۳۰ سال- ۳۰ فیلم- دستفروش: محسن مخملباف/۱۳۶۵
مرثیه فیلمسازی که به دام تغییر نیفتاده!
اپیزود اول: زن و شوهر فقیری ساکن حلبیآباد، برای چهارمین بار صاحب فرزندی میشوند که در صورت معالجه نشدن فلج خواهد شد. زن و شوهر، بچه را سر راه در جلوی خانهای اعیانی میگذارند تا بلکه خانواده ثروتمندی او را بردارد و زندگی بچه خوب شود.
علیرضا مجمع
اپیزود اول: زن و شوهر فقیری ساکن حلبیآباد، برای چهارمین بار صاحب فرزندی میشوند که در صورت معالجه نشدن فلج خواهد شد. زن و شوهر، بچه را سر راه در جلوی خانهای اعیانی میگذارند تا بلکه خانواده ثروتمندی او را بردارد و زندگی بچه خوب شود. اما کسی که بچه را پیدا میکند او را به آسایشگاه بچههای معلول میسپارد. اپیزود دوم: مادر پیر یک پسر عقبمانده، توسط او نگهداری میشود. پسر از خانه بیرون میرود و تصادف میکند وقتی برمیگردد پیرزن مرده است. اپیزود سوم: دستفروش که برای یک باند خلافکار کار میکند شاهد یک جنایت است. افراد باند او را میبرند تا سر به نیست کنند اما او فکر فرار است، اما از مرگ گریزی نیست.
نخستین فیلم اپیزود یک سینمای ایران از نابغهای به اسم محسن مخملباف و فیلمهای قبل از دستفروش یا بعد از آن را دوست داشته باشیم یا نه نمیشود انکار کرد که دستفروش یکی از نقاط شاخص سینمای پس از انقلاب است. فیلم در نگاه اول به قدری تاثیرگذار است و تصاویرش به حدی بکر است که تعجب میکنی کسی که دستفروش را ساخته، سازنده توبه نصوح و استعاذه است. حتی گذر زمان هم کار خودش را کرده و دستفروش هنوز هم جایگاه خودش را در سینمای ایران حفظ کرده است. آن آرمانگرایی و دغدغه مردم و آن نمایش اجتماع خشمگین، که مخملباف به خاطرش چند سال به زندان رفت، بهترین تصویرش در دستفروش منعکس شده است. درونمایههای فلسفی را اگر به این دغدغهها اضافه کنیم، به یقین درستترین مکانش، دستفروش است نه فیلمهایی که حتی خود مخملباف ادعای فلسفی بودن آنان را داشته است، مثل نوبت عاشقی. البته هنوز هم در دستفروش با مخملباف کم سواد از نظر سینمایی و زیادهگو به لحاظ شعار و کلام مواجهیم. این چند خط را هم از زبان خودش بخوانید: «از قضا این تیتراژ با آن موسیقی مذهبی که آفرینش را میزند و در جای جای فیلم تکرار میشود همین تم فلسفی را القا میکند و میخواهد بگوید فیلم را در مجموع فلسفی ببین. اگر فیلم صرفا اجتماعی بود، یک نمای لانگشات از کل شهر یا حلبیآباد میگذاشتیم، یا چیزی شبیه این....» مخملباف حتی نمیگذارد مفاهیم فیلمش را کشفکنند. خودش به تماشاگر میگوید چه ساخته و برای چه ساخته!
با این اوصاف میشود در دستفروش مخملبافی را دید که هنوز به دام تغییر ریش و ریشه(!) نیفتاده و اگر همین روند را با بالا بردن سواد سینماییاش ادامه میداد، به قطع نتیجه عملکردش تا مقطع حاضر پربارتر از چیزی بود که الان شاهدش هستیم. دستفروش وقتی دیدنیتر میشود که آخرین دستپختهای فیلمسازش را در آن ور آب دیده باشی!
ارسال نظر