به آنچه از دست داد شهرت ندارد
نوشتن برایم دشوار است. مدتی است که بیماری توانم را گرفته و کارهایی را که در دست داشتم متوقف شده، ولی خدا را شکر میکنم که از خواندن باز نماندم و همه مطالب شمارههای اخیر بخارا را خواندم و سردبیر لایق آن را تحسین کردم.
دکتر قمر آریان
نوشتن برایم دشوار است. مدتی است که بیماری توانم را گرفته و کارهایی را که در دست داشتم متوقف شده، ولی خدا را شکر میکنم که از خواندن باز نماندم و همه مطالب شمارههای اخیر بخارا را خواندم و سردبیر لایق آن را تحسین کردم.
من علی دهباشی را از زمانی که نوجوانی بیش نبود میشناسم. تصور میکنم اوایل دهه ۵۰ بود. نمونههای حروفچینی شده کتاب «از کوچه رندان» همسرم [دکتر زرینکوب] را برای تصحیح به منزل ما میآورد و میبرد. ادب، تواضع، متانت و تیزهوشی دهباشی من و همسرم را تحتتاثیر قرار داد.
باز یادم است سالها پیش که من و همسرم برای یکسالی در لندن بودیم، دکتر زرینکوب تمام وقت مشغول نوشتن کتاب «روزگاران» (تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت) بود. دهباشی برای کنفرانس ایرانشناسان به اروپا آمده بود و بعد مدتی هم در کتابخانهای در لندن کار میکرد.
بیشتر بعدازظهرها را باهم میگذراندیم. در این دیدارهای مشترک دکتر زرینکوب بخشهایی از کتاب را میخواند. دهباشی اصرار داشت که همسرم دوره پهلوی را هم بنویسد. کتاب تا پایان قاجاریه ختم میشد. دکتر زرینکوب تمایل نداشت و میگفت: تحمل وجود ندارد. آنچه را که من میخواهم بنویسم طرفداران و مخالفان سلطنت را راضی نخواهد کرد و حوصله جار و جنجال ندارم.
سرانجام این علی دهباشی بود که همسرم را مجاب کرد که این فصل را نوشت که حتما خواندهاید. اتفاقا همانطور که همسرم حدس میزد شد. ولی جوانان با یک نگاه تاریخی بدون تعصب با یک دوره تاریخ ایران آشنا شدند. اگر بگویم که مجله کلک و بخارا تنها نشریه فارسی بود که من و زرینکوب میخواندیم، اغراق نکردهام. دکتر زرینکوب و من به صداقت، کوشش و تلاش دهباشی در عرصه فرهنگ اعتقاد داشتیم.
حوادثی در زندگی دهباشی و فرزندش پیش آمد که فوقالعاده نگرانش بودیم. ولی میبینم که با چه متانت و سکوتی این موج سهمگین را پشت سر گذاشته است. دهباشی به آنچه که از دست داد شهرت نداشت. او را به کار، اخلاق و سختکوشی میشناسند و سالها چنین باد.
ارسال نظر