۳۰ سال- ۳۰ فیلم- ناخدا خورشید: ناصر تقوایی / ۱۳۶۶
مرد تنها، شمایل یک شخصیت کلاسیک
در یکی از سالهای نخستین دهه چهل، «مسترفرهان» وارد بندری دور افتاده در جنوب میشود تا ترتیب خروج تعدادی تبعیدی سیاسی را از کشور بدهد، ناخدا خورشید که به کار قاچاق اشتغال دارد و یک دستش هم قطع شده وارد ماجرا میشود.
علیرضا مجمع
در یکی از سالهای نخستین دهه چهل، «مسترفرهان» وارد بندری دور افتاده در جنوب میشود تا ترتیب خروج تعدادی تبعیدی سیاسی را از کشور بدهد، ناخدا خورشید که به کار قاچاق اشتغال دارد و یک دستش هم قطع شده وارد ماجرا میشود. تبعیدیها پس از کشتن «خواجه ماجد» تاجر مروارید، مسترفرهان و ملول (دستیار ناخدا) را هم در لنج میکشند و ناخدا در پایان پس از کشتن تبعیدیها، به دست آخرین بازماندهشان زخم میخورد و از پای درمیآید.
اگر نگوییم بهترین، اما ناخدا خورشید یکی از درستترین اقتباسهای سینمایی از روی یک اثر ادبی در تاریخ سینمای ایران است، آن هم یک اثر خارجی و علاوه بر آن، کتابی که یک بار از رویش اقتباس شده، یعنی داشتن و نداشتن اثر ارنست همینگوی که فیلمی به همین نام و به کارگردانی هواردهاوکس و با بازی همفری بوگارت ساخته شد. چهارمین فیلم ناصر تقوایی از سال ۱۳۴۸ که با اولین فیلمش آرامش در حضور دیگران در سینمای ایران حضور یافت، یکی از نخستین جایزههای بینالمللی سینمای ایران، پلنگ برنزی لوکارنو را به ارمغان آورد. ۱۸ سال حضور و فقط چهار فیلم، نشان از دقت و وسواس عمیق ناصر تقوایی دارد که حتی از جزئیاتی که شاید کم اهمیت به نظر برسد هم نمیگذرد، البته نتیجه کار نشان میدهد که چه قدر تقوایی حق دارد و همین جزئیات است که روی بیننده اثر ناخودآگاه میگذارد.آنچه بیش از همه به ناخدا خورشید اعتبار میدهد، تکنیک و پرداخت منحصر به فرد فیلم است.فضا و شکل نمایش ماجرا و تصویری که از آن بندر ورشکست شده و نیمه ویران و آدمهای غریب و نامتعارف آن ارائه شده است، در بیشتر لحظات فیلم با ظرافت از کار در آمدهاند، به ویژه فصل گفتوگوی ناخدا با همسرش در شب پیش از فرار تبعیدیها و فصل معامله مروارید دردکان خواجه ماجد، میزانس درخشان این فصل، هوش سرشار تقوایی را هم به رخ میکشد. ایدئولوژی انسانی نهفته در این سکانس همه در یک جمله خورشید به زنش بیرون میزند و لایه انسانی فیلم را عمیقتر میکند: «من نمیدونم قانون این جهان رو کی نوشته، اما میدونم هیچ قانونی نیست که بگه زن و بچه من سرگشنه به رختخواب بذاره.»
سالها بود دوست داشتم فرصتی دست میداد و درباره این اثر مهم تاریخ سینمای ایران چیزی بنویسم، البته بسیار مفصلتر از حد این ستون. هنوز این فرصت دست نداده است، اما فکر میکنم همین اشتیاق برای نوشتن از لایههای عمیق ناخدا خورشید میل به دیدنش را حداقل در نگارنده ایجاد میکند. فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما، دیدنش شاید دلیل مشخصی نخواهد، آدم همین جوری هم دوست دارد فیلم را ببیند. ناخدا خورشید، یکی از کلاسیکهای تاریخ سینمای ایران و بیتعارف جذابتر و بهتر از فیلم «عالیجناب هاوکس» است.
ارسال نظر