نقطه سفارش باید از درون هنرمند برخیزد

عکس: آکو سالمی

علیرضا مجمع- محمد مهدی دادگو به شهادت کارهایی که در عرصه سینما ارائه داده، از تهیه‌کنندگان فاخر و اندیشمند اما کم کار این عرصه است. وقتی بحث اصل ۴۴ و حاکمیت بخش خصوصی درعرصه سینما مطرح شد بی‌شک یکی از کسانی که نظرش صائب است، محمد مهدی دادگو است؛ کسی که سریال عظیم و ماندگار هزار دستان را در کارنامه خودش دارد و اگر کار دیگری نکرده باشد، بی‌شک همین یک اثر کارنامه درخشانی برایش رقم زده است. با او به این بهانه باب گفت‌وگو را باز کردیم که بخش اولش را امروز می‌خوانید.

ما بحثی را چند ماهی است در دنیای‌اقتصاد آغاز کرده‌ایم پیرامون حاکمیت اصل ۴۴ قانون اساسی در عرصه سینما. در این بحث بسیاری از همکاران شما حضور داشتند و صحبت‌های متفاوتی در این میان انجام شد. از نگاه تهیه‌کنندگان سینما که بگذریم، نگاه شخصی من این است که اگر این فضا پانگیرد، با یک سینمای دولتی عقیم روبرو می‌شویم. نگاهی که سفارش را از دولت می‌گیرد و براساس نگاه دولتی فیلم می‌سازد. بالطبع این نگاه نمی‌تواند نقد اجتماعی بکند و بسیار خنثی می‌شود. آرام آرام در نتیجه این فضا می‌رویم به سمت اینکه فیلمسازان فقط زنده‌اند، زندگی نمی‌کنند. اگر نگاه دولتی حاکم شود، احتمالا به اینجا می‌رسیم، در آینده نه چندان دور. چند روز قبل هم همایش اصل ۴۴ برگزار شد که فکر نمی‌کنم بحث سینما در این ماجرا چندان لحاظ شود. نگاه شما به این قضیه چیست؟

تا جایی که من می‌دانم، اصل ۴۴ یک نگاه کلان را پی‌ می‌گیرد و آن مبتنی بر حضور مردم در عرصه خصوصی‌سازی است. وقتی می‌گوییم بخش‌خصوصی، یک معنای سرمایه‌ای پیدا می‌کند که فکر می‌کنم مراد قانونگذار از این امر فقط صرف سرمایه‌ نیست، بلکه حضور مردم در فعالیت‌های موجود در جامعه است. ببینید، فعالیت در همه عرصه‌ها موجد یک سری آثار می‌شود که بخشی از آن اقتصادی است.‌ آثار دیگری هم دارد که آثار تاریخی، اجتماعی‌ است. وقتی مردم مشارکت داشته باشند در فعالیت، اثرگذاری آن فعالیت تضمین شده‌ است. اما خطری وجود دارد و آن خطر این است که در این رقابت سوداگری حاکم بشود. وقتی رقابت در اشکال اقتصادی با عنصر سوداگری مسلط بشود، موضوع رانت و فشار وارد ماجرا می‌شود و جریان را از توسعه فعالیت به سمت انحصار می‌کشاند.

به همین دلیل این بحث بسیار بحث پیچیده و مهمی است.

البته نه فقط در عرصه سینما و فرهنگ، در سایر عرصه‌ها هم باید به این ماجرا توجه کرد. فعالیت مردمی وقتی در شکل بخش‌خصوصی انجام شود، منجر به سودآوری می‌شود. این سودآوری میل به تجمیع و تجمع دارد و ممکن است این میل باعث شود در عرصه رقابت طبیعی عناصری وارد شوند که این عناصر این نگاه کلان درست را از هدف دور کنند. صنایع موجود در کشور ما بعد از پیروزی انقلاب دچار دگردیسی شدند و دولت به نمایندگی از ملتی که انقلاب کرده بود، فضا را در دست گرفت. بدیهی این بود که مدیریت دولتی نمی‌تواند و نباید سرنوشت فعالیت‌ها را در دست بگیرد و انتظار سودآوری هم داشته باشد. چون اصلا ماموریت دولت با این قضیه متناقض است. دولت نمایندگی می‌کند برای بهبود وضعیت مردم، پس نمی‌تواند در حوزه رقابت با بخش خصوصی قرار بگیرد. این توازن عادلانه نیست. بخش خصوصی این عرصه را از پیش باخته است. زمانی اصل ۴۴ می‌تواند در تمام حوزه‌ها درست عمل کند که در آن موضوع خاص، دولت فعالیت نداشته باشد. بلکه امر نظارت و ساماندهی و تعادل را کنترل بکند. یعنی در مقامی نشسته باشد که بتواند نظارت کند نه دخالت، در غیر این صورت حکم رقیب پیدا می‌کند و این رقابت نابرابر یا منجر به حذف بخش خصوصی می‌شود یا فساد دولتی.

مشخصا حوزه فرهنگ را بحث کنیم.

در حوزه فرهنگ نظریات متناقضی که وجود دارد، به نظر من صائب است. چون این‌ها قائم به زمان حال می‌اندیشند. در زمان حال چه اتفاقی می‌تواند بیفتد. اتفاق شامل این قضیه است که بخش خصوصی برای بقای خودش و به‌‌رغم میلش برای اینکه به شکل اقتصادی بتواند در بازار بماند، ناگزیر است فیلمی را بسازد که سینما‌دار به او توصیه می‌کند و سینمادار از گیشه اطلاعات می‌گیرد و گیشه یعنی مخاطب؛ مخاطبی که می‌خواهد سهل‌الوصول به یک فیلم سینمایی برسد. اگر کمدی است، راحت بخندد، اگر درام است راحت‌ گریه کند. اما منظورش از رفتن به سینما این نیست که چیزی به او اضافه شود، یا اثر زیبایی شناسانه‌ای را ببیند و تفاوتی در سلیقه‌اش به وجود بیاید. اگر هم سرش کلاه گذاشته شود، زیاد طرفی نمی‌بندد. در این حالت به طور طبیعی بخش خصوصی می‌رود به سمت کف نازل‌ترین خطوط تا بتواند دخل و خرج کند. عین حجره‌داری که در پایان روز باید ترازنامه مالی‌اش با هم بخواند، وگرنه حذف می‌شود. در چنین شرایطی فکر رقابت با بخش دولتی حاضر را هم نمی‌تواند بکند، چون بخش دولتی به این فکر می‌کند که سینمای آرمانی داشته باشد و بابتش هزینه کند. سینمای آرمانی هم با تغییر مدیران، تغییر شکل می‌دهد. یعنی نشانی بخصوصی ندارد. وقتی از سینمای فاخر، معناگرا، متفاوت و متکی بر فرهنگ خودی حرف می‌زند، شاخص روشنی ندارد اما بخش خصوصی می‌داند با این معانی باید هزینه‌های بسیاری بکند و انتظار بازگشت را هم نداشته باشد. یک نوع کارنامه مسوولیتی می‌شود که برای بخش خصوصی احساس غبن می‌آورد.

این احساس غبن در این سال‌های سینمای ایران بسیار بیشتر شده است.

سینمای ما تا اطلاع ثانوی دارای زیرساخت‌هایی نیست که بشود گفت با انتقال آن به بخش خصوصی، این بخش روی پای خودش می‌ایستد. چون به هر حال ما از نظر منابع در ترسیم کلان هم در بخش تولید اثر و هم در بخش بازاریابی و عرضه را در یک ترازو قرار دهیم و توازن داشته باشیم. ما پتانسیل تولید نسبتا‌ انبوه داریم ولی امکان عرضه و نمایش همان تولید انبوه را نداریم، این تعادل کلان برقرار نیست و مسابقه‌ای به وجود می‌آید که بیشتر اختلاف‌انگیز است. به همین دلیل می‌بینید همواره در درون عناصر مولد ما اختلاف هست، برای اینکه عرصه نمایش ما با عرصه تولید ما توازن ندارد. عرصه نمایش عمدتا در دست بخش عمومی است، نگوییم دولتی. این بخش کفایت لازم را هم ندارد، چون از نظر دسترسی مخاطب در موقعیت مناسبی نیست،‌ یعنی در ۴۰۰ سالن موجود در کشور، حدود ۷۰ یا ۸۰ سالن قابلیت دسترسی مخاطب دارد. باقی آن در بافت قدیم است و سالن سینما به معنای امروز کلمه نیست، پس در حوزه صنعت نمایش حتی اگر اصل ۴۴ را هم بخواهیم پیاده کنیم، دچار مشکلات عدیده هستیم. مابین این تولید و نمایش، حوزه بازاریابی و تبلیغ قرار دارد. این را هم بخش‌خصوصی در دست ندارد. یعنی بخش‌خصوصی برای اطلاع‌رسانی وجود محصولش دچار مشکلات عدیده است. نافذترین آن‌ها که رسانه ملی است، انحصاری است و با سلیقه خودش اقدام به اطلاع‌رسانی می‌کند. جاذبه‌هایی که مورد نظر مولد هست باید در تبلیغ کالا ارائه شود. این از صافی‌های مختلف می‌گذرد که مغایر با قضیه است. در اجرای اصل ۴۴ این که بتوانیم این مسیر را یکدست به بخش خصوصی انتقال دهیم غیرممکن است، مگر در یک پروسه طولانی، در همه این وجوه این عمل را انجام دهیم. اگر برگردیم به اصل بحث، ما در بخش تولید یک بحث تقویمی داریم و یک بحث تاریخی. در بحث تقویمی باید سعی کنیم در تاریخ مصرف روز، بازگشت سرمایه داشته باشیم و با توجه به احتساب خواب سرمایه و زمان مصرف مابه‌التفاوت بین هزینه و درآمد، برای تولیدکننده تبدیل به سود بشود، تا بتواند با این سود انگیزه ادامه تولید داشته باشد. تولید هم‌ چند بخش دارد؛ یکی اندیشه، طرح و سناریو است، دیگری نیروی انسانی است و سایر منابع و تجهیزات. این مجموعه، مجموعه سرمایه‌گذاری و تولید است. در بخش اندیشه نظام کلان‌نگر در مضامین باید داشته باشیم که به آن نگاه بکند، با توجه به چیزی که قلب فرهنگ ما است. پس سینما به عنوان مجموعه‌ای که به متنوع بودن و رنگارنگ بودنش زنده است، اگر دچار این شود که در مرحله اندیشه ما به قیمت اینکه سریع‌تر خودش را به گیشه برساند به هر چتری آویزان شود، بعد از مدتی می‌بینیم سفارش‌هایی که به سینما داده می‌شود، می‌خواهد با کمترین مبلغ در حداقل زمان به گیشه‌ای برسد که دستور روز را رعایت کند. مثل اینکه مثلا فروش فیلم کمدی خوب است. کمدی نه از سطح طنز اندیشمند بلکه طنز از سطح نازل کمدی تا لودگی می‌تواند بازگشت سرمایه را تضمین کند. در این قسمت اگر همه چیز را رها کنیم و در اختیار بخش خصوصی بگذاریم، از کجا معلوم که سرنوشت سینمای ما به سرنوشتی دچار نشود که فرق بین فیلم تلویزیونی و سینمایی را در سینما تشخیص ندهیم.

این قضیه اگر ادامه پیدا کند، بی‌شک به نابودی سینما می‌انجامد.

تاریخ سینمای ما می‌گوید ما یکسری بیماری‌های مزمن داریم که در گذر ایام خودش را نشان می‌دهد، یک مقداری هم شرایط تحمیل شده به سینما داریم که در ایامی این شرایط گاهی دشوار و گاهی هم آسان می‌شود. اما این حکایت از زنده بودن سینما دارد. من بسیار امیدوار هستم که سینمای ایران با اتکا به همان بنیان‌ها و زیرساخت‌ها و استعدادهای درخشانی که از قبل دارد، از شرایط رخوت دربیاید و رونق بگیرد. بیشتر منظورم به لحاظ مضمونی است و سینمایی متکی بر هویت خودی. به هر حال در شرایطی هستیم که نقطه سفارش کار از گیشه به سمت مولد می‌آید. این بدترین شرایط است.

یعنی خودجوش نیست.

نقطه سفارش باید از درون هنرمند برخیزد تا مغلوب سفارش‌های قدیمی نشود و نگاه صرف گذران اوقات فراغت به هر قیمت نداشته باشد. آن رسالت اصلی هنرمند این است که از این محمل گذران اوقات فراغت استفاده کند برای ارتقای سطح فرهنگ بصری و مشکل‌پسند کردن او. سهل‌ترین راه هم این است که ما در خواب سفارش گیشه که از مخاطب عام در نازل‌ترین شکلش به وجود می‌آید، قرار بگیریم. این مخاطب در عین حال که ضرورت سینما است اما اگر همه پیکره سینما را بگیرد، خیلی خطرناک می‌شود، سینما به رنگارنگی و تنوعش زنده است، هم سینمای گیشه باید وجود داشته باشد، هم سینمای اندیشه. این‌ها باید در کنار همدیگر سمت و سوی حرکت مخاطب را به سمت سینماروی و ارتقای سلیقه حرکت بدهند، نه به سمت سینماروی به هر قیمتی و متنزل کردن سلیقه‌.