مخملباف و دیگران در یک قاب

علیرضا مجمع

تاریخ سینمای ایران از زاویه طنز دوره می‌شود. ابراهیم‌خان عکاس‌باشی، عکاس مظفرالدین شاه، راوی قصه است و در دوره‌های مختلف تاریخ سینمای ایران همراه با شخصیت‌ها پیش می‌آید. ساختن این فیلم شاید تنها از محسن مخملباف برمی‌آمد؛ پدیده سینمای پس از انقلاب که در همین ده سالی که فیلم ساخت به لحاظ شکل فیلمسازی و شخصیتی و فکری، زمین تا آسمان فرق کرد. پس از دوره خشکه مقدسی فیلمسازی‌اش با توبه نصوح و دو چشم بی‌سو، از حوزه هنری خارج شد و بایسیکل‌ران و عروسی خوبان را ساخت. پس از آن یک سال به خانه رفت و با تغییری در ظاهر و باطن از کنج عزلت درآمد و حاصل این تغییر شد شبهای زاینده‌رود و نوبت عاشقی. ناصرالدین شاه... حاصل دوره آرامش بعد از توفان است. فیلم بر پایه یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران؛ یعنی رگبار ساخته بهرام بیضایی استوار است. آتیه (پروانه معصومی) با اسم سمبلیکش به عنوان آرزوی ابراهیم خان عکاس‌باشی زیر برف می‌نشیند تا او از سفر فرنگ بازگردد. این خط اصلی قصه در حالی در فیلم محسن مخملباف شکل گرفت که چند سال قبلش در دوره قبل از تغییر، مخملباف در گفت‌وگویی پنج ساعته با مجله سروش همه فیلمسازان پس از انقلاب را به باد انتقاد گرفته و گفته بود «حتی حاضر نیست در یک لانگ‌شات با طاغوتی‌ها (منظورش فیلمسازان قبل از انقلاب بود)در یک قاب بایستد.» این تحجر بود که تغییرات مخملباف را بیش از سایر آدم‌هایی که در جامعه حضور دارند نمود بخشید.

ناصرالدین شاه ... تنها فیلم تاریخ سینمای ایران است که از این روش یعنی تصاویر آرشیو‌ی با اتکا به قصه‌ای مشخص در ترکیب با بازیگران حرفه‌ای ساخته شد. فیلم‌سرشار از صحنه‌های بامزه است که چند بار دیدن آن چیزی از تر و تازگی‌اش کم نمی‌کند. یکی از این صحنه‌ها بر می‌گردد به آغاز موج نوی سینمای ایران که با قیصر و گاو آغاز شد. در فیلم قیصر وقتی قیصر می‌فهمد فاطی و فرمان (خواهر و برادرش) را برادران آب منگل کشته‌اند، می‌رود سراغ کریم آب منگل در حمام زیر بازارچه نواب، در صحنه‌ای که به لحاظ دکوپاژ بسیار حرفه‌ای درآمده، او را می‌کشد و از حمام بیرون می‌آید. اینجا است که مخملباف دست به کار می‌شود. ناصرالدین شاه و ملیجک و دیگران این صحنه را که می‌بینند تحت تاثیر واقع می‌شوند، قیصر را از پرده بیرون می‌کشند و ناصرالدین‌شاه با همان لحن تحکم‌آمیز همراه با طنز می‌گوید: آفرین، آفرین. ناموس مملکت را از امیرکبیر بگیرید و به قیصر بدهید.» قیصر هم با همان دوبله فیلم جمله بامزه‌تری می‌گوید: «بابا این دیگه کیه که به امیرکبیر و صغیر رحم نمی‌کنه؟!»