حفظ اصالت جنگ

علیرضا مجمع

در پس روزهای تار انتظار، مینا دریافته که گمشده‌اش در دیاری غریب چشم به راه او است. مینا تاب ماندن ندارد. دل به دریا می‌زند و سر به کوه می‌گذارد. راهنمای مینا، زن کرد پا به ماهی است که در نهایت جانش را بر سر این راه می‌گذارد. فرزند خاک از معدود فیلم‌های جنگی قابل اعتنای سینمای ایران است. در جایی که فیلمی مثل اخراجی‌ها در همان سال جنگ را به سخره گرفت و کارگردانش به این دلیل که همه اقشار جامعه در جنگ بوده‌اند لودگی را به فضای جبهه‌ها کشانده، فرزند خاک اصالت خود را حفظ می‌کند و می‌تواند از موجودی به اسم «شهید» یک شمایلی بسازد که به آن صدمه‌ای وارد نمی‌شود. فیلم در ابتدا پرسش‌ها و گره‌هایی ایجاد می‌کند که از نیمه به بعد به تدریج گشوده می‌شوند تا بخش‌هایی از فیلم تماشاگر پیگیر این است که این زن دنبال چه می‌گردد. چرا کسانی که از او پول گرفته‌اند تا جسد شوهرش را به او تحویل دهند این کار را انجام نداده‌اند؟ تا اینکه تماشاگر در می‌یابد جسد شوهر او اصلا جایی نیست که او بتواند آنجا برود. فیلم با پس زمینه‌ای از جنگ و مساله تفحص داستانی از جدایی و عشق را روایت می‌کند. کارگردان فیلم در یادداشتی چنین می‌نویسد: «داستان فیلم فرزند خاک در اصل داستانی است که با تغییراتی به این فیلنامه تبدیل شد، برای فیلم تحقیقات میدانی زیادی انجام شده، حدود ۲۲ سفر به این شهرها صورت گرفته و با آدم‌های مطلع در ارتباط با موضوع گفت‌وگو شد و فیلمنامه در سال ۸۱ آماده شد، اما در سال ۸۶ مجال ساخت یافت. در فیلم صحنه‌ای هست که پایانی است بر بسیاری از سوال‌ها؛ آنجا که مینا با بچه‌ای که از زن کرد باقی مانده رو به مقبره مصطفی می‌کند و می‌گوید: «خداحافظ ... نمی‌دانم کجا و کی و چه جوری؟، و نمی دانم همین کلمه باعث شد بگم سلام... سلام مصطفی... من دارم می‌آم.»

فرزند خاک از معدود فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای دفاع مقدس است که احترام به جنگ و قداست دفاع را توامان باخود دارد. این سینما در این سال‌ها کمتر نشانی از یک سینمای درست را عرضه کرد. تنها این تک ستاره‌ها بودند که بار این سینما را به دوش کشیدند. فرزند خاک از این منظر قابل دیدن است و هنوز هم می‌شود از آن دفاع کرد.