ثبات عراق تنها می‌تواند از طریق همکاری سازمان یافته‌ای میان ایران و آمریکا، و خروج نیروهای نظامی آمریکا ظرف مدت نسبتا کمی چون هجده ماه، شکل بگیرد. پروسه ثبات عراق، تنها از طریق مذاکره و همکاری نزدیک با همسایگانش ممکن است و چنانچه بر اساس رابطه محکم‌تری میان ایران و آمریکا بنا شود، می‌تواند به کاهش تنش‌های منطقه خلیج فارس و ایران بینجامد.

دولت بوش غالبا ایران را به «دخالت» در عراق متهم می‌کند. اما ایران، با توجه به دارا بودن مرزی طولانی با عراق و پیوندهای عمیق تاریخی، فرهنگی، مذهبی و اقتصادی، علاوه‌بر تجربه جنگی هشت ساله که با کمک آمریکا به صدام حسین همراه بود، خواهی نخواهی نقشی محوری در بازسازی و ثبات عراق دارد.

این آمریکا است و نه ایران که با وجود بیش از صد و شصت‌هزار سرباز و استقرار چهارده پایگاه نظامی در عراق دخالت می‌کند. تصادفی بودن عملیات نظامی آمریکا به قربانی شدن صدها شهروند عادی همراه با نظامیان منجر شده است. مهم‌تر اینکه، تلاش آمریکا برای کنترل فضای سیاسی عراق به نفع خود، سبب تحریک درگیری‌ها و تنش‌های فرقه‌ای و قومی شده است. عمق روابط ایران و عراق معمولا از سوی غربی‌ها نادیده گرفته می‌شود. پیش از پیمان قصرشیرین در سال ۱۶۳۹ که مرز میان صفویان و‌ترکان عثمانی را تعیین می‌کرد، ایران از طریق شیعیان در ناحیه بین‌النهرین نفوذ زیادی داشته است. قلمرو مذهبی شیعیان بخش‌هایی از ایران و بین‌النهرین را در بر می‌گرفت و روحانیون شیعه در مراکز مذهبی که در هر دو طرف پراکنده بود، در رفت‌وآمد بودند.

پس از سال ۱۶۳۹ امپراتوی عثمانی و سپس انگلیس رژیم‌های دست نشانده‌ای را در عراق روی کار آوردند و از نفوذ ایرانی‌ها کاسته شد. به دنبال این رژیم‌ها دیکتاتوری سنی مذهب صدام حسین بر عراق مستولی شد که در سال ۱۹۸۰ با تشویق و کمک آمریکایی‌ها به‌ایران حمله کرد. تاثیر ویرانگر جنگ ایران و عراق، که با مرگ دست کم سیصد‌هزار ایرانی توام بود، به درستی نشان می‌دهد که‌ایرانی‌ها امروز از این واقعیت آگاه‌اند که حوادثی که در عراق رخ می‌دهد، با امنیت آنها نیز گره خورده است.

تمایل ایران به‌اینکه مطمئن شود بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق کنترل آن به دست جریان‌های دوست ایران خواهد افتاد و حمایت آن از گروه‌های شیعه‌ای که طی هشت سال جنگ با عراق در بغداد ریشه دوانده‌اند و حفظ پیوندها با آنها، قابل‌درک است و نباید به «دخالت» تعبیر شود.

جالب توجه است که ایران، در حالی که پیوندهایش را با گروه‌های گوناگون شیعه در عراق حفظ کرده است، اما از هواداری‌های یک جانبه در میان آنها خودداری کرده است. به عنوان مثال، ایران در پایان دادن به درگیری‌های ماه مارس در بصره و درگیری‌های ماه مه میان شبه نظامیان سپاه بدر عبدالعزیز حکیم و سپاه مهدی مقتدی صدر نقش میانجی گر و آشتی‌دهنده ایفا کرد.

در مقابل، آمریکا خود را همواره پشت حکیم پنهان کرده است. حکیم حافظ منافع تجار و نیروهای آمریکایی است، در حالی که صدر از منافع طبقات پایین شهری دفاع می‌کند و خواستار خروج نیروهای آمریکایی از عراق است.

مهم‌تر آن که، آمریکا حدود ۷۱‌هزار سرباز سنی تربیت کرده است که هر یک ۳۰۰‌دلار در ماه حقوق می‌گیرند. از این موضوع، اکنون به عنوان «بیداری سنی» یاد می‌شود. نظامیان سنی در برخی نواحی شهری موجب کاهش خشونت شده‌اند و همین سبب شده دولت بوش خیال کند که در ایجاد ثبات در عراق موفق بوده است. اما به اعتقاد برخی کارشناسان این کاهش خشونت موقتی است و مضرات «بیداری سنی» بر ثبات سیاسی عراق از منافع فوری امنیتی آن بیشتر است.

اگر در عراق یک نظام سیاسی باثبات و دموکراتیک تشکیل شود، اکثریت شیعه که ۶۲‌درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند، غالب خواهند بود. از انتخابات سال ۲۰۰۵ به بعد این پدیده مشاهده شده است. اقلیت سنی باید به‌این غلبه شیعیان تن در دهد، همان طور که شیعیان در پنج قرن گذشته به غلبه سنی‌ها تن داده‌اند. مسوولیت پدید آمدن توافقی میان دو گروه دشوار است، اما با تلاش‌های آمریکا برای تقویت موضع سنی‌ها در نهادهای سیاسی و نظامی این پروسه دشوارتر نیز شده است.

به عنوان مثال، آمریکا تلاش کرد روند انتخابات شوراهای ایالتی در سال ۲۰۰۸ را با امید به قدرت رسیدن سنی‌ها تسریع بخشد، اما تاثیر این فشار بیشتر به شکل تقویت شکاف‌های بین گروه‌های سیاسی و نظامی شیعه بروز کرد.

ایالات‌متحده ادعا می‌کند در تلاش است یک عراق متحد ورای تقسیمات و شکاف‌های فرقه‌ای ایجاد کند. بر همین اساس به کرات از دولت نخست وزیر نوری‌المالکی خواسته است از سربازان سنی در پلیس و نیروهای امنیتی استفاده کند. اما المالکی با آگاهی از عمق بی‌اعتمادی سنی و شیعه نسبت به یکدیگر، از درخواست آمریکا سر باز زده و حکیم نیز به بسیج سنی‌ها علنا اعتراض کرده و آن را مقدمه یک «جنگ داخلی درازمدت» دانسته است. او اعلام کرده است که «اسلحه باید تنها در دست دولت باشد و دولت باید به تنهایی تصمیم بگیرد که آن را به چه کسی بدهد.»

آیا «بیداری سنی» حاصل نادانی و عدم شناخت آمریکا از دولت عراق است؟ یا اینکه پنتاگون در حال بازی پیچیده‌تری است و عمدا شرایط «یک جنگ داخلی مداوم» را فراهم ساخته است تا از این طریق بتواند عراق را به یک کشور

تحت الحمایه آمریکا تبدیل کرده و حضور پایگاه‌های دائمی نظامی خود را در آن جا تضمین کند؟ در سپتامبر ۲۰۰۶، هنگامی که تجهیز نیروهای سنی توسط آمریکایی‌ها در جریان بود، گزارشگر نیویورک تایمز، جورج پاکر، پس از دیداری از عراق هشدار داد که «آمریکا ممکن است بخواهد به عنوان سیاستی دائمی به قدرت بخشیدن به اعراب سنی ادامه دهد تا بتواند بن بستی در جنگ داخلی ایجاد کرده و در نهایت جلوی نفوذ ایران را بگیرد.»

اگر آمریکا از ایران می‌خواهد که به ثبات عراق کمک کند، مقامات اشغالگر آمریکایی باید رویه‌ای بی‌طرف را در جنگ‌های داخلی بر سر قدرت در عراق، هم در داخل اکثریت شیعه و هم میان گروه‌های سیاسی و نظامی شیعه و سنی، رعایت کنند. هم زمان، آمریکا باید بداند که ایران، به عنوان کشوری همسایه که در گذشته آسیب‌های فراوانی از سردمداران عراقی دیده است، در اوضاع سیاسی، به ویژه در رفع تنش میان گروه‌های گوناگون شیعی و درگیری‌های شیعه و سنی، نقشی غیرقابل‌انکار دارد.

اگر مذاکرات بغداد از سر گرفته شود نتایج زیر ممکن است حاصل شود:

نیروهای آمریکایی به حملات نظامی خود علیه صدر پایان خواهند داد.

ایران بیشترین تلاش خود را برای متوقف کردن حملات نظامی سپاه مهدی خواهد کرد.

آمریکا یک جدول زمانی برای خروج بدون قید و شرط همه نیروهای نظامی خود، مثلا ظرف ۱۸ ماه، ارائه خواهد داد.

با خروج نیروهای آمریکایی از عراق، ایران از تجهیز شبه نظامیان عراقی دست برخواهد داشت و نیروهای تحت تفوذ خود را به پرهیز از عملیات نظامی علیه نیروهای آمریکایی در حین خروج،‌ترغیب خواهد کرد.

ایران در منابع اطلاعاتی در مورد القاعده در عراق سهیم خواهد شد و به از میان برداشتن نفوذ آن در عراق کمک خواهد کرد.

آمریکا حق دولت عراق را به در دست گرفتن انحصاری منابع اطلاعاتی مربوط به داخل عراق به رسمیت خواهد شناخت. اطلاعات در وزارت امنیت ملی محفوظ خواهد ماند و آمریکا از حمایت «سرویس اطلاعات ملی» که به مثابه رقیبی توسط سازمان سیا به مدیریت سنی‌ها ایجاد شده است، دست خواهد کشید.

ایران به کمک‌های دوجانبه خود به عراق به منظور بازسازی کمک خواهد کرد و به فعالیت‌های چندجانبه با همین منظور نیز خواهد پیوست.

هر گونه توافقی میان آمریکا و ایران بر سر ثبات عراق با مناسبات منطقه‌ای آن کشور با همسایگانش نیز ارتباط دارد. پروسه ثبات در عراق به تدریج زمینه عادی شدن روابط عربستان و عراق را نیز فراهم خواهد کرد و این خود به ثبات منطقه خلیج فارس بر اساس یک تعادل نظامی میان ریاض و تهران کمک خواهد کرد. در آمریکا بیشتر سخن از این می‌رود که ایران در خلیج فارس و در ارتباط با عربستان نقش مشکل سازی دارد. اما در واقع، موضوع مهم درباره خلیج فارس در سال‌های اخیر، تغییر رفتار سعودی‌ها با ایران، از زمان روی کار آمدن شاه عبدا... بعد از مرگ فهد و واکنش مثبت ایران به این امر بوده است، که ابتدا با سفر حج‌هاشمی رفسنجانی در سال ۱۹۹۷ آغاز شد و سپس با دو بار ملاقات آقای خاتمی با ملک عبدا... و سرانجام ملاقات احمدی‌نژاد با عبدا... طی نشست سران در ریاض در سال ۲۰۰۷ ادامه یافت.

در نشست سران در ریاض بود که ملک عبدا...، در حالی که در کنار احمدی‌نژاد ایستاده بود، اعلام کرد که «ما نمی‌گذاریم که نیرویی از خارج برای آینده منطقه ما تصمیم بگیرد.»

در مطبوعات آمریکا این تنها یک شعار تلقی شد، اما نشان از آغاز یک تحول تدریجی به سمت تعادل نظامی میان دو کشور در منطقه خلیج فارس داشت. به یقین، ثبات نظامی نمی تواند به رقابت سیاسی ای پایان دهد که در آن، ایران به حمایت خود از اعراب شیعه و عربستان به تلاش برای خنثی کردن نفوذ سیاسی ایران در منطقه ادامه خواهند داد.

اما اغراق است اگر بگوییم که‌این رقابت سیاسی به ناگزیر به سلسله واکنش‌های نظامی میان دو کشور منجر خواهد شد. پیشنهادات ۱۲ گانه احمدی‌نژاد به همکاری‌های منطقه‌ای در دسامبر ۲۰۰۷، در نشست شورای همکاری‌های خلیج فارس، نشان از رشد آرام و مداوم پیوندهای اقتصادی میان دو کشور دارد.

موضع سابق ایران این بود که حضور نظامی آمریکا به عدم ثبات منطقه خلیج فارس خواهد انجامید و کشورهای شورای همکاری‌های خلیج فارس به علاوه ایران، باید مناسبات امنیتی خود را بدون حضور آمریکا برقرار کنند.

در مقابل، نقشه بیشتر کارشناسان آمریکایی برای امنیت منطقه با حضور رسمی آمریکا ترسیم می‌شود و با حضور نظامی آن کشور نیز همراه است. حتی کنث پولاک، که قبلا از اعضای شورای امنیت ملی بود و نسبت به سایرین انعطاف بیشتری نسبت به حضور نظامی آمریکا دارد، معتقد است که منطقه برای امنیت خود به آمریکا در کنار عربستان و ایران و سایر کشورهای شورای همکاری‌های خلیج فارس نیاز دارد.

به اعتقاد او آمریکا باید حضور نظامی خود را ادامه دهد، اما باید به سمت کاهش آن به پیش برود و محدودیت‌هایی را بر خود بپذیرد. به اعتقاد پولاک، نیروهای هوایی آمریکا در قطر و نیروی دریایی آمریکا در بحرین، باید حضور داشته باشند، اما در آب‌های خلیج فارس هر چه کشتی‌های جنگی آمریکا کمتر باشد، بهتر است.

آمریکا، همانند سایر قدرت‌های فرامنطقه‌ای، منافع مشروعی در کنترل ترافیک تانکرهای نفت کش خلیج فارس دارد. اما تداوم حضور نظامی آمریکا در این سطح بالا، آن کشور را تبدیل به «تنها ابرقدرت» منطقه می‌کند.

استقرار دو ناوبر هواپیمابر آمریکایی در اطراف سواحل ایران نه تنها توسط ایران، بلکه توسط سایر قدرت‌های خلیج فارس، با اعتراض مواجه شده است و اولین موضوعی است که در صورت تحقق مذاکرات بدون شرط با ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت. از آن جا که در سایر نقاط جهان ناوبران آمریکایی غالبا به سلاح‌های هسته‌ای مجهز هستند، ایران باید از عدم وجود چنین سلاح‌هایی مطمئن شود.

هرگونه ثبات و امنیت در آینده منطقه تنها در صورتی تامین خواهد شد که عاری از سلاح‌های اتمی باشد. هم ایران و هم عربستان در گذشته از این ایده دفاع کرده‌اند. اکنون وقت آن رسیده است که تهران، عربستان و سایر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را به مذاکره با این هدف دعوت کند. پس از آن است که می‌توان قدرت‌های فرامنطقه‌ای دارای سلاح هسته‌ای را نیز فراخواند تا به‌این قرارداد احترام بگذارند و به آن پایبند باشند. قرارداد فوق تنها در صورتی می‌تواند موافقت آمریکا را نیز جلب کند که به کشورهای خلیج فارس محدود شود و تمام خاورمیانه را در بر نگیرد (به خاطر تعهدات امنیتی آمریکا به اسرائیل).

اگر آمریکا تعهدی رسمی به عاری شدن منطقه خلیج فارس از سلاح‌های اتمی از خود نشان دهد، ایران و سایر کشورهای منطقه که در حال توسعه برنامه‌های اتمی صلح‌آمیز هستند، خواهند توانست فعالیت‌های خود را به طور کامل تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انجام بدهند.

اگر منطقه عاری از سلاح‌های اتمی با موافقت کشورهایی در داخل یا خارج از منطقه همراه نشود، چه باید کرد؟ در آن صورت ایران و سایر کشورهای منطقه که دارای توانایی‌های هسته‌ای هستند، می‌توانند گزینه پنهانی استفاده از برنامه‌های هسته‌ای به نفع اهداف نظامی را انتخاب کنند. اگر کشورهای فعلی دارای سلاح هسته‌ای، تحت رهبری آمریکا، حاضر به پذیرفتن این واقعیت که در بند چهارم عهدنامه منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای به آن اشاره شده، نباشند، پیشرفت به سمت ثبات در منطقه خلیج فارس ناممکن خواهد شد.

منبع: irDiplomacy.ir