دایرهالمعارف اقتصاد
کمکهای خیریه
مترجم: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
اجازه دهید شما را به یکی از دوستانم معرفی کنم.
Homo economicus، یا مرد اقتصادی. او شخصیتی جالب دارد. مرد اقتصادی (و نه زن اقتصادی!)، شخصی منطقی است که منافع خود را دنبال میکند و همیشه به فکر خودش است. او پولی از روی خیرخواهی به کسی نمیدهد.
مترجم: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
اجازه دهید شما را به یکی از دوستانم معرفی کنم.
Homo economicus، یا مرد اقتصادی. او شخصیتی جالب دارد. مرد اقتصادی (و نه زن اقتصادی!)، شخصی منطقی است که منافع خود را دنبال میکند و همیشه به فکر خودش است. او پولی از روی خیرخواهی به کسی نمیدهد.
چرا باید پولمان را به خاطر کسی غیر از خودمان هدر دهیم؟ او هیچ گاه در رستوران، انعامی به گارسونها نمیدهد، مگر آنکه انتظار داشته باشد که دوباره در آن جا غذا بخورد. این مرد اقتصادی هرگز رای نمیدهد، زیرا تقریبا معلوم است که یک رای وی، حتی زمانی که تفاوت آرای کاندیداها در یک انتخابات چندان زیاد نباشد، در تعیین نتیجه آن اثری ندارد. به کسی که نیاز دارد، خون بدهد؟ عقلتان را از دست دادهاید؟
نام دیگری نیز برای چنین آدمی وجود دارد: مرد پوشالی، چرا؟ چون که اقتصاددانان مدتها قبل دریافتند که نوعدوستی، همدردی با دیگران و مراقبت از سایرین بخش بزرگی از اقدامات و فعالیتهای انسانها را تشکیل میدهند. این قبیل انگیزهها، میتوانند توضیح دهند که چرا ما انسانها بچهدار میشویم، کار داوطلبانه انجام میدهیم، رای میدهیم، به موسسات خیریه پول میدهیم و شغلهایی را انتخاب میکنیم که دستمزد زیادی ندارند، اما با انجام آنها، به طریق غیرپولی به ما پاداش داده میشود.
شرایط و موقعیتهای بسیاری وجود دارند که در آنها، نوعدوستی، کموبیش بیمعنی است. وقتی که فردی خانه یا مواد غذایی خریداری میکند یا یک برنامه بازنشستگی را انتخاب میکند، انگیزههای مالی جایگزین انگیزههای نوع دوستانه میشود. با در نظر گرفتن اینکه افراد در راستای منافع شخصیشان عمل میکنند میتوان پیشبینیهای درستی کرد.
اما اقتصاددانها درباره رفتارهای نوعدوستانه و دیگرخواهانه نیز حرفهایی برای گفتن دارند. اگرچه اقتصاد نوعدوستی، نوعی پارادوکس به نظر میرسد، اما باید توجه داشت که علم اقتصاد علم بررسی انتخابها و دلالتهای این انتخابها در شرایطی است که نمیتوانیم تمامی آنچه را که میخواهیم به دست آوریم. تا زمانی که افراد مقادیر نامحدودی زمان و پول در اختیار نداشته باشند، اقتصاد درباره اینکه افراد در مسائل مرتبط با عشق، دلسوزی، احترام و مسوولیت چه رفتاری از خود نشان خواهند داد، حرفهایی برای گفتن خواهد داشت. اساس اقتصاد، در یاد داشتن این نکته است که فضیلتهای محدودی وجود دارند که مطلق هستند، و باقی فضایل مشمول این واقعیت میشوند که اگر اقدامی ناخوشایندتر، سختتر و هزینه انجام آن سختتر شود مردم کمتر آن را انجام میدهند.
دیدگاه غنیتر و گستردهتر درباره رفتار انسان که امکان وجود انگیزههایی پیچیدهتر از پیگیری صرف منافع شخصی در نظر گرفته شده باشند، به آدام اسمیت بازمیگردد .او در شاهکار نه چندان تحسین شدهاش، یعنی «تئوری عواطف اخلاقی»،
The Theory of Moral Sentiments غنای طبیعت بشری را شرح میدهد. اسمیت دریافته بود که قدرت منافع شخصی که به واسطه رقابت، مهار شده باشد، چگونه میتواند دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کند. اما او همچنین به این نکته واقف بود که پیگیری منافع شخصی برای دستیابی به رفاه مادی، تنها یکی از انگیزههای متعدد انسانهاست.
این امر به آن معنا نیست که اقتصاددانها، درک نمیکنند که انگیزه برخی از کمکهای خیرخواهانه، منافع شخصی مادی است. ممکن است برخی افراد، برای کسب شهرت یا برای به دست آوردن فرصت برای برقراری ارتباطهای اجتماعی یا شغلی، به اعطای کمکهای خیریه اقدام نمایند. اما نکته مهم این است که اغلب ما به همان دلیلی که پولمان را به بستنی فروش یا به فروشنده اتومبیل میدهیم، به موسسات خیریه هم کمک میکنیم. ما همه این کارها را به دلیل رضایت و لذتی که در ازای صرف نظر کردن از پولمان کسب میکنیم انجام میدهیم. بخش عمده اعانهها، از چیزی نشات میگیرد که میتوان آن را «نوعدوستی در راستای منافع شخص» نامید. این بدان معنی است که ما از اینکه به دیگران کمک کنیم لذت میبریم.
در آمریکا در سال ۲۰۰۲، افراد و شرکتها چیزی در حدود ۲۴۰میلیارد دلار به موسسات خیریه کمک کردند. آیا این مبلغ کمکهای خیریه، رقم قابل توجهی است؟ سهم کمکهای خیریه از GDP در ایالات متحده، به اندازهای است که میزان این کمکها در تمامی کشورهای اروپایی را کوچک جلوه میدهد. حتی اگر مخارج صرفشده در امور دینی را از این مبلغ کم کنیم، باز هم این نکته صادق است. در تحقیقی که اخیرا از سوی بخش غیرانتفاعی جانز هاپکینز صورت گرفته (Salamon ۲۰۰۴)، مشخص شده است که میزان کمکهای اعطا شده از سوی مردم و شرکتهای آمریکایی، به صورت نسبتی از GDP، یازده برابر این میزان در ایتالیا، سه برابر این درصد در فرانسه، هفت برابر آلمان ، دو برابر سوئد و هفت برابر ژاپن میباشد.
دادههای اخیر، حکایت از این دارند که ارزش زمان تخصیص داده شده برای کار داوطلبانه، بیشتر از کمکهای مستقیم پولی است و نیز مشخص شده که برخی از اروپاییها، از این نظر نسبت به آمریکاییها سخاوتمندترند (سالامون، 2004). البته این دادهها، انجام کار داوطلبانه در باشگاههای ورزشی آماتور و کمک به بستگان که در دادههای آمریکایی وارد نشدهاند را نیز شامل میشوند.
لذا اگر چه انجام کار داوطلبانه، نقشی مهم در ساختار زندگی افراد دارد، اما در ادامه بحث، توجه خود را تنها بر کمکهای پولی متمرکز میکنم.
حتی در صورتی که ارزش زمان تخصیصیافته را از کمکهای اعطاشده از سوی آمریکاییها کنار بگذاریم، باز هم میزان این کمکها، میلیاردها دلار بیش از مبلغی است که دولت فدرال برای خوراک، پول و مسکن فقرا هزینه میکند. بخش اعظمی از این پول که معمولا بین 85 تا 90درصد آن است، از سوی افراد یا از محل ارث، تامین میشود. سوالی که میخواهم اکنون به آن بپردازم این است که بخشی از پولمان که صرف اعانه دادن میشود را چگونه هزینه میکنیم؟ وقتی که به کمکهای خیریه فکر میکنیم، کمک به فقرا به ذهنمان خطور میکند. اما بخش بسیار کمی از کمکهای خیریه به فقرا تخصیص مییابد. در اغلب سالها، حدود نیمی از مبالغ اعطا شده به عنوان خیریه، به نهادهای مذهبی میرسد. بخش زیادی از مابقی این مبالغ، در آموزش، بهداشت، هنر و محیطزیست صرف میگردد.
بخش بسیاری کوچکی از این ۲۴۰میلیارد دلار، چیزی است که مثلا در قرن نوزدهم، کمک خیریه نامیده میشد. تقریبا هیچ مقداری از این مبلغ، برای غذا دادن به گرسنهها یا تهیه سرپناه برای افراد بیخانمان، مصرف نمیگردد.
به عنوان نمونه، بزرگترین بخش از وجوه United Way (ائتلافی از سازمانهای خیریه در آمریکا.م)، معمولا به صلیب سرخ، YMCA (انجمن پسران جوان مسیحی، م.)،مرکز جامعه یهودیان و Boy Scouts (بزرگترین سازمان جوانان آمریکا با بیش از پنج میلیون عضو، م.) داده میشود. علاوهبر آن، در حالی که این گروهها در برخی از برنامههایشان به فقرا کمک میکنند، اما اغلب پول آنها در جایی دیگر هزینه میشود.
شاید آمریکاییها از آنچه به نظر میآید، کمتر بخشنده باشند. اما اقتصاددانها، در این رابطه توضیح متفاوتی دارند. تصویری که صد سال پیش در رابطه با ارائه کمکهای خیرخواهانه از سوی آمریکاییها وجود داشت، بسیار متفاوت از تصویر امروزی بود. در آن زمان، تعداد بسیار زیادی از موسسات خیریه خصوصی به فقرا، افراد مبتلا به مشکلات ذهنی، مادران مجرد و افراد مسن کمک میکردند. برخی از این موسسات، برای افراد فقیر از ملیتها یا مذاهب خاص، غذا فراهم میکردند. برخی از آنها، زغال برای زمستان، کار، غذا یا پوشاک فراهم میآوردند. چه چیزی تغییر یافته است که امروزه دیگر چنین چیزهایی را مشاهده نمیکنیم؟
پاسخ این سوال، تنها به نقش دولت فدرال در سیستم رفاه باز میگردد. عموما چنین تصور میشود که قبل از رکود بزرگ، فقرا، افراد مسن و بیخانمانها، مجبور بودند که بر کمکهای خیریه خصوصی تکیه کنند. اما این تصور درستی نیست. دولت در آمریکا، از زمانی که این کشور یک مستعمره بود، درگیر کمک به فقرا بوده است.
اما رکود بزرگ، مسلما یک نقطه عطف به شمار میرود. قبل از این اتفاق، کمکهای دولتی به فقرا، عموما در نوانخانهها یا فقیرخانهها صورت میگرفت. این مراکز مکانهایی بودند که توسط مسوولان شهر یا کشور اداره میگردیدند و افراد فقیر میتوانستند در آنجا کار کنند و در مقابل، غذا دریافت کنند یا از سرپناه برخوردار باشند. بنا به عقیده عموم، این مراکز مکانهایی به وضوح نامطلوب بودند و شاید تعمدی در کار بود، زیرا چنین تصور میشد که بدنامی و بیآبرو شدن، عامل بازدارنده مهمی در مقابل نیازمندی و وابستگی است.
موسسات خیریه خصوصی، معمولا کمکهای «بیرونی» یعنی کمکهایی «خارج» از نوانخانه یا فقیرخانه ارائه میکردند. این کمکها شامل غذا یا پول یا زغال بودند و بسته به شرایط اعطا میشدند. وقتی که شرایط اقتصادی رو به وخامت میگذاشت، موسسات خیریه خصوصی، معمولا فعالیت خود را به کمک برای از سر گذراندن سختیها و مشکلات، متمرکز میکردند. مثلا، در رکود شدید سال 1894، «انجمن بهبود شرایط فقرای نیویورک»، 100هزار دلار را برای کمک به افراد فقیر این شهر فراهم آورد. دیگر سازمانها نیز، از قبیل صندوق جهانی نان نیویورک، صندوق پوشاک رایگان هرالد و کمیته کار بخش شرق، مبالغ مشابهی را هزینه کردند. گفته میشد که یکی از اعانه دهندگان، به نام ناتان اشتراوس، از طریق حمایت از فروش زغال، غذا و مسکن به قیمت ارزان، به تنهایی 100هزار دلار کمک کرده است. (Closson, 1894, Rezeneck,1968).
اما در جریان افزایش شدید کمکهای دولتی در طول رکود بزرگ که از اواخر سال ۱۹۲۹ آغاز شد، موسسات خیریه خصوصی از صحنه به در شدند. این موسسات دیگر نمیتوانستند برای اعطای کمک، با دولت فدرال رقابت کنند زیرا دولت میتوانست از طریق سیستم مالیاتی، مالیات دهندگان را به اعانه دادن مجبور کنند. جدول ۱ نشان میدهد که چگونه در طی دوره رکود بزرگ، ابتدا کمکهای خیریه خصوصی افزایش یافتند و سپس با افزایش شدید مخارج دولتی، به تدریج از میان رفتند.
با ادامه رشد کمکهای دولتی، بسیاری از موسسات خیریه خصوصی برچیده شدند، زیرا دیگر نمیتوانستند سهمی در ارائه کمک داشته باشند (1). چرا مردم باید اعانه بدهند، در حالی که مالیاتی که پرداخت کردهاند به همین هدف اختصاص مییابد؟ جدول 2 نشان میدهد که چگونه پس از افزایش شدید کمکهای دولت فدرال، کمکهای اعطا شده از سوی انجمن بهبود شرایط فقرای نیویورک کاهش یافت. توجه داشته باشید که پس از این که کمکهای دولت فدرال از اوایل دهه 1930، شروع به افزایش نمود، کمکهای مادی، یعنی پرداخت مستقیم پول و منابع، کاهش یافتند. نهایتا این انجمن در سال 1939 با سازمان دیگری ادغام شد و به جای اعطای کمک مستقیم، منحصرا به ارائه خدمات اجتماعی که دولت ارائه نمیکرد، متمرکز شد(برای جزئیات بیشتر، به رابرتس، 1984 رجوع کنید).
امروزه نیز همین وضعیت برقرار است. سازمانهای خیریه خصوصی معدودی وجود دارند که به فقرا کمک میکنند. این موسسات نیز تنها به کسانی کمک میکنند که یا برای دریافت کمکهای دولتی واجد شرایط نیستند یا به دلایل اجتماعی یا روان شناختی تمایلی به دریافت کمک از سیستم دولتی ندارند.
اما اگر قرار باشد دولت، اعطای کمکهای خیریه به فقرا را یک بار دیگر به بخش خصوصی واگذار کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در آن صورت تعداد سازمانهای خیریه خصوصی افزایش خواهند یافت. اما احتمال این که میزان اعانهها، به مبلغی که دولت در این حوزه هزینه میکند برسد، بسیار کم است. بسیاری از افرادی که از طریق پرداخت مالیات مجبور به اعانه دادن میشوند، ترجیح خواهند داد که دیگران، به ارائه کمک اقدام کنند. آنها با این فرض که دیگران، این بار را به دوش خواهند کشید، از اعانه دادن منصرف میشوند یا مبلغ ناچیزی را اعطا میکنند. بنابراین احتمالا در حالت وجود یک سیستم کاملا خصوصی، میزان کل اعانههای اعطا شده، کمتر خواهد بود.
اما کل مبلغ صرف شده برای فقرا، تنها معیار موفقیت یک سیاست اجتماعی نیست.
سیستم دولتی از این مزیت برخوردار است که میتواند افراد را وادار نماید که مالیات بپردازد. اما این عیب را نیز دارد که غیرقابل انعطاف بوده و نسبتا راکد و بیتحرک میباشد. سیستم خصوصی کمکهای خیریه، احتمالا کوچکتر بوده و ابتکار و نوآوری بیشتری به خرج خواهد داد.
در حالی که برنامههای رفاهی دولتها، هر از گاهی دستخوش تغییر و اصلاح میشوند، اما حمایت سیاسی چندانی در جهت حرکت از یک سیستم دولتی به یک سیستم مبتنی بر کمکهای داوطلبانه صورت نمیگیرد. تا وقتی که دولت، نقش مسلط را در فراهم آوردن کمک برای فقرا داشته باشد، مبالغ اختصاص داده شده به خیریه در آمریکا، به فقرا نخواهد رسید، بلکه همچنان برای حمایت از دیگر اهداف، نظیر کمک به هنر، موزهها، دانشگاهها، مراکز تحقیقاتی پزشکی و نهادهای دینی مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
درباره نویسنده: راسل رابرتس، استاد اقتصاد و محقق ممتاز مرکز مرکاتوس در دانشگاه جرج میسون است.
منابعی برای مطالعه بیشتر
American Association of Fund-raising Counsel. Giving USA. ۲۰۰۳.
Beito, David T. From Mutual Aid to the Welfare State: Fraternal Societies and Social Services, 1890-1967. Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1989.
Closson, Carlos Jr. "The Unemployed in American Cities, Part II." Quarterly Journal of Economics ۸ (July ۱۸۹۴): ۴۵۳-۴۷۷.
Geddes, Anne E. Trends in Relief Expenditures, 1910-1935. Research Monograph 10, Works Progress Administration, Division of Social Research. Washington, D.C.: Government Printing Office, 1937.
Rezneck, Samuel. Business Depressions and Financial Panics. New York: Greenwood, ۱۹۶۸.
Roberts, Russell. "A Positive Model of Private Charity and Public Transfers." Journal of Political Economy 92, no. 1 (1984): 136-148.
Salamon, Lester, ed. Global Civil Society. Vol. ۲: Dimensions of the Non-profit Sector. Bloomfield, Conn.: Kumarian Press, ۲۰۰۴.
Smith, Adam. The Theory of Moral Sentiments. London: A. Millar, 1790. Available online at: http://www.econlib.org/library/Smith/smMS1.html.
Warner, Amos. American Charities. New York: Crowell, ۱۹۰۸.
1 - انجمنهای کمکهای مشترک ( Mutual aid societies) که شکل خصوصی بیمه اجتماعی بودند به همین دلیل از بین رفتند. برای مطالعه جزئیات بیشتر، به 1959، Beito رجوع شود
ارسال نظر