پایان فقر؛ آیا جفری ساکس میتواند جهان را نجات دهد؟
اشاره: جفری ساکس که شخصیتی شناخته شده در اقتصاد توسعه در دو دهه گذشته است در جاهطلبانه ترین طرح خویش، دیدگاه های خود درباره فقرزدایی در آفریقا را عرضه داشته است. آیا ساکس میتواند کاری کند که فقر مطلق در کره زمین تا سال ۲۰۲۵ ریشه کن شود؟ ایوان اسمیت از نشریه «بررسی اقتصادی ییل» مدتی قبل با وی در این باره به گفتوگو پرداخت. جفری ساکس میخواهد ادعاهای متهورانهاش را به عمل تبدیل کند.
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
اشاره: جفری ساکس که شخصیتی شناخته شده در اقتصاد توسعه در دو دهه گذشته است در جاهطلبانه ترین طرح خویش، دیدگاه های خود درباره فقرزدایی در آفریقا را عرضه داشته است. آیا ساکس میتواند کاری کند که فقر مطلق در کره زمین تا سال ۲۰۲۵ ریشه کن شود؟ ایوان اسمیت از نشریه «بررسی اقتصادی ییل» مدتی قبل با وی در این باره به گفتوگو پرداخت. جفری ساکس میخواهد ادعاهای متهورانهاش را به عمل تبدیل کند. او میگوید: «به علت پیشرفت فناوری و ثروت افسانهای که در جهان انباشته شده است عملا این توانایی را داریم. فرصتی بیسابقه و البته خطری بزرگ اگر کاری نکنیم. این فرصت همان پایان دادن به فقر مطلق در جهان است.» پس از اینکه بدانیم گوینده این ادعا کیست از جاهطلبانه بودن آن کاسته می شود.
کسی که دیدگاه های سیاستی مصممانه او به تورم افسار گسیخته در بولیوی دهه ۱۹۸۰ پایان داد، لهستان کمونیست را در دهه ۱۹۹۰ با موفقیت به سمت اقتصاد بازار آزاد هدایت کرد و اکنون اهداف جامع توسعه هزاره سازمان ملل را مدیریت میکند که هدف آن به نصفرساندن فقر مطلق در جهان تا سال ۲۰۱۵ است.
ساکس در آخرین کتاب خود با توصیههای سیاستی شجاعانه، برنامه توسعهای ترسیم میکند که میتواند تا سال ۲۰۲۵ فقر مطلق در جهان را از بین ببرد و عملا به یکی از آرزوهای اصلی اقتصاد توسعه جامه عمل بپوشاند.
جفری ساکس هم دانشمند و هم واعظ در حوزه علم اقتصاد است. وی یکی از شناختهشدهترین و مهمترین دانشگاهیان امروزی است. وی سخنگوی پروژه هزاره سازمان ملل و مشاور مخصوص کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل بوده است، اما او همچنین یک اقتصاددان است که تحقیقاتش به آثار آکادمیک مهمی منجر شده است.
مثل بسیاری از آکادمیسینهای مشهور، بدون منتقد هم نیست، اما معدود کسانی نیات وی در هواداری از این اصلاحات را زیر سوال میبرند. ساکس اینک بیوقفه کار میکند تا دستور کار توسعه برای محو فقر مطلق را به جلو ببرد و با احساس و اعتقاد راسخ میگوید این دستور کار، زندگی بشریت را در مقیاسی عظیم نجات داده و بهبود میبخشد.
جفری ساکس، فقر را بر اساس وابستگی متقابل و عمیق همه انسانها و عواقب فقر برای کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته تبیین میکند. «اینها مشکلاتی هستند که نه فقط به دلیل واقعیات دردناک خود توجه ما را میطلبند، بلکه به این دلیل که در عصر حاضر همه ما به هم متصل هستیم، واقعیات ناراحتکننده اطراف جهان مستقیماً بر جسم و روح ما به طرقی که قابل تصورمان نیست تاثیر میگذارد.
حال میتواند آنفلوآنزای مرغی در نیجریه، تروریسم در افغانستان، یا گسترش بیماری ایدز در جنوب صحرای آفریقا باشد. واقعیات هراسناک در هر جای جهان برای هر کسی میتواند هراسناک باشد.» ساکس امنیت و بهزیستی کل جهان و نه فقط کشورهای در حال توسعه را مشروط به موفقیت طرحهای توسعه میبیند.
برای ساکس جنگ علیه فقر به معنای جنگ علیه ترور و خشونت، جنگ علیه امراض، جنگ علیه اضافه جمعیت و جنگ علیه تخریب محیط زیست است. و بنابر این سخنان بی باکانه وی با فوریت و اهمیت پیام وی گوش شنوا پیدا میکند.
به خاطر شیوع بالا و شدت بیماریها در آفریقا و عدم وجود یا ضعف زیرساختار بهداشتی و پزشکی، آفریقاییهای فقرزده در معرض درد و رنج و آسیبهایی هستند که توان کار کردن را از آنها گرفته و بهرهوری رشد نمیکند.
ساکس مبارزه با مشکل فقر مطلق، یعنی گذران زندگی با کمتر از یک دلار در روز را، از آفریقا شروع کرده است. برای دهههای متوالی سیاستمداران، وام دهندگان، و حتی بیشتر اقتصاددانان توسعه، فقر در آفریقا را به حدی مساله دار میدیدند که حل نشدنی مینماید. اما در جایی که دیگران فقر را معمایی لاینحل میبینند ساکس چالشی سفت و سخت اما فائقآمدنی را در مقابل خود میبیند. «ما باید به این مسائل توجه کاملی بکنیم زیرا که مسائلی حل شدنی هستند در صورتی که به شیوهای مورد توجه قرار گیرندکه مسائل را دقیقتر و درستتر تشخیص داده و درمان کنند، نه اینکه صرفا به شیوههای ساختگی که در گذشته شاهد بودیم مورد توجه قرار گیرند.» نسخههای عام و جهانشمولی مثل حکمرانی خوب، آزادسازی بازار یا بخشش بدهیها، موفق به درمان جامع و اثربخش فقر در هر کشور آفریقایی نشدند. او به جای همه اینها استدلال میکند لازم است هر مورد را بهطور جداگانه و تمام و کمال درک کنیم و پاسخی سفارشی شده بدهیم. در آفریقا «مساله فقر، موضوع بیفرهنگی، یا نبود اراده یا فساد یا هر افسانه دیگری که توسط بخشهایی از دنیای ثروتمند ترویج میشود نیست... همچنین امکان تغییر یافتن از فقر به ثروت هست.» در این کشورها، «راهحلی برای فقر وجود دارد، اما یافتن آن راهحل، مستلزم تشخیص مناسب است و هنوز تشخیص و درمان مناسبی نداشتهایم.» ساکس معتقد است که «اقتصاد کلینیکی» وی توان حل مشکل فقر را دارد.
اقتصاد کلینیکی، به معنای تشخیص مشخص و درمان کاملا سفارشی شده فقر در یک کشور خاص است. درمان پیشنهادی بستگی به وضعیت هر کشور فقرزده آفریقایی، تفاوت خواهد کرد، اما ساکس میگوید سه نارسایی عمده در بین همه این کشورها مشترک است: نارسایی تندرستی، نارسایی بهرهوری کشاورزی و نارسایی اتصال. او معتقد است به دلیل این نارساییها، آفریقا گرفتار دام فقری شده است که
هر گونه تلاش توسعه که به این نارساییها توجه نکند را بیحاصل میسازد. از بین اینها، تندرستی بیشترین توجه را در سخنرانیها و نوشتههای ساکس دریافت میکند. او ادعا میکند که به خاطر شیوع بالا و شدت بیماریها در آفریقا، و عدم وجود یا ضعف زیرساختار بهداشتی و پزشکی، آفریقاییهای فقرزده در معرض درد و رنج و آسیبهایی هستند که توان کار کردن را از آنها گرفته و بهرهوری رشد نمیکند. ساکس ماندگاری این مشکلات را به خاطر نپرداختن کمکهای وعده داده شده در ۳۶ سال قبل و پس از آن توسط ملتهای ثروتمند میداند.
این جریان با قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل در ۱۹۷۰ شروع شد و از آن پس در فرصتهای بیشماری مورد تأکید قرار گرفت که ملتهای ثروتمند جهان قول دادند ۷/۰درصد از GNP خود را صرف کمکهای توسعهای کنند، اما همیشه به مقدار بسیاری کمتری کمک کردند. ساکس با قدرت علیه کشورهایی سخن میگوید که وعدههایشان را زیر پا گذاشتند. «آمریکا بزرگترین کشور بیتوجه از لحاظ درصد GNP کمک شده است به طوری که فقط به میزان ۱۶/۰درصد GNP خود کمک کرده است و فقط ۵ کشور توسعه یافته عملا به هدف ۷/۰درصد پایبند بودهاند. اینها عبارتند از؛ سوئد، نروژ، هلند، لوگزامبورگ و دانمارک.» او تأکید میورزد که بحران تندرستی یکی از اهداف خصوصاً مطلوب، اما برآورده نشده کمک است. «مالاریا هر ساله ۲ تا ۳ میلیون کودک را در آفریقا میکشد. پارادوکس مالاریا این است که بیماری صددرصد درمانپذیر است... این مثل بیماری ایدز نیست که نیاز به مقداری دارو برای بقیه عمرتان داشته باشید، این بیماری است که قابل درمان با داروهایی به قیمت ۱دلار و با پشهبندهایی با هزینه ۷۰ سنت برای هر بچه در سال است.
با هزینه یک روزهای که وزارت دفاع آمریکا پنتاگون خرج میکند میلیونها انسان را میتوان از بیماریهای درمانپذیر نجات داد. این یک واقعیت است. بیماری که به راحتی قابل درمان است، اما ما چه کاری انجام دادیم؟ هیچ کار. این همان پارادوکس است.»
ساکس میگوید تا حدی به علت شیوع بیماریها که بسیاری درمانپذیر هستند- آفریقاییها گرفتار دام فقری هستند که به آنها اجازه نمیدهد درآمد کافی به دست آورند یا به حد کافی مولد شوند تا حتی روی نخستین پله از نردبان اقتصادی قرار گیرند. چون کمکها به اساسیترین و درمانپذیرترین بیماریها به روشی که وعده داده بود بیتوجه بوده است، صدها میلیون آفریقایی محکوم به فقر یا حتی مرگ خواهند شد.
اما این ادعا غالبا مورد چالش منتقدان واقع شده است. بررسیهایی که اقتصاددانان توسعه برای دهها سال انجام دادهاند نشان میدهد که افزایش بهرهوری از طریق از بین بردن بیماریها فقط ۱۰ تا ۲۰درصد است که به گفته منتقدان برای کاهش جدی فقر کافی نیست. ساکس پاسخ میدهد به دلیل شدت بیماریها در آفریقا، و به دلیل پیوند بیماریها با نارساییهای ساختاری در همه جنبههای زندگی شهری و روستایی در آفریقا، این بررسیها کامل نیستند. در عوض با از بین بردن نارساییهای تندرستی، موانعی برطرف خواهد شد که کارآمدی و بهرهوری تمام این اقتصادها را به روشهایی افزایش میدهد که در چنین بررسیهایی در نظر گرفته نشده است.
ساکس همچنین توضیح میدهد: «چون درآمدها در این کشورها کاملا غیر دقیق بوده و به دشواری اندازهگیری میشود، دانستن بازدهی دقیق در نتیجه رفع مشکلات تندرستی کار سختی است. در عوض من درباره کشورهایی صحبت می کنم که به اولین پله نردبان اقتصادی برسند و موانع رسیدن به پله اول را برداریم.»
و در حالی که دادههایی وجود ندارد که رابطه علّی از کاهش نارساییهای تندرستی به توسعه پایدار را نشان دهد، ساکس مطمئن است که چنین گامهایی برای توسعه پایدار آفریقا ضروری هستند.
علاوه بر اینها ساکس معتقد است که برای شکستن دام فقر در آفریقا، یک انقلاب کشاورزی مشابه با انقلاب سبز در هند لازم است که به دو برابر، سه برابر و حتی چهار برابر شدن تولید کشاورزی و ایجاد درآمدهایی کمک میکند که اینک هند را در مسیر حرکت به سمت رشد اقتصادی پایدار هدایت میکند.
بذرهای پرمحصول که در کشورهای توسعهیافته تهیه شد باعث افزایش بیسابقه تولید کشاورزی در روستاهای هند و جنوب شرق آسیا در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شد.
ساکس معتقد است؛ هند مقایسه خوبی است چون «مکانهایی مثل هند و سایر مناطقی که دو نسل قبل در فقر مطلق بودند و قادر به خارج شدن از فقر مطلق با استفاده از منابع خودشان، تاکید میکنم در حد قابل توجه و نه بطور کامل شدند، چون کمک خارجی نقش عظیمی در این فقرزدایی داشت.» در این مورد کمکها به شکل بذرهای جدید، کودشیمیایی و روشهای آبیاری آمد. امسال کشور آمریکا تقریبا ۵۱۰میلیارد دلار صرف امور نظامی میکند... آمریکا مجموعا ۵/۳میلیارد دلار در آفریقا هزینه خواهد کرد. این انتخابی است که آمریکا به عنوان یک کشور در حال حاضر میکند و این انتخابی نیست که برای آمریکا امنیت واقعی به ارمغان آورد.
اما این بذرهای پرمحصول در آفریقا با نرخ بسیار پایینی اقتباس گردیدند. میزان جذب واریتههای پرمحصول در آفریقا فقط ۲۰درصد بوده است در حالی که در جنوب و شرق آسیا به ۸۰درصد میرسد.
تولیدکنندگان ذرت آفریقایی واریتههای گردهافشانی باز را کشت میکنند که پیشرفتی پیدا نکردهاند. آنها از همان بذرهای خودشان برای فصل بعد استفاده میکنند.
بنابر این تفاوت در این است که ما در آفریقا کشاورزانی داریم که از کود شیمیایی استفاده نمیکنند، از روشهای آبیاری استفاده نمیکنند، از بذرهای اصلاح شده در این محیطهای نیمهخشک استفاده نمیکنند و سرانجام یک تن محصول در هکتار به دست میآورید و مردم در حال گرسنگی و قحطی هستند و جمعیت در مناطق روستایی هر ۲۳ سال دو برابر میشود. و محیطزیست به خاطر کشت محصول و کود ندادن تخریب میشود و مواد غذایی به خاک باز نمیگردد و زمین هر سال بیارزشتر میشود.
در کشاورزی سنتی آفریقایی زمانی که جمعیت کمتر بود، از روش سوزاندن زمین و قطع گیاهان استفاده میکردند.
اما به محض این که به جمعیتی با حدود ۷۰ نفر در هر کیلومتر مربع در مناطق روستایی میرسید، سیستم آیش که ۲۰ سال زمان میبرد تا بهطور طبیعی مواد غذایی را به خاک باز گرداند دیگر نمیتواند موثر باشد. بنابر این آنچه اتفاق میافتد، بدتر شدن وضعیت است نه این که در همان سطح باقی بمانید.
ساکس بحران جمعیتی مالتوس را در روستاهای آفریقا تشریح میکند؛ جایی که رشد جمعیت بیشتر از توانایی غذا دادن به آنها است و باعث بدتر شدن گرسنگی و فقر میشود. چون این بذرهای پرمحصول نیاز به روشهای آبیاری و کود شیمیایی دارد که آفریقاییها دسترسی نداشته یا قدرت خرید آنها را ندارند.
ساکس معتقد است که کمک باید به سمت توزیع نهادهها برای کمک به افزایش بهرهوری کشاورزی هدایت شود.
سرانجام ساکس ادعا میکند که پیشرفتهای جدی در اتصال مناطق مختلف آفریقا به هم لازم است، اگر آفریقا میخواهد از دام فقر رهایی یابد. او توضیح میدهد برخلاف کشور هند که در آنجا انگلستان یک شبکه ریلی احداث نمود که کل کشور را پوشش میداد، شبکههای ریلی آفریقا به هم پیوسته نیستند و فقط از معادن به مراکز شهری کشیده شدند و عرض ریلها متفاوت است به خاطر خطراتی که قدرتهای استعماری احساس میکردند و در جلوگیری از حمل و نقل بین مستعمرات و ممانعت از تهاجم خارجی رقبا بود. ساکس همچنین توضیح میدهد: «آفریقا شبکه جادهای ندارد.
سرانه جاده در هر نفر و به کیلومتر مربع در آفریقا بسیار کمتر از هر منطقه مسکونی جهان است و بیشتر این جادهها نیز در زمان زیادی از سال قابل رفت و آمد نیستند چون نسبت جادههای آسفالته کمترین مقدار را داشته و بارندگی باعث میشود جادهها برای هفتهها و حتی ماهها غیر قابل عبور شود.» ساکس استدلال میکند: «عدم اتصال و یکپارچگی راهها مانع فیزیکی برای آفریقاییهای فقیر است که به بیمارستانها دسترسی ندارند و محصولاتشان به بازار مصرف نمیرسد و قادر به خرید مواد مورد نیاز نیستند.»
در حالی که کمکها باید برای بهبود زیرساختار حمل و نقل فیزیکی داده شود، ساکس ادعا میکند که کمک به سمت بهبود اتصال تلفنی و فیبر نوری توانایی شکستن دام فقر را دارد. با ذکر نمونه بنگلور در هند که شهری دور افتاده بود اما توانست صنایع ارتباطی در حول اینترنت بوجود آورد و به ادعای ساکس ملتهای آفریقایی که انزوای جغرافیایی دارند هنوز هم قادر به بهرهبرداری از موهبتهای اقتصادی مدرن هستند اگر اجزای اصلی ارتباط و اتصال به آنها داده شود.
ساکس معتقد است به محض تامین شرایط اساسی تندرستی، کشاورزی و اتصال، فقرای آفریقا قادر خواهند شد تا استفاده اثربخشتری از کمک خارجی و سرمایهگذاری بکنند و درآمدهای بالاتری از منابع ملی خود به دست آورند. با این حال منتقدان ادعا میکند حکمرانی ضعیف و سیاستهای بد اقتصادی در آفریقا همچنان این قاره را در فقر نگه میدارد. آنها میگویند به محض رفع این مشکلات، بازارها کمک خواهند کرد تا آفریقا از فقر بیرون آید.
اما ساکس جواب میدهد که این وضعیتی است که صدها میلیون نفر، به شدت فقیر و محروم، کسانی که نه درآمدی دارند، نه غذای کافی که مازاد آن را به بازار عرضه کنند و نه ارزش اعتباری دارند، کشورهایشان ورشکسته هستند، جمعیت رو به رشدی دارند، خاک را تخریب کرده و بیارزش میسازند و بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول بیست سال است که به آنها میگویند: «بودجههای خود را متوازن سازید، خودتان را تحت فشار قرار دهید، کمربندهایتان را ببندید.»
گویی آنها کمربند دارند و بازارها این مشکل را حل خواهند کرد. خب من یک اقتصاددان طرفدار بازار هستم. من واقعا به بازارها ایمان دارم.
اما آنچه من در بیش از یک دهه سعی کردم بگویم این است که این آدمها بخشی از بازارها نیستند. آنها به حال خود رها شدند تا بمیرند، زیرا بازارها نمیتوانند به کسانی که اصلا تقاضایی در بازار ندارند توجه کنند.
بازارها علاقهای به این آدمهای فقیر ندارند. آنها چیزی نمیفروشند و چیزی نمیسازند. آنها در روستاهای دور افتاده هستند افرادی منزویی، گرسنه، بیمار و در حال مرگ.»
ساکس طی دهه گذشته به یکی از منتقدان جدی بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول تبدیل شده است، به خاطر عدم پیشرفت در آفریقا، آنها را متهم به اعمال سیاستهای بد میکند. او میگوید: «به مدت ۲۰ سال، بانکجهانی گفته است همه کاری که لازم است بکنید خصوصیسازی کردن، خارج کردن دولت از بازار و کاهش تعداد کارمندان دولتی است... و البته هیچ اثری نداشته است چون تشخیصها اشتباه بوده است. اگر شما میخواهید داروی اقتصادی تجویز کنید ابتدا مطمئن شوید که تشخیص درست انجام دادید.
این سازمانها بیست سال قبل مدلشان را ارایه کردند و بیست سال زمان داشتند تا آن را امتحان کنند که آیا نتیجه میدهد یا خیر و آن نتیجه نداد. این شیوه نتوانست انقلاب سبز به وجود آورد. این روش بیرون آمدن از دام فقر نیست.» و البته او ملتهای ثروتمند جهان را متهم میسازد خصوصا آمریکا که میزان کمک وعده داده شده خود را نپرداختند. ۱۶۰میلیارد دلار
یکسال- ۷/۰درصد GNP دنیای ثروتمند- کافی خواهد بود که نه فقط دام فقر آفریقا را بگسلد بلکه فقر مطلق را در آفریقا و بقیه جهان تا سال ۲۰۲۵ از بین ببرد.
ساکس استدلال میکند این مسیری که کشورهای ثروتمند در پیش گرفتند هم محکومیت مرگ برای فقرای جهان و هم یک ریسک امنیتی برای دنیای ثروتمند است. امسال کشور آمریکا تقریبا ۵۱۰میلیارد دلار صرف امور نظامی میکند بیش از مجموع مخارج نظامی بقیه جهان این در حالی است که ما مجموعا ۵/۳میلیارد دلار در آفریقا صرف خواهیم کرد. این انتخابی است که آمریکا به عنوان یک کشور در حال حاضر میکند. این انتخابی نیست که برای آمریکا امنیت واقعی به ارمغان آورد. ساکس به دلیل گفتن عباراتی مثل این یک شخصیت کاملا سیاسی شده است.
اما این سیاست طرفدار توسعه است و او با اقتدار علیه سیاست و تصمیماتی سخن میگوید که احساس میکند بر خلاف این آرمان هستند. او بیوقفه کار میکند تا با فقر مبارزه کند. برای ساکس، فعالیت زیستمحیطی، آموزش جنسی و خاتمه دادن به جنگ در عراق، همگی بخشی از یک مجاهده هستند و او معتقد است پایان دادن به فقر، جلوی تخریب محیطزیست و جلوی ایدز را میگیرد، نرخ باروری را کاهش میدهد و مانع گسترش جنگ میشود. برای ساکس اینها نه فقط باورهای سیاسی بلکه همگی اهداف و وسایل توسعه هستند.
شهرت ساکس دائما در حال افزایش است. او به آسانی یکی از اقتصاددانان مطرح در جهان شده است و کلماتش اقتدار و معنویتی دارد که بسیاری در مبارزه با فقر پیدا میکنند. هر چند برخی با نسخههای وی موافق نیستند، ساکس متقاعد شده است که حق با او است و به عنوان قدرتمندترین صدا در تلاش برای توسعه، بیش از یک میلیارد نفر فقرای جهان باید امیدوار باشند که همینطور است.
ارسال نظر