قیمت واقعی یک اثر هنری چقدر است؟

کامران عدل

بخش دوم و (پایانی)

بنده آمدم و یک مقاله‌ای درباره‌ حراج‌های دبی نوشتم. همه‌اش هم با دلیل و برهان بود. از کسی هم اسمی نبردم که کسی ناراحت نشود. کسانی آمدند و جواب‌های علی اصغری به‌مقاله‌ ‌من دادند که کلی گویی بود که من نمی‌توانم به آن‌ جواب‌ها، پاسخی بدهم. جواب‌هایی از نوع کلنگ از آسمان افتاد و نشکست، وگرنه من کجا و بی وفایی.

آن چه مسلم است، مقاله من با اقبالی بی نظیر مواجه شد و امروز همه می‌د‌انند که حراج‌های دبی، وقتی پای ایرونی‌ها به‌آن باز می‌شود، حراج تبدیل می‌شود به‌حراج به‌سبک ایرونی. در این حال هر نوع دروغ و کلک و شامورتی بازی مجاز می‌شود. وگر نه حراج‌های دبی، وقتی میان غیر ایرونی‌ها است، مشکلی ندارند. من آن حراج‌ها را محکوم نمی‌کنم و حتما در آن‌ها شرکت خواهم کرد. ولی فعلا دارم در حراج‌های انگلیس شرکت می‌کنم و حتما سال آینده در حراج‌های دبی هم شرکت خواهم کرد. فقط نه به‌سبک ایرونی. چون من می‌دانم کی هستم و ارزش کارم چیست (در زمینه‌ عکاسی حرفه‌ای).

در این میان دوست بسیار عزیزم علی احصایی نیز جوابی برای من نوشت. او در بخشی از حرف‌هایش می‌گوید«آقای کامران عدل طبیعتا مانند عواطف و احساسات خودشان کمی تند صحبت کرده‌اند، اما موضوع جالب قضیه عواطف و احساسات برادر آقای دکتر شهریار عدل است که من به‌ایشان حق می‌دهم که این جریانات را به ‌برادرشان کامران عدل منتقل کرده باشند.»

البته جمله‌اش یک کمی لنگ می‌زند. ولی خیلی‌ها می‌دانند که من در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۴۸، در کارم، به‌بالاترین جایی رسیدم که آرزویی است برای میلیون‌ها انسان روی کره‌ زمین. در آن روز من به‌آرزوی خودم رسیدم. ولی می‌خواستم دنیا را ببینم و آن را عکاسی کنم، به‌این ترتیب به‌دنبال آن‌ها رفتم و عکاسی هم کردم. در آن روز علی احصایی خیلی خیلی جوان بود و شاید اول کارش بود و شهریار عدل هم ۲۶ ساله بود و تازه داشت راه می‌افتاد. درست است که امروز وی یکی از بزرگ‌ترین کارشناسان باستان‌شناسی جهان است و مایه‌ افتخار من (مثل آقای منصور‌السلطنه عدل بنیان گذار دادگستری نوین ایران. حبیب عدل دستیار ماری کوری و بنیان گذار علم پرتو شناسی در ایران. احمد حسین عدل بنیان گذار کشاورزی نوین ایران و پروفسور یحیی عدل بنیان گذار جراحی نوین ایران). ولی در این مدت من هم بی‌کار نبودم و روزی که علی احصایی را شناختم خیلی خیلی گردن کلفت بودم. مجموعه ۱۰ جلدی اجرای نقش در کاشیکاری ایران را برای محمود ماهرالنقش عکاسی کرده بودم، مجموعه‌ معماری معاصر ایران را برای نادر خلیلی عکاسی کرده بود، مجموعه یزد و بوشهر را عکاسی کرده بودم، ده سال بود که روی مجموعه مراسم مذهبی ایران کار کرده بودم، بازارهای ایرانی را عکاسی کرده بودم. مجموعه فرش‌های موزه فرش را عکاسی کرده بودم، مجموعه کتاب گذری به‌چهار محال و بختیاری را عکاسی کرده بودم، مجموعه موزه رضا عباسی، مجموعه موزه هنرهای معاصر تهران، موزه‌ صنعتی کرمان و موزه رشت را کار کرده بودم. نزدیک ۳۰ سال است که من نومیناتور جایزه معماری آقاخان در ژنو هستم و کارهای بزرگ‌ترین معماران جهان را برای اعضای ژوری این جایزه عکاسی آنالیتیک می‌کنم. صحبتی که علی احصایی می‌کند، به‌این معنی است که خود کامران عدل چیزی سرش نمی‌شود. این شهریار عدل است که آن مقاله را به‌او دیکته کرده است. من در آن مقاله به‌حرف‌ها و گفته‌های اشخاص مختلف استناد کردم و اسم هم بردم به‌غیر از دوستم در دبی که ایشان هم خانم ژیلا منصورپور است که در قبل از انقلاب بهترین شرکت تبلیغاتی ایران را داشت (از نظر کیفیت عرض می‌کنم).در بخش دیگری از صحبت‌هایش علی احصایی می‌گوید: شهریار عدل جزو یکی از با سابقه‌ترین و مهم‌ترین کارشناسان عتیقه و آثار فرهنگی ایران است، اما در حال حاضر ایشان در جریان این حراجی‌ها قرار گرفته‌اند و بعضا شاهد این هستند که با یک سری از کارهای تازه به‌دوران رسیده مواجه شده‌اند. با کسانی که هم از لحاظ خرید و هم ارائه کار مورد پسند ایشان نباشد و ایشان ناراحت شده‌اند. من سی سال است که با علی احصایی دوست هستم و می‌دانم که چه آدم نازنینی است و از این که سرانجام در سطح جهان دارد مطرح می‌شود بسیار خوشحال هستم. ولی این جمله را یک کس دیگری توی دهان او گذاشته است که با شهریار عدل و با من خرده حساب دارد و در این گیر و دار می‌خواهد با ما تسویه حساب کند. این شخص می‌داند که شهریار عدل یکی از برجسته‌ترین باستان شناسان جهان است. تمام میراث فرهنگی ما، تخت جمشید، نقش رستم، پاسارگاد، اصفهان و اخیراً کلیساهای آذربایجان را او به‌ثبت میراث فرهنگی جهان رسانده است. رییس گره تحقیق در مرکز تحقیقات علوم فرانسه است و استاد دانشگاه. یک مدیرکل سابق معزول شده نمی‌تواند با چنین شخصی سرشاخ شود. شهریار عدل، حتماً آنقدر شعور دارد که از هنر نو هم سردربیاورد. و احتیاجی نیست که کسی از یکی از هنرکده‌های درجه ۵ و ۶ انگلیس دکترا گرفته باشد و خودش را کارشناس بداند. با من هم نمی‌تواند سرشاخ بشود. چون من نه به‌دنبال مقام دولتی هستم و نه به‌دنبال پول دولتی، زیرا تجربه به‌من نشان داده است که اگر نورچشمی نباشید، پول گرفتن از دولت به‌مانند کشیدن دندان نیش شیر ژیان با کلبتین است به‌هنگام هوشیاری.

برگردیم به‌مصاحبه علی احصایی. وی می‌گوید یک کلکسیونر انگلیسی سخت در دفترچه زیر رقم میلیونی را امضا می‌کند، چون در آن جا شتاب خرید و فروش مانند حاشیه خلیج فارس نیست. چون در اروپا همه چیز به‌صورت متعارف و متعادل پیش می‌رود. و خب قبلا هم گفتم ۱۰۰۰ دلاری که در جیب یک شیخ عرب است، همان ۱۰۰۰ دلاری نیست که در جیب یک اروپایی هست. سوالی که پیش می‌آید این است که قیمت واقعی یک اثر چند است. آن جا که یک میلیون دلار یک میلیون دلار است یا در آن جایی که یک میلیون دلار قیمت ۱۰ نفر شتر است؟ ببخشید توهین نباشد، قیاس به‌نفس هم نکنیم، قیمت مجسمه‌ پرسپولیس چند است؟ سی نفر شتر؟ اگر خریدار عرب باشد؟در پایان، فقط یک چیز در این میان برای من تعجب‌آور است. من نمی‌فهمم که آقای رییس موزه هنرهای معاصر سابق (گالری سمیع آذر بعدی) که این همه سرش می‌شود و همه کاره این حراج‌ها است، چند تا کار از امثال علی احصایی و فرهاد مشیری و پرویز تناولی که شاهد بودیم شهرداری چه بلایی به‌سرش آورد، خرید و گذاشت توی انبار موزه که امروز میلیاردی شده باشند. خیلی دلم می‌خواهد کمیسیونی تشکیل شود و خریدهای ایشان و کارشناس محترم‌شان، رضا نامی را مورد بررسی قرار دهند تا ارزش‌های افزوده‌ این آثار خریداری شده دوران ریاست ایشان معلوم شود. تا ما هم با آن حظ کنیم و حال کنیم و ذوق کنیم. متاسفانه، شنیده‌ها از این قرار است که وقتی که ایشان تشریف‌شان را بردند، موزه یک میلیارد و نیم تومان بدهی داشته است که مدیر بعدی، یعنی حبیب ا... صادقی آن را پرداخت کرده است.دنیای هنری ایران دچار یک خود بزرگ بینی کاذب شده است که بسیار خطرناک است. همه دارند لاف می‌زنند و نمی دانند که این لاف زدن‌ها می‌تواند خیلی خطرناک باشد. ببخشید. این مقاله، بسیار طولانی شد و حرف‌های پشت پرده‌های بسیاری باقی مانده است که به‌امید پروردگار آن‌ها را هم در مقاله‌ای جداگانه برایتان هم خواهم نوشت که چگونه وارد دنیای هنری بشوید. چگونه بخرید و چگونه بفروشید و در حراج‌ها شرکت کنید. از شامورتی بازی‌های سازمان‌های مالی و خرید‌های‌شان هم خواهم نوشت. از تازه به‌دوران رسیده‌ها که به‌گفته‌ دلال‌ها و واسطه‌ها تابلوهای بسیاری می‌خرند خواهم نوشت و چشم‌ها و گوش‌ها‌ی‌تان را باز خواهم کرد. در ضمن، شما می‌توانید به‌سایت من www.kamranadle.com مراجعه کنید و حظ کنید و کیف کنید و بخندید. بشتابید که ممکن است در چند روز آینده در آن را تخته کنند. می‌دانید، اگر مرحوم فرهاد مهراد خواننده زنده بود، شاید ترانه‌ای در همین زمینه که می‌دونی تو ایرون هیچی وفا نداره را برای ما می‌ساخت و می‌خواند. فعلاً.