فؤاد نظیری ـ‌ شاعر و مترجم

لحظه‌ای که پا در نگارخانه ساعتچی گذاشتم احساس کردم وارد جواهرفروشی می‌شوم. البته در این مثال من قیاس جنبه‌های مادی ملاک نیست، بلکه دلیل آن به ارزش‌های نهفته در خطوط و مشق‌ها و سیامشق‌هایی مربوط می‌شود که به تماشا گذاشته شده بودند. آنها درست شبیه جواهرات، در اثر تغییرات زمین‌شناسی و تحت فشار قرار گرفتن در لایه‌های زمین و بر اثر واکنش‌های گدازه‌ای، دچار دگرگونی‌ شده و در نتیجه مبدل به همین جاوه‌هایی شدند که بر دیوار نگارخانه می‌درخشد.

در نگارخانه ساعتچی نمی‌توان به اثر خاصی اشاره کرد و گفت این تابلو بهتر از بقیه است چون هر قدمی ‌که در نگارخانه بر می‌داشتم با جواهری درخشان‌تر از جواهر پیشین روبه‌رو می‌شدم.

نکته‌ای که توجه‌ام را جلب کرد این بود که هرچه از آثار معاصر به دوره میانی نستعلیق می‌رسیدم فرهیختگی در کار مشهودتر بود. در کل شیفته دو اثر از میرزا غلامرضا اصفهانی شدم که یکی را در زادروز تولد نوه‌اش نوشته و دومی ‌را به مناسبت مرگ همان نوه‌اش قلم زده بود و قبض و بسط روح یک انسان در آن بارز و خیره کننده بود.