کامران عدل

بخش نخست

دوستی دارم که فوتبالی است. سردبیر یک روزنامه فوتبال نیز هست. تعجب کردید؟ می‌پرسید تو که یک سرت با داریوش شایگان‌ها است و یک سر دیگرت با سپانلوها و آغداشلوها و علی احصایی‌ها، از کجا این فوتبالی را پیدا کرده‌ای؟ و اصلا تو را چه به‌فوتبال؟ عرض می‌کنم که این هم از عواقب خیلی خوب حرفه من، یعنی عکاسی است که دنیای وسیعی را جلوی ما باز می‌کند که خیلی‌ها (بخوانید همه) از آن محروم هستند. فرنگی‌ها، به‌این جریان می‌گویند دیورسیته. نام این دوست من پژمان راهبر است (می‌بیند که نامش را هم می‌آورم تا دوست عزیزم علی احصایی، بعد، نگوید این حرف‌ها را دکتر شهریار عدل توی دهانش گذاشته است). یک روزی که با این پژمان خان نشسته بودیم و کل کل می‌کردیم، واژه بسیار برازنده‌ای از دهانش پرید که بعدها خیلی مد شد و گویای حال و احوال ما ایرونی‌ها شد. او گفت: می‌دانی، فوتبال ما مثل سینمای ما است. در آن‌جا، ما واژه فیلمفارسی را به‌کار می‌بریم که گویای فیلم‌های آبگوشتی و عاشقانه ما است که دختر هنرپیشه، جلوی خواستگارها، می‌گوید هرچی خاله شهینم بگه... فوتبال ما هم همین حال و هوا را دارد. فوتبال علی اصغری است. بزن زیرش است. فوتبال‌فارسی است. بعدها این واژه‌های فوتبال علی اصغری و فوتبال‌فارسی باب شد و امروز دیگر جا افتاده است.

حالا من تمام اینها را از آن جهت نوشتم که بگویم برای انتخاب عنوان این مقاله، کلی به‌مغزم فشار آوردم و آن را آقای دکتر شهریار عدل به‌ من دیکته نکرده است. فکر کردم که آیا عنوان حراج‌فارسی خوب است؟ دیدم نه، سنگین است. حیف است که ما فرزندان سعدی، چنین عنوانی را به‌کار ببریم. دو روز نشستم و فکر کردم تا عنوان حراج به‌سبک ایرونی را پیدا کردم. این سبک ایرونی برای خودش دنیایی است. چون ما ایرونی‌ها به‌غیر از اختراع آتش که منسوب است به ‌جمشید شاه و اختراع آب جوش، که آن هم منسوب است به‌ پسر جمشید شاه و صد البته اختراع تخم مرغ نیم‌رو، که آن هم منسوب است به‌صغری خانم، کلفت همان خاله شهین که در بالا ذکر‌ش آمد، همه چیزمان وارداتی است (تازگی‌ها بادام زمینی‌مان هم واراداتی شده است.

بادام زمینی ایرونی کیلویی شش هزار تومان است و بادام زمینی چینی دوهزار تومان. در نتیجه به‌زودی کشاورزان ما از کاشتن بادام زمینی هم انصراف خواهند داد و خواهند گفت که صرف نمی‌کنه). دنیای ایرونی دنیایی است که جهان را به‌تعجب انداخته است. ببینید، بعد از اختراع آب جوش، فرنگی‌ها، همه اختراعات را به‌ خودشان اختصاص دادند. از آن جمله است بخار همان آب جوش که آن فرانسوی پاپن آن را از ما دزدید. با آن بخار آب جوش، فرنگی‌ها لوکوموتیو را اختراع کردند. یک دیگ آب جوش گذاشتند روی یک چهار چرخ و یک نفر را هم مامور کردند که زیر آن دیگ، آتش روشن کند و هی ذغال سنگ زیر آن بریزد تا آتش خاموش نشود و آب داخل آن دیگ را جوش بیاورد و با پیستون‌هایی آن چهار چرخ را به‌حرکت در بیاورد. اسم آن شخص را هم گذاشتند شوفور. یعنی گرم کننده (که بعدها به‌واژگان زبان سعدی اضافه شد). بعدها، همین فرنگی‌ها اتومبیل را هم اختراع کردند. و از آن استفاده‌ بهینه بردند. همین اتومبیل، ‌توسط ژول ریشار، جد والای دوست بسیار عزیزم تیمور ریشار، به ‌ایرون آورده شد. حالا ‌طرز استفاده ما ایرونی‌ها از اتومبیل را نگاه کنید و طرز استفاده‌ فرنگی‌ها را از این وسیله. حتی توی آخر افریقا و افغانستان و بنگلادش و مالدیو هم مثل ما نیست. ‌طرز استفاده ما از موتورسیکلت را ملاحظه بفرمایید. آخرین اختراع بشریت را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهیم. فرنگی‌ها کامپیوتر را اختراع کردند که کارشان ساده بشود. همان کامپیوتر را ما به‌ایرون آوردیم. توی تمام ادارات آن را نصب کردیم. نتیجه آن شد که اگر یک روزی شما رفتید و از اداره‌ راهنمایی و رانندگی خلافی خواستید، می‌بینید که برای شما نوشته شده است حمل تیر آهن. شما به‌آن مامور می‌گویید آقا جان ماشین من ژیان است. من که نمی‌توانم با ژیان تیر آهن حمل کنم. مامور به‌شما خواهد گفت که همین‌اش است که ممنوع است. حالا یادتان نرود که وقتی قبض جریمه را پرداخت کردید، مبادا آن قبض را دور بیندازید‌ها. چون پس فردایی باز همان جریمه را پایتان حساب خواهند کرد. کامپیوتر که اشتباه نمی‌کند. آن هم تو ایرون. می‌کند؟ نه والا نه بلا. توی تمام بانک‌ها آمدند و کامپیوتر نصب کردند. سابق که ما کار بانکی داشتیم، می‌رفتیم به‌بانک و آقای زمردیان که با ما سلام و علیک داشت، در سه سوت و جیک ثانیه کار ما را راه می‌انداخت. کامپیوتر که آمد، مدیر عامل فلان بانک، از پسر خاله‌ دست دیزی‌اش علی اصغرخان، خواست که برای این کامپیوترها برنامه بریزد. دیدید که همان فوتبال علی اصغری در برنامه ریزی کامپیوترهای بانک‌های ما هم پیاده شد و بانک داری علی اصغری، شهرداری علی اصغری و برق علی‌اصغری و آسفالت علی اصغری و معاملات ملکی علی اصغری و معماری علی اصغری و برج سازی علی اصغری و سرانجام حراج علی اصغری که همان حراج به‌سبک ایرونی باشد، باب شد. افتاد؟ دوزاری را عرض می‌کنم.

ادامه دارد