تارانتینو و براد پیت خطاب به سینما دوستان ایرانی:
دوستتان داریم
هشتمین روز جشنواره کن پرحرارتترین و جنجالیترین روز جشنواره بود. نام براد پیت و آنجلیناجولی به تنهایی کافی بود که خیل عظیمی از جمعیت را به خیابان بکشاند، چه برسد به اینکه علت حضورشان فیلم کوئنتین تارانتینو باشد.
شیدا شیرازی
هشتمین روز جشنواره کن پرحرارتترین و جنجالیترین روز جشنواره بود. نام براد پیت و آنجلیناجولی به تنهایی کافی بود که خیل عظیمی از جمعیت را به خیابان بکشاند، چه برسد به اینکه علت حضورشان فیلم کوئنتین تارانتینو باشد.
«پست فطرتهای ضایع»روز چهارشنبه بیست ماه مه فیلم بالاخره برای اولین بار در جهان اکران شد و من این شانس را داشتم که جز ۵۰۰نفری باشم که این فیلم را برای اولین بار دیدند. فیلم برای خبرنگاران که قشر آسیبپذیر جامعه هستند ساعت ۸ صبح اکران شد! تصور دیدن فیلمی از تارانتینو که کم کم در هر پلانش چهار تا سطل خون میپاشند در ساعت هشت صبح کمی برایم نگران کننده بود. فیلم خوب بود. بهتر از خوب بود. خود تارانتینو بود که به همه اصولش وفادارانه فیلم ساخته بود. طنز فیلم به شدت به طنز قصههای عامیانه نزدیک است. فیلم با صحنهای بسیار جدی شروع میشود و اوج جدید دیالوگهای معروف پر از طنز تارانتینو شوکهات میکند. فیلم بسیار جدی و بسیار تخیلی و گاهی بسیار خندهدار و مفرح است.من که از چندی قبل تقاضایم را برای مصاحبه با عوامل فیلم اعلام کرده بودم، تا به حال جوابی نگرفته بودم و به در بسته خورده بودم. پیگیریم مرا به اینجا رسانید که مشکل نام «ایران» است که کمپانی یونیورسال تمایلی به خبرنگاران ایرانی ندارد. بعد از فیلم با علم به این که کنفرانس خبری شلوغ خواهد شد به سرعت به طرف سالن دویدم و با خیل عظیم خبرنگارانی مواجه شدم که پشت درهای بسته بودند. تا به حال در هیچ فستیوالی این همه خبرنگار را یکجا پشت درهای یک کنفرانس خبری ندیده بودم. به هر ترفندی بود خودم را جلو انداختم و تقریبا از زیر دست وپا وارد شدم. کنفرانس شروع شد و خبرنگاران سوالاتشان را پرسیدند ونوبت من که شد، وقت تمام شد!! به همین سادگی !
من هم دوباره خودم را از زیر دست و پا جلو انداختم و به کوئنتین تارانتینو رساندم و با صدایی که خودم تا به حال از خودم سراغ نداشتم داد زدم:
کوئنتین. من شیدا شیرازی هستم از ایران. چرا من به عنوان یک ایرانی نمیتونم با تو مصاحبه کنم؟ (اطرافیان که توجهشان جلب شده بود کمی ساکت شدند و عکاسان تیک تیک عکس میانداختند)
تارانتینو: من مسوول مصاحبهها نیستم، کس دیگه تنظیم میکنه.
به من گفتن که نمیشه. اینجا بیا ۱ دقیقه وقتت رو به من بده.
اوکی. برو بریم!
این رو که گفت تازه فهمیدم ای دل غافل من دارم جلوی ۵۰۰ تا خبرنگار بزرگ سینمای جهان و دوربینهای روشن با تارانتینو مصاحبه میکنم، اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود:
من ۱۲ سالم بود که قصههای عامهپسند را در ایران دیدم. ۱۵ سالم بود که با دوستام گروه هواداران تارانتینو را راه انداختیم. میدونستی که در ایران تو رو به این گستردگی میشناسند و این همه هوادار داری؟
آره آره میدونم. باهاشون در ارتباطم و سینمای ایران را دنبال میکنم. فیلم خوب زیاد دیدم، این چند وقته از بچههای ایران. خیلی خوبن خیلی خوب. همه بچههای ایران رو دوست دارم. میخواستم بیام تهران. ولی میدونی که یک محدودیتهایی باعث شد نیام. دعوتم کرده بودن به فستیوال فیلم ایران. خیلی دلم میخواست بیام. ولی میدونی که همیشه اونطوری که تو میخوای نمیشه.
کوئنتین هیچ پیغامی برای جوونای ایرانی که اینقدر سینمای تو را دوست دارند نداری؟
چرا چرا! بهشون بگو برای همشون بهترینها را آرزو دارم. آرزو دارم بیام ایران. از نزدیک لمس کنمشون.
پیغامی نداری برای سینماگرهای ایرانی ؟
اسمت چی بود؟
شیدا...
شیدا ! شیدا نگاه کن به چشمهای من. میری به همشون میگی، دوستتون دارم. بگو سینمای ایران رو دنبال میکنم. دارن کارهای خیلی خوبی انجام میدن. بگو همین طور ادامه بدن.
اینجا بود که توجه براد پیت هم به گفتوگوی ما جلب شد. ازش پرسیدم:
تو چی براد؟ برای برو بچههای ایرانی چیزی نداری بگی؟
چیز زیادی که نه. فقط دوست دارم بیام ایران و ببینم. خیلی زیاد دوست دارم.
برای دوستدارانت چی؟
دوستشون دارم، خیلی.
ارسال نظر