بحران نقدینگی به سر میبرند، وصول مطالبات توسط بانکها در چه وضعیتی است؟
قسمت عمدهای از سرمایهگذاریها در بخش تولید در گذشته از نظام بانکی تامین شده است. برای سرمایه در گردش بنگاهها هم یک مقدار از بانک گرفته میشود. حالا در این شرایط هم بانکها تسهیلات را قفل کردهاند و برای سرمایهگذاری کمک نمیکنند هم به دنبال جذب بدهیهای سابق افتادهاند. تا پیش از این دریافت بدهیها توسط سیستم بانکی تمدید میشد؛ اما در حال حاضر به بهانه کاهش نقدینگی و تورم که سر جای خودش موضوعات مهمی هستند، بانکها تولید را تحت فشار قرار دادهاند. حتی شرکتهای وصول مطالبات درست کردهاند تا نظام بانکی برود از طریق دادگاه و زندان مطالبات خود را وصول کند. بنابراین این فشار به بخش تولید وارد شده است. موضوع دیگری که وجود دارد این است که ماحصل ارزش افزوده هر ساله کشور به این نسبت تقسیم میشود که ۴۰درصد پس انداز میشود، همین اندازه؛ یعنی ۴۰درصد مصرف بخش خصوصی و مردمی و ۲۰درصد مصرف دولتی میشود. آن ۴۰درصدی که صرف پسانداز میشود قاعدتا باید به بخش سرمایهگذاری برود.
این ۴۰درصد آیا وارد فضای سرمایهگذاری میشود؟
از ۴۰درصدی که الان برای بخش سرمایهگذاری میآید ۸ تا ۱۸درصد صرف موجودی انبار شده است؛ یعنی اینکه در مقایسه با دنیا به دلیل شرایطی که واحدهای تولیدی برای تامین مواد اولیه، سفارش، تحریم و مشکلات دیگر دارند، مجبورند مواد اولیه را برای شش ماه بخرند و در انبارها نگه دارند این در حالی است که در کشورهای دیگر حداکثر زمان ذخیره در انبار یک ماه است؛ حتی برخی کشورها نظیر ژاپن فقط ۳ روز ذخیره انبار دارند و این به دلیل گردش کار آنها است.
در کشور ما بهجای اینکه این پولها به سرمایهگذاری تبدیل شود در انبارها میخوابد عوارض دیگر آن این است که انبارداری هزینه دارد و سود بانکی پولی که در انبارها خوابیده باید به بانک پرداخت شود؛ چراکه به هرحال از محل تسهیلات مواد اولیه خریداری میشود. به این موارد مشکلات امروز را نیز اضافه کنید که در بازارهای جهانی مثلا مواد پتروشیمی که ۴۰۰ دلار بوده به یکباره قیمت آن به نصف رسیده است. فرض کنید واحد تولیدی که میلگرد هزار دلاری را خریداری و انبار کرده حالا باید با قیمت ۳۰۰ دلاری آن دست و پنجه نرم کند.
با این روند هستی او از بین میرود. در این شرایطی که تولیدکنندههای ما دارند، کشورهای دیگر برای پایین آوردن بیکاری با افزایش تسهیلات و با انواع مختلف حمایتها، هزینههای تولید را کم میکنند، قیمت تمام شده را پایین میآورند و به این طریق بنگاهها و کارگران خود را حفظ میکنند و بیکاری را با فروش کالا به کشورهایی نظیر ما صادر میکنند. در این شرایط نمیتوان انتظار رقابت بنگاههای داخلی را داشت.
بحرانهای مالی جهانی که البته در حال بهبودی است و همچنین محدودیتهای داخلی که برای تولید به وجود آمده چه مشکلاتی را به وجود آورده است؟
رکود کلی در جهان نیز وجود دارد و به مشکلات داخل دامن زده است. تقاضای جهانی به علت رکود پایین آمده است، یعنی در حوزه محصولاتی که صادر میکردیم صادرات پایین آمده و قیمت هم پایین آمده است. این کاهش قیمت قدرت رقابت را از ما گرفته است. در واقع واحدهای ما هم مواد اولیه را ذخیره کردهاند و هم حالا محصول تولید شده را مجبورند انبار کنند. اگر بخواهند خود را نگه دارند باید محصول تولیدی را به انبار بفرستند یا باید به صورت اقساطی و بلندمدت آن را واگذار کنند تا طلبشان را وصول کنند در جایی که طلب قبلیاش را هم نمیتواند وصول کند به دلیل رکود تولید هم نمیشود، چون بازار ندارد.
در این شرایط نقش دولت برای حمایت از تولید چیست؟ آیا دولت نباید سیاستهای جبرانی اتخاذ میکرد؟
رقبای ما بستههای حمایتی دولتهای خود را در این شرایط بحران به دنبال خود دارند. دولتهای دیگر کمک میکنند، تسهیلات بانکی میدهند، وصول مطالبات را به تعویق میاندازند، مالیات را با تخفیف مواجه میکنند و چندین اقدام مهم برای جلوگیری از آسیب دیدن تولید انجام میدهند، اما در کشور ما برعکس همه جا عمل شد دولت به جای حمایت حتی نظام مالیاتی را پرفشارتر کرد، به طوری که مالیات ۳۰درصد افزایش پیدا کرده است در حالی که مالیات در این شرایط در همه جای دنیا پایین آمدهاست. تامین اجتماعی چون منابع مالیاش محدود شده فشار را بیشتر کرده است و تولیدکننده را برای وصول مطالباتش تحت فشار قرار داده است. از طرف دیگر بانکها هم چون منابع ندارند وصول مطالباتشان را در دستور کار قرار دادهاند و این فشار میآورد روی بخش تولید. در این شرایط بالا بردن دستمزدها، با این قیمت تمام شده برای تولیدات، نبود امکانات و حمایت در شرایط رکود، تولید را کلافه کرده است البته اذعان داریم که وقتی تورم این چنین رشد میکند و هزینهها بالا میرود باید دستمزدها اضافه شود تا مردم بیش از این تحت فشار قرار نگیرند. اما تولید از همه نظر تحت یک فشار جدی قرار گرفته است. به این صورت تمام راههای تنفسی برای تولید بسته شده و به اصطلاح ذاتالریه گرفته است. این صورت مساله این چنینی که حل آن میتواند برای تصمیمگیریهای مجموعه نظام راه حلهای تازه برای حل مشکلات بسازد به فراموشی سپرده شده است. آیا این مشکلات در بخش تولید جزو اولویتهای تصمیمگیری هست یا نه؟ متاسفانه ذات اقتصاد ما سیاست زده است و در این شرایط که به زمان انتخابات میرسیم همه چیز سیاسی شده است. تغییراتی که داده میشود، نگرش قانون، وقتگذاری برای حل مشکلات تولید، توجه و سرمایهگذاری همه چیز در قالب سیاسی فرو رفته است.
تا چند ماه دیگر هم همین کشمکشها وجود دارد. این هم مشکل دیگر است که هیچ چیز سر جای خودش نیست. همه چیز باید سر جای خود باشد. مشکل این است که برخورد غیر هم جنس با بخش اقتصاد میشود. حل مشکلات اقتصادی باید با دید حرفهای و اقتصادی باشد. با این سابقهای که از تولید گفته شد و مشکلات موجود در این بخش، باید گفت که حل آن آدمهای حرفهای، معتدل و غیررادیکال را میطلبد.
مشکل تولید را چگونه میشود حل کرد، به هر حال مشکلات فعلی در بخش تولید نگرانیها را برای به خطر افتادن اقتصاد ملی بیشتر کرده است.
تمام نهادها، سازمانها، وزارتخانهها، آنهایی که به نحوی در تولید هستند باید این چند خصوصیت را داشته باشند تا بشود مشکل را حل کرد، یعنی از نظر تیم مدیریتی باید کسانی باشند که آنهایی که تحت فرمان آنها هستند یعنی سرمایهگذاران و فعالان اقتصاد به آنها اعتماد داشته باشند. اعتماد داشته باشند و اعتقاد داشته باشند که آنها میتوانند مشکلات را حل کنند. دومین شرط این است که اعضای این تیم باید حرفهای باشند در شرایط ویژه آدمهای غیرحرفهای نمیتوانند شناخت حرفهای از شرایط داشته باشند. شرط بعدی این است که آدمهای معتدلی باشند، در مقابل بحرانها و حوادث مقاوم باشند و در واقع ذهنیت مقاومی داشته باشند. نکته آخر این است که چون کار به صورت تیمی است، باید منسجم باشند، همه یک سلیقه داشته باشند و همه یک جور تصمیم بگیرند، چون همه به هم متصل هستند و نظام مدیریتی از جنس نظام فرماندهی نیست. جنس اقتصاد از جنس مدیریت مشارکتی است، میتوانیم یک موضوع اقتصادی را با دستور و حکم پیش ببریم. نمیتوانیم بگوییم ما امر کردهایم که قیمتها پایین بیاید این امر شدنی نیست یا اینکه بگوییم، ما امر کردهایم بهرهوری بالا برود و آرزو میکنیم بهترین بازار را داشته باشیم، اینگونه نمیشود. شاید جای دیگر امر کردن شکل بگیرد و جواب دهد، ولی جنس اقتصاد، مشارکت است.
فعالان بخش خصوصی و تولیدکنندگانی که امروز با مشکلات فراوانی مواجه شدهاند، چه انتظاراتی دارند و چه مدیرانی را برای بهبود شرایط مناسب میدانند؟
همه دستاندرکاران فرآیند تولید از سفارش مواد اولیه تا آمدن به بخش تولید، فرآیند تولید، فروش کالا و خدمات بعد از فروش، همه این مجموعه باید احساس رضایت، منفعت و همچنین برد بکنند، همه باید خود را ذیسهم و ذینفع بدانند، لذا اگر جنس مجموعه نظام مدیریتی حاکم بر بخش اقتصاد آسیبدیده از جنس متناسب اقتضائاتش نباشد، قطعا مشکل پیدا میکند. این مدیر هرکس که باشد حالا که به مشکل برخوردیم، برای حل آن باید آبشخور فکری مناسب داشته باشد. باید اینگونه فکر کنیم. اگر ما فکر کنیم، سیاست میدهیم و همه مجبورند اجرا کنند. اینکه ما در بخش اقتصاد فرماندهی میکنیم تا مشکلات حل شود، جواب نمیدهد. حضرت علی میفرماید: ببین آبشخور فکرت از کجاست، چون هر چه فکر میکنی تبدیل به عمل میشود و هر چه عمل شد، استمرار آن عادت میشود و هر چه عادت شد رفتار میشود و هر چه رفتار شد تبدیل به هویت شخصی میشود. اینطور که فکر میکنیم، باید اقتصاد اینطوری اداره شود، این وضعیت پیش آمده ناشی از رفتار ماست، رفتار ما ناشی از عادت ماست، عادت ما ناشی از استمرار عملیات ماست و عملیات ما ناشی از فکر ماست.
منظورتان این است که در اقتصاد باید مدیرانی با نگرش به میدان بیایند؟
اگر بخواهیم مشکلات ما حل شود با خواهش و دستور نمیشود. باید نگرشمان به حوزه اقتصاد به ویژه تولید از جنس تولید باشد نه تفریط و نه کار سیاسی. باید متناسب با بخش اقتصاد و تولید برخوردمان به مسائل از جنس اقتضائات بشود. اگر اینطور عمل کنیم، مشکلات حل میشود چون بدنه تولید در کشور قوی است اگر این فضا از جنس خودش مدیریت شود قطعا میتوانیم تمام این انرژیها را که تحت این محدودیتها منجمد شده با آماده شدن فضا جهش دهیم و همه این تهدیدها تبدیل به فرصت شود، تمام سرمایهگذاریهای بلااستفاده تبدیل به امکانات شود و همه ناامیدیها تبدیل به امید شود.
در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم، فکر میکنید چه برنامهای بیشتر مورد توجه مردم قرار گیرد؟
در مساله انتخابات اگر قبول کنیم که بخش سخت کار بخش اقتصاد است، رییس دولت دهم هر که باشد، جز با ارائه یک تیم منسجم در اقتصاد که خصوصیتهای آنها را ذکر کردم، نمیتوانند به حل مشکلات امیدوار باشد. کاندیداها باید در این فضا تیم اقتصادی خود را به مردم معرفی کنند و برنامههایشان را برای حل مشکلات اقتصادی ارائه دهند. کسی که ظرف ۳۰ سال آدم کارآیی بوده، کسی که توانایی و اقتدارش را نشان داده باشد و مردم نیز او و تواناییهایش را بشناسند و همچنین سابقه مدیریت و اقتدار داشته باشد میتواند با یک تیم منسجم اقتصادی برای حل مشکلات قدم بردارد.
ارسال نظر