شعر بی‌خواننده، نتیجه تولید انبوه

حسن همایون

از هر کجای این اشاره شروع کنی فرقی نمی‌کند وقتی که این‌ سال‌ها هیچ چیز شعر سر‌جای خودش نیست. حالا گیرم که جمعی از شاعران جوان هم دفتر ندارند. به گفته‌ عنایت سمیعی شاعر و منتقد ادبی، خوب نداشته باشند. حالا هرچند هم برخی مسوولان بر حمایت از دفتر اولی‌ها اشاره کنند وقتی به قول جناب سمیعی دولت خیرات نمی‌کند و کسی را زیر چتر حمایتی‌اش قرار می‌دهد که اهداف آنها را دنبال کند. بگذریم...

عنایت سمیعی شاعر و منتقد ادبی سال ۱۳۲۳در شهر رشت به دنیا آمده سال ۱۳۵۳ در رشته‌ ادبیات دراماتیک، دانشگاه هنر‌های دراماتیک سابق درسش‌ را تا مقطع کارشناسی به پایان رسانده و سال‌هایی را در هنرستان‌ها و دانشگاه آزاد اسلامی تدریس کرده است. نخستین کتابش «شادیانه‌ روز بهتر» نام دارد که آگاه تابستان ۸۴ منتشر کرده. غیر از این از سمیعی دفتر‌های شعر«نشاط ساحل بی‌دریا»،«فال قهوه» چاپ شده. از این منتقد ادبی تنها کتاب مکتوب «بازخوانی دو منظومه‌» است که در آن این کتاب شعر‌های «مسافر» سهراب سپهری و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»فروغ فرخزاد را نگاهی دیگر انداخته است.

عنایت سمیعی به نسبت دیگر منتقدان و شاعران هم نسل‌اش با جوان‌ترها رفیق‌تر است، برخلاف بسیاری از هم نسلانش بر دفتر شعر چند شاعر جوان مقدمه نوشته است. این داور شعر کارنامه غیر از این در مقام دفاع از جوان‌‌تر‌ها صریح‌تر از دیگران است. آن‌چه در زیر می‌آید گفت‌وگو ی ما با عنایت سمیعی است که البته این بار در مقام دفاع از شاعران جوان بر نیامده و داشتن یا نداشتن دفتر را اعتباری برای کسی نمی‌داند او در ادامه‌ گفت‌وگو هم با همین صراحت حرف می‌زند، بخوانید.

جناب سمیعی چرا شاعر بدون دفتر؟

من تنها تعداد معدودی شاعر بدون دفتر می‌شناسم و تا آن‌جایی که من می‌‌دانم در گذشته بیژن کلکی بوده است و دیگر حضور ذهن ندارم‌! که بعد از مرگ‌اش شعر‌هایش چاپ شد و خیلی حضور ذهن ندارم مگر این که یک کسی فهرستی بدهد که ما بتوانیم درباره‌ آن شاعران حرف بزنیم.

یعنی قائل به این نیستید که شاعر بدون دفتر داریم؟

چرا داریم! منتها من حضور ذهن ندارم که ببینم چه ‌کسانی هستند. و یادمان باشد که ارزش و اعتبار به دفتر داشتن نیست. و صرف بی دفتر بودن هم اعتبار نمی‌آورد بیژن کلکی که من می‌گویم در دهه‌ چهل شاعری بود که کارهایش هم تا اواخر حیات‌اش ادامه پیدا کرد. ممکن است خیلی‌ها دفتر داشته باشند منتها کارشان ارزشی نداشته باشد. از این جهت باید یک فهرستی داشته باشیم که براساس یک سابقه‌ ذهنی درباره‌ آنها حرف بزنیم.

خب در نسل بچه های بعد از انقلاب و متولدین دهه‌ پنجاه به بعد کسانی وارد عرصه‌ شعر شده‌‌اند و برخی حرفه‌ای کار کرده‌اند اما دفتر ندارند.

باز شما باید اسم ببرید چون اکثر کسانی را که می‌شناسم صاحب دفترند.

مثلا شاعران جوان شهرستانی که به دلیل دور بودن از مرکز در حاشیه‌قرار گرفته‌اند معتقدید این‌ها باید فهرست بشوند؟

آره، دیگر ما باید این افراد را بشناسیم و سطح کارشان را ببینیم چی است. چون دفتر داشتن و نداشتن اعتباری برای کسی نمی‌آورد باید ببینیم بر حسب آثاری که در فضای مجازی و نشریات منتشر کرده‌ است سطح کارش در چه حدی است. الان هم دوره‌ای است که فکر نمی‌کنم صاحب دفتر شدن چندان مشکل باشد اکثر بچه‌ها با پول خودشان (دفترشان) را چاپ می‌کنند و یا هم به ندرت اگر سطح آثارشان بالا باشد انتشار دفترشان را خود ناشران به عهد می‌گیرند.

چطور مشکل نیست؟ مسائلی مانند عدم حمایت مالی دولت و ممیزی چی؟

نه! این‌ها شخصی است، توجه کنید این‌ها مسائل شخصی طرف است یعنی ممکن است من برای کارم یک سطحی قائل شوم که بگویم ناشران معتبر مانند مرکز، آگاه، چشمه و مانند این‌ها کارم را حتما باید در بیاورند و حاضر نباشم پولی بابت چاپ کتاب خرج کنم این‌ها مسائل شخصی طرف است ربطی به این ندارد که کار ارزشی دارد یا نه؟ و یا صاحب اثر نمی‌آید کارش را چاپ کند این ارتباط برایم قابل درک نیست و هیچ مهم نمی‌دانم ماجرا را!

یعنی در این ماجرا ممیزی را دخیل نمی‌دانید؟ چون برخی از این شاعران جوان می‌گویند که ممیزی....

چرا! چرا ممیزی به هر حال دخالت دارد و یعنی ممکن است کسانی باشند که به هیچ وجه کوتاه نیایند و حاضر نباشند و نخواهند که یک ‌کلمه کارشان جابه‌جا شود ولی باز هم باید ارزش کار طرف معلوم شود به صرف این که من از ممیزی دلخورم که اعتبار کسب نمی‌شود. چون ما پشت این چیز‌ها خودمان را قایم‌ می‌کنیم، یعنی خیلی از کارها است که ارزشی ندارد ولی می‌رود پشت سانسور می‌ماند و برخی جنجال راه می‌اندازد که این کتاب مجوز نگرفته است خوب بماند! یعنی ممیزی ارزش ادبی کار را روشن نمی‌کند. می‌دانید دو چیز ناهمگن را به‌هم ربط دادن، بی‌ربط است. ممیز که منتقد ادبی نیست او یک وظیفه‌ دارد یک کدهایی در اختیار دارد و مطابق با آن می‌آید کارش را انجام می‌دهد یعنی کارمند معمولی است پشت این ‌چیزها قایم شدن و برای خود کسب اعتبارکردن در واقع اعتبار تو خالی است.

اشاره داشتید به بیژن کلکی در سال‌های دهه‌ چهل حالا با گذر از این چهل سال چه باعث می‌شود که شاعری دفتر نداشته باشد؟

عوامل خیلی مثبتی را نمی‌توانم در نظر بگیرم چون معتقدم کاری که مهم باشد به هر شکل ممکن راه خودش را در جامعه‌ ادبی پیدا می‌کند و من هیچ مورد آدم مهمی را سراغ ندارم که بعد از مرگ‌اش کشف شده باشد یادم هست که «ازرا پاوند» می‌گفت کسی را که معاصرانش او را فهم نکنند حتما آیندگان هم نمی‌فهمند و یعنی هر آدمی در دوره‌ خودش قابل کشف است دیگر سخت‌تر از نیما و هدایت نبوده است یا دوره‌های دیگر مانند هوشنگ ایرانی و امواج گوناگونی که در شعر راه افتاده است همه‌ را مردم در دوره‌ خودشان فهمیده‌اند و این آثار هم منتشر شده است حالا شما اگر موردی استثنایی سراغ دارید که ما شاعری داشته باشیم در طراز این مکتب‌ها تاکنون که بر شعر نو رفته است و آن کارش چاپ نشده باشد. می‌شود راجع به آن بحث کرد ولی حقیقت‌اش من نمی‌شناسم و این‌ها را یک مشکل شخصی به حساب ‌می‌آورم.

پس این ماجرای حاشیه‌ای است.

آره اگر شما هم به ممیزی اعتراض داشته باشید وقتی وارد گود نشوی انگار که هیچ اعتراضی نداری. یعنی من باید کارم را بدهم ارشاد و بعد اگر مجوز نگرفت داد بیداد راه بیندازم که آقا این‌جاها کار من را سانسور کردند وقتی که ارشاد چیزی از من ندیده، یعنی انگار من وجود ندارم.

جناب سمیعی به نهادهای مسوول اشاره کردید، کم و ‌بیش برخی از نهاد‌های دولتی ادعای حمایت از دفتر اولی‌ها را دارند اما انگار یک طیف خاصی زیر چتر حمایتی دولت قرار می‌گیرد.

صددرصد همین‌طور است هیچ دولتی خیرات نمی‌کند. آن جوامع پیشرفته هم دولت‌ها نیستند بلکه نهادهای دیگر هستند و آنها هم حساب‌و کتاب خاص خودشان را دارند و آنها هم خیرات نمی‌کنند اساسا کاری باید ارزش داشته باشد که به سراغ‌اش بروند و بعد اگر قرار است دولت به این شکل بیاید حمایت کند بلافاصله سیاسی می‌شود یعنی دولت می‌خواهد که خط و خطوط خودشان را تعقیب کنند.

با این حساب نشستن و غرزدن کاری را درست نمی‌کند و اگر شاعری مدعی است که شایستگی‌اش را دارد منتشر شود باید

عمل کند.

اصلا شکی نیست و استدلالم این است که شما در تاریکی نمی‌توانید چیزی را روشن کنید. باید حتما وارد گود شوید بگویید این دفتر است و این تعداد شعر است و این شعر‌ها رفته زیر تیغ سانسور و معترضم اما وقتی که این عمل انجام نشود از کجا بدانم که شما کار مهمی را انجام داده‌اید. کی اصلا متوجه این ماجرا می‌شود؟ یعنی همیشه یک کنش و واکنش است که صورت مساله طرح می‌شود و مردم متوجه می‌شوند.

خب قبول. اگر این‌طور نبود که شاهد گسترش ادبیات زیرزمینی نبودیم.

ادبیات زیرزمینی بحثش فرق می‌کند و آن بحثش کاملا جدا است.

نه! منظورم این است که اگر شاعران جوان مشمول ممیزی نمی‌شدند که اصطلاحا سر از زیرزمین در نمی‌آوردند.

ببینید ما آن جا دیگر وارد یک عرصه‌ دیگری می‌شویم، توجه کنید. این تجربه به خصوص در شوروی اتفاق افتاده است، با ادبیاتی که به آن ادبیات «سامیز دات» یا همان ادبیات زیرزمینی می‌گفتند که در همان جا اتفاق افتاده است و آن جا شکل گرفته است. ببینید وقتی سانسور در یک درجه‌ای سیر می‌کند که برای جامعه‌ ادبی غیرقابل هضم باشد آن وقت ادبیات زیرزمینی می‌شود. بحث ادبیات زیرزمینی یک بحث دیگری است وقتی ممیزی می‌گوییم دو وجه دارد یک وجه آن به طور کلی ادبیات را حذف می‌کند و آن ادبیات ناچار می‌شود از مسیر‌‌های زیرزمینی خودش را رو کند و یک وقت هست که ادبیات مستقیما با ممیزی درگیر است و ما با یک همچون دوگانگی روبه‌رو هستیم. ادبیات زیرزمینی اصلا فضایش چیز دیگری است و بحث دیگری را طلب می‌کند.

اصلاح می‌کنم، این میان شاعرانی که می‌خواهند خوانده شوند مقصرند؟

نه! به هیچ وجه، نه! آن فضا‌ست که اجازه ‌نمی‌‌دهد و در آن صورت وقتی که شعر و ادبیاتی زیرزمینی می‌شود باید دید که درجه‌ اعمال سانسور در چه حدی بوده است که آنها به این وضعیت پناه آوردند. آن جا عرض کردم که کاملا وضعیت متفاوت است و با این که شما بخواهید کنار بکشید و اعتراض داشته باشید که این فضای سانسور نمی‌گذارد شما کار کنید ولی وقتی شما به زیرزمین پناه می‌برید اعتراض خود را از آن طریق دارید بیان می‌کنید آنها در واقع شاعران بی دفتر به حساب نمی‌آیند. آنها دفترشان از نوع دیگری است.

پس این بین کسانی که دوست دارند از مجاری قانونی دفترشان را منتشر شود و مشمول ممیزی می‌شوند در شمار شاعران بی‌دفتر هستند.

بله همین‌ها، آنها که دفتر دارند، دفتر لزومی ندارد که به همان شکل کلاسیک‌اش باشد که ناشری آن را چاپ کرده باشد همین که ده، پانزده شعر شما در سایتی می‌گذارید و عده‌ای می‌خوانند بنابراین می‌شود نام، عنوان و همه چیز به آنها اطلاق کرد. دیگر! ببینید من اگر بخواهم یک چیز اساسی بگویم، سانسور استعدادش است و هیچ ادبیات مهمی در فضای سانسور رشد نکرده است و نمی‌‌کند البته ادبیات زیرزمینی بحث دیگری می‌خواهد و چیز دیگری ا‌ست. اما عرض کنم استعدادهای متوسطی اگر صاحب دفتر نیستند باید مورد، به مورد بررسی قرار گیرند و در مورد آنها حرف بزنیم و داوری کنیم و همین‌طوری کیلویی و عمومی نمی‌شود چیزی گفت باید دید فلان شاعری که در شهرستان است و جوان با استعدادی است کارش چه وضعیتی دارد و ارزش و اعتبار آن را دارد که صاحب دفتر بشود یا نه؟ و کارش به طور علنی بیرون بیاید.

وضعیت جامعه با این استدلال شما منافات دارد حجم بسیاری از آثار فاقد حداقل‌‌های ارزش ادبی با هزینه‌های شخصی تولید و منتشر می‌شود.

موافقم، یکی از دلایلی که شعر خوانده نمی‌شد به همین تولید انبوه بر می‌گردد.

یعنی شاعران ما با همراهی منتقدان نمی‌توانند به سازوکاری تعریف شده برسند که کمی کمتر با این همه شاعر بی‌دفتر و با دفتر مواجه شویم؟

ببینید در وهله‌ اول خود نقد در ایران خیلی بنیه‌ قوی ندارد و در موارد استثنایی و انگشت‌شمار که دفترهای قابلی منتشر می‌شود اگر آن روابط پشت پرده‌ای صورت نگیرد، که البته به سادگی هم می‌شود که دریافت آیا بین مولف و منتقد رابطه‌ حسنه‌ای بوده است یا نه، در غیر این صورت آثاری که در این سه دهه‌ منتشر شده بالاخره به جامعه‌ ادبی معرفی شده است و نام‌هایی هم اعتباری را کسب کرده‌اند. من اعتقاد ندارم که اثر مهمی به وجود بیاید و جامعه‌ بهش توجه نکند حالا چه منتقد باشد و چه نباشد آن اثر راه خودش را پیدا می‌کند و تنها این بین منتقد آن اثر را سریع‌تر به جامعه معرفی می‌کند و آن را به دل جامعه می‌برد. در هیچ جای دنیا سراغ ندارم که شاهکاری خلق شده باشد و آن را به عمد نادیده گرفته باشند. وضعیت ما هم از همین الگوها پیروی می‌کند شخصا نه در زمینه‌ شعر و نه رمان و نه فیلم‌نامه و نمایشنامه و نقد ادبی ندیده‌ام کار مهمی خلق شده باشد و سانسور باعث شده باشد که آن کار دیده نشود.

با آنچه در این‌گفت‌وگو رفت شما محدودیت منابع مالی را موانع انتشار اثری نمی‌دانید نه!

نه زیاد، ببینید ما آن‌قدر مجله‌ ادبی داریم که اگر شما آثارتان خوب باشد می‌توانید ده تا از آن شعرها را در یک مجله چاپ کنید و خب این می‌شود کتاب دیگر. مگر کتاب حتما باید جلدی به نام شما داشته باشد مگر چه فرقی دارد؟ یادم هست که در سال‌های دهه‌ ۶۰ مجله‌ مفید منتشر می‌شد که مرحوم هوشنگ گلشیری از هر شاعری ده تا پانزده شعر را می‌گرفت و در مجله چاپ می‌کرد و از همین‌طریق مثلا رضا چایچی‌ به جامعه‌ ادبی معرفی شد و البته بعد‌ها هم صاحب کتاب شد و اعتبار خودش را هم پیدا کرد ولی سنگ بنای کار چاپ شده‌ او در همان مجله‌ مفید بود. خیلی به اصطلاح این که کسی صاحب اثر باشد یا نباشد را مهم نمی‌دانم.