محمدرضا اصلانی: دستهای پنهان از اکران برخی فیلمها جلوگیری میکنند
محمدرضا اصلانی در گفتوگویی با خبرگزاری ایلنا پیش از اکران تازهترین فیلمش آتش سبز به سوالات خبرنگار این خبرگزاری پاسخ داده است که به دلیل طولانی بودن گفتوگو تنها بخشهایی از صحبتهای اصلانی در زیر میآید: متاسفانه تنها ۲۰۰ سالن در کل کشور وجود دارد و جمعیت ما در حدود ۷۰میلیون است. این در واقع عددی نیست .۶۰ فیلم در سال ساخته میشود و در نهایت به اکران هر یک از آنها ۲۰ سالن اختصاص مییابد. با این حساب، در واقع ما اصلا سینما نداریم. خوشبختانه چند سینما مثل آزادی و ملت ساخته شده است. اما خب، باز هم کم است. در هر منطقه باید چند سینما وجود داشته باشد. سالنهای کوچک و محلی میتواند مشکل را حل کند تا ما با مساله جابهجایی هم روبهرو نشویم. مردم برای دیدن یک فیلم از نازیآباد یا تجریش تا وسط شهر میآیند.
معیار سینمای ما فروش است؛ آن هم در سینماهای بزرگ. این درحالی است که در کل جهان به غیر از سینمای آمریکا و سینمای هند فروش فیلم اصلا مطرح نیست. جز این دو، در بقیه جاها اکران فیلم در سینماهای بزرگ اتفاق نمیافتد. سینما دارد به سمت محلی شدن میرود. مثل تمام چیزهای دیگر. سوپر محلی هست، بیمارستان محلی هست، سینمای محلی هم باید باشد تا ما با مشکل جابه جایی بیخود و بیجهت روبهرو نشویم.
باید خود مردم انتخاب کنند چه فیلمیرا بپذیرند و چه فیلمیرا دوست نداشته باشند. هیچ فیلمساز و تهیهکنندهای نمیتواند درباره آن تصمیمگیری کند. هر فیلمیکه تولید میشود حق نفس کشیدن دارد.
بخشی از فیلم تجارت است. بخش دیگر آن فرهنگ ما است و نسل جوان ما که باید شکوفا شود. سینما یک صنعت است و صنعت باید تولید داشته باشد. اما وقتی در سینما تولید صورت نگیرد پس به چه کار میآید؟ جوان باید راه بیفتد. وقتی هنر را از سینما حذف کنید دیگر سینما میمیرد.
من در فیلم آتش سبز روایت ایرانی را برگزیدم. داستانی که من انتخاب کردم یعنی سنگ صبور ریشه هندو ایرانی دارد. این قصه با نوع روایت مولوی وار در متن زندگی امروز ما مطرح میشود. اینکه چگونه کهن الگوهای ما در متن زندگی مدرن ما وجود دارند همان روایتی است که باید در سینمای ملی ما به وجود آید. این تعریف من از سینمای ملی است.
شاخصه ملی سینمای آمریکا صنعتی بودنش است. فیلمیکه به صنعت نزدیکتر باشد برای آنها ملی است .ملی بودن در سینمای ما نحو روایت ایرانی آن است. باید چیزی از نحو روایت ایرانی و زبان امروزی در آن وجود داشته باشد. اگر داستان چخوف را برداریم و با نحو روایت ارسطویی آن را کار کنیم دیگر ایرانی نیست.
ارسال نظر