بازتاب
چند نکته درباره یک گفت وگو
روزنامه وزین دنیای اقتصاد گفتوگو با محسن رجبپور، تهیه کننده موسیقی را در دو بخش در تاریخ پنج شنبه ۱۴/۹/۱۳۸۷ و یکشنبه ۱۷/۹/۱۳۸۷ منتشرکرد.
محسن صیرفی
روزنامه وزین دنیای اقتصاد گفتوگو با محسن رجبپور، تهیه کننده موسیقی را در دو بخش در تاریخ پنج شنبه ۱۴/۹/۱۳۸۷ و یکشنبه ۱۷/۹/۱۳۸۷ منتشرکرد. در این گفتوگو، در کنار طرح مطالبی که کم و بیش همه میدانند، نکاتی مطرح شد که نیاز به بررسی و تامل بیشتر دارد. اجازه بدهید برخی از این نکات را طرح و سپس بررسی کنیم:
۱ - در مقدمه آمده بود: «این مصاحبه درست دو ساعت طول کشید و طی آن رجبپور که مکررا تلفن همراهش زنگ میخورد، تمام تماسها را Reject کرد تا نشان دهد که به ارزش روابط رسانهای تا چه حد احترام قائل است.»
این چه حکایتی است که گاهی حتی کارهای نادرست را هم زیبا جلوه میدهیم و ناخواسته موجب گسترش آنها میشویم. همه میدانند که در تمام گوشیهای تلفن همراه امکانات زیادی برای این موضوع پیشبینی شده است. با استفاده بهینه از این امکانات، ضمن رعایت واقعی(و نه نمایشی) احترام طرف مقابل(هم طرف گفتوگو و هم طرف پشت خط) میتوان کاری کرد که در فضای گفتوگو نیز آرامش و امکان تمرکز کافی وجود داشته باشد.
۲ - مصاحبه کننده محترم میگوید: «آقای رجبپور، شما به عنوان یکی از مدیران صنعت موسیقی ایران به یک رزومه کاری خوب شهرت دارید که گروهی مثل «آریان» را بال و پر دادید گروهی که سه نوازنده و هم خوان خانم داشت را ستاره پاپ کردید. به عنوان اولین سوال میخواهیم تعریف شما از صنعت موسیقی و جایگاه آن در ایران را بدانیم.»
این جملهها به گونهای مطرح میشوند که نقش سایر عوامل «ستاره» شدن گروه آریان، از جمله نقش خود افراد گروه بسیار کمرنگ جلوه میکند. آقای رجبپور هم بدون کوچکترین اشارهای به این موضوع، چنین آغاز میکنند که: «این سوال شما خیلی سوال کلیای است. من خیلی مفصل توضیح میدهم. لابهلای این توضیحها میتوانید جواب سوالتان را برداشت کنید.» و در ادامه از جمله میفرمایند:
- «وضعکنندگان قوانین ما اعتقادی به گسترش هنر موسیقی در ایران نداشتند»
- «حتی قبل از انقلاب هم هرگز به موسیقی به شکل جدی پرداخته و حمایت نمیشد»
- «چرا در ایران باید این هنر و این صنعت اینقدر افسارگسیخته رها شود؟ البته اگر بگویم بیبرنامه، بهتر است»
- «متاسفانه با این وضع به سمتی میرویم که اهالی موسیقی در ایران با دست خودشان منجلابی درست کنند و با دست و پا زدن در آن خودشان را غرق کنند. »
- «در این حوزه ما در اصل تولیدکننده دارای تز نداریم یا کم داریم»
- «همین کج فهمیو کم فهمی باعث شده تا رقابت در این بازار هم رقابت سالمی نباشد.»
به نظر میرسد که جناب آقای رجب پور به جز خودشان هیچکس را قبول ندارند. این گونه بیارزش کردن کارهای بزرگی که در زمینه موسیقی شده است (و میشود) واقعا جای تاسف دارد. جالب اینجا است که ایشان با این ادبیات، از دیگران نیز انتظار همدلی و همراهی دارند! آنجا که میگویند: «متاسفانه رقابت به قدری ناسالم شده که هم صنف من نمیخواهد ترقی من را ببیند متاسفانه ما در صنف خودمان با هم متحد نیستیم.»
پرسش این است که با این برخوردهای از موضع بالا و حاکی از بیانصافی محض نسبت به دیگران، آیا جایی برای همدلی و همراهی باقی میماند؟
خوب بود که ایشان توضیح میدادند که به جزاینکه «در سالهای ۶۹ و ۷۰ قبل از این که «تولیدکننده» موسیقی بشوند، «توزیعکننده» موسیقی بودند و «گروهی مثل «آریان» را بال و پر دادند، چه چیزی به عنوان رزومه کاری و دانش موسیقی و علم مدیریت و اقتصاد دارند که به خود اجازه میدهند اینگونه بر همه کس و همه چیز بتازند؟
۳ - در جای دیگر میگویند: «طبق بند ج اصل ۴۴ قانون اساسی کشور دولت موظف است در چارچوب معینی بخشی از فعالیتهای انحصاری خود را به بخش خصوصی واگذار کند در بند «ب» همین قانون (اصل ۴۴) مشخصا از دولت خواسته شده تا اشتغالزایی کند. اگر قرار باشد در حوزه موسیقی این اتفاق بیفتد، باید شرکتهایی مثل سروش خصوصیسازی شود.» و در ادامه میفرمایند: «مجموعا ۹۰درصد سرمایهگذاری برای تولید و انتشار آثار موسیقی از ابتدا تا انتها توسط بخش خصوصی و مابقی ۱۰درصد توسط بخش دولتی انجام میشود.»
اگر واقعا اینگونه باشد ( یعنی سهم ۹۰درصدی بخش خصوصی و سهم ۱۰درصدی بخش دولتی) باید گفت که صنعت موسیقی در مقایسه با سایر بخشها در وضعیت بسیارخوبی است و اگر بنا به گفته ایشان بخشی که «سروش» تولید میکند از نظر گردش مالی و عرضه صنعتی، رقم قابل توجهی نیست»، دیگر چه نیازی به خصوصی سازی آن وجود دارد؟
۴ - مثال مربوط به ظرفیت اشتغالزایی در این گفتوگو نیز بسیار قابل توجه است!: «برای یک کنسرت معمولی شما مجبورید حداقل ۵۰راهنما استخدام کنید. از طرفی وزارت کار برای اشتغالزایی هر نفر چند میلیون تومان وام میدهد، حالا تصور کنید اگر فقط در هر استان شبی یک کنسرت اجرا شود و تعداد استانها را ۲۵ بگیریم و فرض کنیم از ۳۰۰ روز، ۱۵۰ روزش نمیشود کنسرت برگزار کرد و ۱۵۰ روزش میشود، ببینید در هر سال چند نفر میتوانند مشغول به کار شوند: ۱۸۷۵۰۰ نفر تنها در بخش برگزاری کنسرت، مشغول به کار میشوند که خودش عدد قابل توجهی است. این سوال همیشه برای من وجود داشته که چرا دستاندرکاران و مسوولان موسیقی کشور نمیآیند و به این پتانسیل عظیم اشتغالزای حوزه موسیقی توجه نمیکنند.»
اول آنکه عدد ۵۰ راهنما برای یک کنسرت معمولی جای بررسی بیشتر دارد. به علاوه ۵۰ راهنما ضرب در ۲۵ استان می شود ۱۲۵۰ شغل. اما دخالت دادن تعداد روزهای برگزاری کنسرت در این محاسبه که ما را به عدد ۱۸۷۵۰۰ میرساند چه معنایی دارد؟ مگر قرار است کار یک روز یا یک شب یک نفر راهنما را یک «شغل» به حساب آوریم! ضمن آنکه، کارهایی از این دست که دائمی نیستند و چند ساعت از وقت پایان روز افراد راهنما را نیاز دارند ، معمولا «شغل» اصلی به حساب نمی آیند و می توانند به عنوان کار دوم و موقت تلقی شوند.
در خاتمه، هر چند متاسفانه نتوانستم از «لابهلای این توضیحها» جواب سوال ابتدای این گفتوگو را «برداشت» کنم!، امیدوارم ایشان پاسخ سوال خود را در مورد علت عدم توجه به «پتانسیل عظیم اشتغالزای حوزه موسیقی» گرفته باشند!
ارسال نظر