یادداشت به مناسبت روز دانشجو
ریشههای عقبماندگی نظام علمی
وقتی سخن از روز دانشجو به میان میآید، معمولا ابعاد سیاسی نهاد دانشگاه مورد توجه قرار میگیرد، اما میتوان این مناسبت را فرصتی تلقی کرد تا در مورد استراتژیهای حاکم بر توسعه علمی و دانشگاهی کشور بررسی و ارزیابی جدیدی ارائه کرد.
علی سرزعیم
وقتی سخن از روز دانشجو به میان میآید، معمولا ابعاد سیاسی نهاد دانشگاه مورد توجه قرار میگیرد، اما میتوان این مناسبت را فرصتی تلقی کرد تا در مورد استراتژیهای حاکم بر توسعه علمی و دانشگاهی کشور بررسی و ارزیابی جدیدی ارائه کرد. معمولا همه صنعتگران، دانشگاهیان، مدیران و فعالان اقتصادی از مضرات سیاستهای درونگرایانه تجاری و استراتژی صنعتی مبتنی بر جایگزینی واردات آگاه هستند و مرور زمان و تجربیات تلخ ناشی از اجرای این استراتژی به همگان نشان داده که انزوای تجاری و سیاسی چه تبعات ناگواری برای رفاه شهروندان به دنبال دارد، اما نکتهای که معمولا مورد غفلت و کم توجهی قرار میگیرد تبعات منفی ناشی از همین درونگراییها در عرصه دانشگاه و نظام آکادمیک است. اگر این فرض را قبول کنیم که رفاه شهروندان و توسعه صنعتی کشور در بلندمدت همبستگی زیادی با میزان توسعه علمی کشور دارد، در این صورت باید پذیرفت که عقبماندگی نظام دانشگاهی و علمی کشور در بلندمدت به عقبماندگی صنعتی و توسعهنیافتگی یا حداقل رشد پایینتر اقتصادی منجر میشود. واقعیت این است که معمولا ضعف ناشی از کیفیت پایین محصولات و کالاهای نامرغوب به سرعت برای توده مردم مشخص میشود، اما ضعف و عقبماندگی اندیشهها و ایدهها به سادگی معلوم نمیشود. گاه شاهد آن هستیم که برخی از به ظاهر دانشگاهیان چندین دهه است که اندیشههای عقب مانده مارکسیستی را به خورد جامعه، دانشگاهیان، نظام کارشناسی و تصمیم گیری کشور میدهند و با تاسف هیچ نظام انگیزشی برای سوق دادن آنها به تجدیدنظر در اندیشهها و افکارشان وجود ندارد. تردیدی نیست که عقبماندگی علمی و دانشگاهی در حوزههایی چون علم اقتصاد، مدیریت و بازرگانی به عقبماندگی نظام کارشناسی و اجرایی کشور و بنگاههای اقتصادی منجر میشود. لذا باید با حساسیت به این مساله توجه نمود.با نگاهی سطحی به گذشته مشخص میشود که استراتژی حاکم بر نظام آموزش عالی ایران در دهه اخیر درونگرایی بوده است، یعنی فرض بر این است که دانش آموختگان داخل کشور برای عضویت در نظام آموزش عالی اولویت دارند و وزارت علوم ترجیح میدهد تا به جای هزینهکردن بابت اعزام دانشجو این هزینه را در دانشگاههای داخل کشور صرف کند و از این طریق دانشجویان دورههای عالی تربیت کنند. همه این سیاستها ناشی از این فرض ضمنی است که میتوان به صورت درونگرا و با حداقل ارتباط با جهان خارج یعنی نظام آکادمیک خارج از کشور به توسعه علمیدست یافت. نتیجه طبیعی این سیاست این است که تنها علم موجود در هیاتهای علمی موجود در دانشگاهها به دانشجویان جدید منتقل میشود و بعدا آنها در مقام استادی دانشگاه همانها را به نسل بعد منتقل میکنند و به این ترتیب یک حلقه بسته به لحاظ طرح مفاهیم جدید و اندیشههای نو ایجاد میشود. این وضعیت با توجه به قلت تعداد سمینارهای علمیبینالمللی در کشور و قلت تعداد شرکت اساتید داخلی در دورههای آموزشی در خارج از کشور تشدید میشود. به عبارت دیگر آنچه کاملا محسوس است ضعف ارتباطات بینالمللی دانشگاههای کشور خصوصا در زمینه علم اقتصاد، مدیریت و بازرگانی است. متاسفانه وضعیت در داخل کشور از این هم بدتر است، به این معنی که رقابت بین دانشگاهی معنای غلطی یافته و معمولا زمینه استفاده از توان علمی موجود در دانشگاههای دیگر برای دانشجویان یک دانشگاه وجود ندارد و دانشگاههای ایران به صورت جزیرهای فعالیت میکنند.
این وضعیت در نقطه مقابل استژاتژی حاکم بر کشورهای توسعه یافته است. در اروپا این امر مفروض است که کسانی را به عنوان هیات علمیبپذیرند که فارغ التحصیل آن دانشگاه نباشد تا به این ترتیب مجال جدیدی برای ورود اندیشهها و دانشها باز شود و یک حلقه معیوب ایجاد نشود. مضاف بر این دانشگاهها در ارتباطهای نزدیک با هم قرار دارند به این معنی که دانشجویان دورههای عالی میتوانند از کلاسها و آموزشهای دانشگاههای مرتبط استفاده کنند و این استفاده به رسمیت شناخته میشود و تشویق میگردد. از سوی دیگر در هر دانشکده هر هفته سخنرانیهای علمی و ارائه مقاله برگزار میشود که در آن از محققان دانشگاههای دیگر دعوت میشود تا یافتههای تحقیقی خود را در محیطی نقادانه عرضه کنند.
این امر یک پویایی در دانشگاههای اروپایی و آمریکایی به وجود میآورد که خلاء آن در دانشگاههای ما به شدت به چشم میخورد. علاوه بر اینها ارتباطات بینالمللی دانشگاههای اروپا و آمریکا بسیار قوی است به این معنی که در اروپا تلاش میشود تا از شخصیتهای آکادمیک برجسته دعوت شود تا به صورت مرتب در دانشکدههای مختلف در سطح اروپا زمینههای کاری خود را تدریس کنند. این گردش آزاد افراد برجسته موجب میشود تا سطح دانش در درون اروپا تقریبا یکسان شود. ظاهرا مشابه همین وضعیت در آمریکا صادق است، به این معنی که دائما اساتید دانشگاههای برتر در دانشگاههای دیگر به ارائه سخنرانی یا کارگاه و درس مشغولند.
ایجاد شبکههای بینالمللی آموزشی و اعزام دانشجویان دکترا در سالهای دوم یا سوم تحصیل به یکی از دانشکدههای عضو شبکه در خارج از کشور همگی با این هدف است که از توان علمی موجود در خارج از دانشکده و خارج از هر کشور نهایت استفاده صورت گیرد. همه این اقدامات نشان دهنده این امر است که استراتژی حاکم بر نظام دانشگاهی در غرب برونگرایی و حداکثر استفاده از ارتباطات بینالمللی است.
اگر از وضعیت وخیم روابط خارجی در اثر تحریمهای جدید بگذریم، مشاهده میکنیم که در گذشته نیز که وضعیت روابط خارجی بهتر بود عزمی برای تغییر استراتژی توسعه علمی کشور وجود نداشت. به اعتقاد نگارنده تا وقتی که چنین تغییری در استژاتژی آموزشی کشور اعمال نشود، نباید انتظار داشت که رشد فوقالعاده سریعی در توسعه علمی ایران به وجود آید و رشد علم در ایران به تلاشهای فردی و غیر سیستماتیک وابسته خواهد ماند.
ارسال نظر