فقدان ارتباط میان بحران جاری و کمبود نقدینگی
مترجم: محسن رنجبر
آناشوارتز، اقتصاددان برجسته آمریکایی معتقد است که برآورد بانکهای مرکزی از بحران مالی، نادرست بوده است
گای سورمان *
مترجم: محسن رنجبر
آناشوارتز، اقتصاددان برجسته آمریکایی معتقد است که برآورد بانکهای مرکزی از بحران مالی، نادرست بوده است آناشوارتز، احتمالا پیرترین انقلابی فعال روی زمین است. هنوز هم میتوان او را که متولد سال ۱۹۱۵ در نیویورک است، تقریبا هر روز، در دفترش در مرکز ملی مطالعات اقتصادی در خیابان پنجم ملاقات کرد. او بی آن که خسته شود، از سال ۱۹۴۱ به این سو، در این دفتر مشغول گردآوری دادهها بوده است. آن گونه که تجربه وی به ما ثابت میکند، دادهها میتوانند دنیا را تغییر دهند.
او در دهه ۱۹۶۰ به همراه میلتون فریدمن، کتاب «تاریخ پولی ایالات متحده» را به نگارش در آورد. این کتاب دانش ما از علم اقتصاد و روش عملکرد دولتها را برای همیشه تغییر داد. شوارتز، ۱۰ سال را صرف کار درباره این موضوع کرد، که نهایتا به پیدایش تئوری پولگرایی (مانیتاریستی) کمک نمود. وی کارش را چنین شرح میدهد: «ما نه تنها با گردآوری دادههای جدید، بلکه با دستیابی به روشهای جدید برای ارزیابی اطلاعات، توانستیم رابطه میان مقدار پول ایجاد شده توسط بانکها، تورم و چرخه کسبوکار را نشان دهیم.»
پیش از انقلاب مانیتاریستی، اغلب اقتصاددانان معتقد بودند که مقدار پول در گردش در اقتصاد، هیچ اثری بر قیمتها یا رشد اقتصادی ندارد. اما فریدمن و شوارتز بر این باور بودند که تاریخ، خلاف این امر را به ما نشان میدهد.
هر بار که فدرال رزرو (و بانکهای مرکزی پیش از آن)، چه از طریق حفظ نرخهای بهره در سطوحی بسیار پایین، و چه از طریق تزریق نقدینگی به بانکها، سبب ایجاد اضافه عرضه پول میشدند، قیمتها افزایش مییافت. در ابتدا، ممکن است چنین به نظر آید که سیاست پولی آسانگیرانه (the ease money)، موجب افزایش قدرت خرید مصرفکنندگان میشود. اما این افزایش تنها در ظاهر روی میدهد، چرا که فروشندهها گرایش به این سو دارند که برای جذب پساندازها و وجوه اضافی، قیمت کالاهایشان را بالا ببرند. لذا سرمایهگذارها که به دنبال پیشی گرفتن از تورم انتظاری و متضرر نشدن از بابت آن میباشند، به سرمایهگذاری در امور کوتاه مدت روی خواهند آورد، که این امور میتوانند سرمایهگذاری در گلهای لاله قرن هفدهم یا وامهای رهنی غیر اولویتدار در همین اواخر باشند. نهایتا این «جنونها» بدان گونه که آناشوراتز آنها را خطاب میکند، جایگزین سرمایهگذاری طولانی مدت خواهند شد، و از اینرو کارآفرینی و سرمایهگذاری، نابود شده و رشد اقتصادی صدمه خواهد خورد.
در مقابل، بانک مرکزی میتواند با از بین بردن مازاد نقدینگی، سبب کاهش سریع مازاد بورس بازی شود، و همچنین میتواند با محدود ساختن عرضه پول، به بهبود یا رشد سالم اقتصاد لطمه وارد کند. امروزه، تقریبا این اتفاق نظر، در میان اقتصاددانها به وجود آمده است که کمبود نقدینگی، سبب ایجاد رکود بزرگ گردید. فدرال رزرو، در خلال رکود شدید سال ۱۹۳۰، هیچ عکسالعملی نشان نداد، تا آن که اولین گروه از بانکها ورشکست شدند. دیگر سپردهگذاران، متوجه شدند که اگر بانکهای حامل سپردههای آنها نیز سقوط کنند، پولشان را از دست خواهند داد. این امر، خود منجر به هجوم به سمت بانکهای بیشتری شد و مارپیچ سقوط ترسناکی را برای اقتصاد رقم زد.
مانیتاریستها، برای ایجاد رشد پایدار و در عین حال، اجتناب از گرفتاریهای تورم، بورس بازی و رکود، ایجاد و تثبیت پیشبینیپذیری در ارزش پول را توصیه میکنند. به این معنا که عرضه پول، باید برای پاسخگویی به نیازهای اقتصاد، دائما کاهش یافته یا افزایش یابد. شوارتز، متذکر میشود که « در ابتدا دولتها و بانکهای مرکزی نظریه ما را نمیپذیرفتند.»
مارگارت تاچر، اولین کسی بود که متوجه شد مانیتاریستها درست میگویند، و زمانی که در ۱۹۷۹ به قدرت دست یافت، قواعد آنها را به کار بست و توانست تورم را مهار کرده و جان تازهای به اقتصاد بریتانیا بدهد. ایالات متحده در اوایل دهه ۱۹۸۰ که پل ولکر، ریاست فدرال رزرو را برعهده داشت، توصیههای مانیتاریستها را عملی کرد. ولکر، که از معتقدین به آموزههای فریدمن بود، توانست با اتکا به حمایت قاطعانه رونالد ریگان، تورم کشنده و طاقت فرسایی را که آن زمان در آمریکا حاکم بود، به پایان برساند. البته باید به این نکته اشاره کرد که در این میان، خسارات و فشارهای کوتاه مدت زیادی به وجود آمد. شوارتز، یادآوری میکند که «این، تجربهای سخت و طاقتفرسا بود.» با اعمال سیاستهای سختگیرانه در عرضه پول توسط ولکر، دستیابی به اعتبار مشکلتر شد، نرخ بیکاری به حدود ۱۰درصد رسید و شرکتهای بسیاری ورشکست شدند. اما تورم از سال ۱۹۸۳ به بعد مهار گردید و دوره جدیدی از رشد شدید، برپایه نوآوری و سرمایهگذاری درازمدت آغاز شد.
شوارتز خاطر نشان میسازد که ظاهرا، این درس از گذشته نه چندان دور، به کلی فراموش گردیده است. آلن گرین اسپن، جانشین ولکر در مقام ریاست فدرال رزرو، به جای آن که کار بسط قواعد مانیتاریستی را ادامه دهد، بیش از حد به مدیریت اقتصاد روی آورد که این امر از دید مانیتاریستها، (این اعتماد به مدیریت صحیح) غروری کشنده است. گرین اسپن میخواست به هر قیمتی از وقوع رکود جلوگیری کند. با این حال، سیاست پولی آسانگیرانه وی، با نگه داشتن نرخ بهره در سطوحی بسیار پایین، سبب بروز رفتارهای دیوانهواری شد. مورد اول اینکه، منجر به ایجاد حباب اینترنت شد و بعد از آن هم، حباب مسکن را به وجود آورد که امروز دیگر ترکیده است. شوارتز خاطر نشان میسازد که «سیاست پولی بسیار آسان، افراد را ترغیب میکند که هر چه را که در یک دوره جنون مطلوب است، به دست آورند.»
شوارتز، بن برنانکی جانشین گرین اسپن را متهم میکند که در مقابله با بحران اقتصادی کنونی، همان مسیر وی را ادامه داده است. او میگوید فدرال رزرو و خزانهداری، به جای آن که نسبت به توصیههای مانیتاریستها پایدار بمانند، «تلاش میکنند که هر روزه خبرهای جدیدی اعلام کنند و به دنبال آن هستند که فورا مایه خشنودی افراد را فراهم آورند. برنانکی در پی آن است که با پیشرفتها و بهبودهای هر روزه، جاروجنجال به راه اندازد.»
با این وجود، آیا برنانکی، پیرو فریدمن و شوارتز به حساب نمیآید؟ وی، آشکارا از آنها به عنوان استاد یاد میکند و این جمله مشهور را گفته است که به خاطر موفقیتهای علمی آنها، «رکود بزرگ، دوباره تکرار نخواهد شد.» شوارتز میگوید که برنانکی، در رابطه با گذشته درست میگوید، «اما امروزه با حریفی اشتباه به جنگ میپردازد. بحران کنونی هیچ ربطی به کمبود نقدینگی ندارد.»
وی میگوید که برنامه محرک رییسجمهور اوباما نیز به طرز مشابهی بیربط است، چرا که بحران به کمبود تقاضا یا سرمایهگذاری ارتباطی ندارد. شوارتز معتقد است که بحران اعتبار، که دلیل واقعی رکود کنونی است، تنها ناشی از عدم اطمینان است. وام دهندهها به این دلیل، قرض نمیدهند که نمیدانند چه کسی قادر به پرداخت بدهیهای خود خواهد بود. در واقع آنها به این دلیل که سبدهای دارایی افراد، همچنان پر از اوراق بهادار با پشتوانه وامهای رهنی و داراییهای خطرناک دیگر است، نمیتوانند بفهمند که چه کسی خواهد توانست بدهیهای خود را باز پس دهد.
بانکها برای راهاندازی مجدد بازار اعتبار، باید از شر داراییهای سمی و خطرناک خلاص شوند. شوارتز به همین دلیل از اولین طرح دولت بوش برای اتخاذ عکسالعمل در مقابل بحران، که مبنی بر خرید داراییهای نامناسب از بانکها بود، حمایت کرد. البته وی تاکید میکند که این امر، نباید به گونهای باشد که با قیمتگذاری بسیار سخاوتمندانه این داراییها، موسسات ورشکسته، سرپا نگه داشته شوند. وقتی مشخص شد قیمتگذاری این داراییها، کار بسیار پیچیدهای است، دولت بوش این طرح را کنار گذاشت. برنانکی و رییس بعدی خزانهداری، هنری پائولسون، متعاقبا به باز سرمایهگذاری مستقیم در بانکها روی آوردند.
شوارتز میگوید: «انجام چنین کاری، به معنای آن است که از تلاش برای نجات سیستم بانکداری، دست برداشته و بر نجات بانکدارها که مساوی با اولی نیست، معطوف شدهایم. با این حال شرکتهایی که تصمیمات نادرست و اشتباهی اتخاذ کردهاند، نهایتا باید ورشکست شوند. در صورتی که تصمیمات نادرست، با مجازات روبهرو شده و تصمیمات صحیح، باعث ثروتمند شدن شرکتها شوند، بازار بهتر کار خواهد کرد.» شوارتز، طرح تیموتی گیتنر، رییس خزانهداری را که در ماه مارس، اعلام شد بیشتر قبول دارد. طبق این طرح، به سرمایهگذاران بخشخصوصی پول داده میشود تا بتوانند داراییهای سمی و خطرناک را بخرند. اما او مطمئن نیست که اگر در زمانی که قیمت داراییها بسیار پایین است، سرمایهگذاران، شروع به ارائه پیشنهاد درباره این داراییها کنند بازهم دولت اوباما، به حمایت از این طرح ادامه دهد.
نظر شوارتز درباب «ریسک سیستمی» که این روزها، در توجیه دخالتهای شدید دولت در اقتصاد در ماههای اخیر، بسیار به گوش میرسد، چیست؟ وی این مطلب را توجیهی از سوی بانکداران میداند که میخواهند بعد از اتخاذ تصمیمات بد بسیار زیاد، از مجازات فرار کنند. او میگوید: «به هر حال، بدترین کاری که دولت میتواند انجام دهد، آن است که غیراصولی عمل کند، تصمیمات خلقالساعه بگیرد و یک روز، کاری انجام دهد و فردای آن، کاری دیگر» بازار، تنها زمانی پاسخ مثبت از خود بروز خواهد داد که دولت، یک روند پایدار و قابل پیشبینی را در پی بگیرد.
شوارتز، برای اثبات دیدگاه خود، به این نکته اشاره میکند که هیچ یک از کارهایی که دولت، تا به حال انجام داده است، واقعا سبب ایجاد اعتبار نشدهاند.
شوارتز، برنانکی را به خاطر مبارزه با حریفی اشتباه محکوم میکند. آیا میتوان همین اتهام را به خود وی نیز وارد کرد؟ آیا وقتی که برخی معتقدند دشمن اصلی، کاهش قیمتها است، باید نگران تورم باشیم؟ وی پاسخ میدهد که «در رابطه با خطر کاهش قیمتها، بسیار اغراق شده است». تورم از دید وی، «غیرقابل اجتناب» خواهد بود، چرا که فدرال رزرو، در حال خلق بیملاحظه پول است. در حالی که مخارج صورت گرفته توسط خزانهداری، تا کسب درآمد فاصلهای بسیار دارند. لذا امکان بروز تورم، بسیار زیاد است. از دید وی، برای مهار تورم آتی، «باید پل ولکر جدیدی در راس فدرال رزرو قرار گیرد.»
این روزها چه کسانی به صحبتهای وی گوش فرا میدهند؟ شوارتز به من میگوید که «من، آدم رسانهای نیستم.» وی به ندرت، حاضر به انجام مصاحبه میشود، چرا که توجه او را از تحقیق فعلیاش، که بررسی دخالتهای دولت در تنظیم و تعیین نرخ ارزهای خارجی، در میانه سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۵ است، منحرف میسازد. این دادهها، تا به حال با یکدیگر ترکیب نشدهاند تا مشخص شود که چه کارهایی مناسباند و چه اقداماتی نامناسب هستند. وی در دهه نهم زندگی خود، همچنان در پی تعیین روندها است.
* گای سورمان، همکار city journal است و تا به حال، کتابهای زیادی را به نگارش درآورده است. از جمله کتابهای وی، «اقتصاد دروغ نمیگوید» است که بهزودی منتشر خواهد شد. این گزارش، از شماره در دست چاپ city journal برگرفته شده است.
ارسال نظر