ادای دین به دو استاد؛ هیچکاک، هرمان

علیرضا مجمع

مدبر، گوینده تلویزیون، در فیلمی همسرش کیان را در کنار مردی ناشناس در اتومبیلی می‌بیند و به همسرش بدگمان می‌شود. مدبر به دنبال کشف راز همسرش می‌رود و پی می‌برد کیان، خواهر دوقلویی دارد به نام ویدا که آنها را در بچگی از هم جدا کرده‌اند.

نمایش شاید وقتی دیگر در جشنواره ششم فیلم فجر بیشتر به یک حادثه می‌مانست. نمایش فیلمی که به تمامی از جنس ناب سینما بوده آن هم سینمای تعلیق و سوسپانس که بهرام بیضایی بسیار به آن علاقه داشت و اتفاقا میزانسن‌های فیلمش را طوری چیده بود که فیلم به اصطلاح «هیچکاکی» به نظر برسد. ادای دین موسیقی فیلم به موسیقی«برنارد هرمان»، موسیقی‌ساز تقریبا ثابت فیلم‌های هیچکاک هم از آن دست ادای دین‌های مشهور زنده یاد بابک بیات به استاد سینما و فیلم‌هایش بود. اما با همه اینها فیلم به‌رغم اینکه از سبک فیلم‌های استاد تاثیر پذیرفته است، اما هیچ‌گاه به دام تقلید و کپی‌برداری صرف نمی‌افتد و ارزش فیلم هم در همین نکته است. در یکی از نقدهای روی فیلم جهانبخش نورایی در متنی تغزلی چنین آورده است: «یکبار دیگر سفری در بیغوله‌های راز، در اقلیم توفانی روح؟ دست و پا زدن تشنج‌آمیز حال در چنگال گذشته و سقوط به قعر ذهن برای بازیابی خویش در خاطره‌های تاریک؟ آخرین فیلم بیضایی با همین مایه‌ها و وسوسه‌های همیشگی نطفه می‌بندد، اما به قلمرو وسیع‌تری از اندیشه و شیوایی بیان دست می‌ساید.

بیضایی با زبانی فاخر و نکته‌پرداز، رمز جست‌وجوی انسان در پی قبیله گمشده‌اش را از پرده بیرون می‌آورد. حجابی را که در شلوغی ملال‌خیز زندگی روزمره بر روح بی‌قرار کشیده شده از هم می‌درد و اشتیاق به رجعت به اصل و ریشه، جان را فرا می‌گیرد. شاید وقتی دیگر به تعبیری قصه یتیمی و غربت و هجران همه ما است، که به نحوی از اصل و مبدا مطلوب خود دور مانده‌ایم».

یکبار در مرگ یزدگرد گفتم دلیل دوباره دیدن آن فیلم، یکی‌اش به خاطر حضور درخشان سوسن تسلیمی است. این‌بار تاکید مجددی می‌گذارم بر کلام قبل.

شاید وقتی دیگر از معدود بازی‌های درخشان سینمای ایران است توسط بانو سوسن تسلیمی که وقتی در ایران بود، معدود بازی کرد و هرگاه بازی کرد درخشان بود و چشم‌نواز. این تاکید را در یک‌شاه بیت دیگر تکرار خواهم کرد و خلاص؛ باشو غریبه کوچک، واپسین بازی سوسن تسلیمی در ایران. پس از آن تسلیمی برای همیشه (حداقل تاکنون) از ایران رفت.