فیلمنامه، معضل مزمن سینمای ایران
خودت خرابش کن!
نگاه سوم- کیست که نداند یکی از رکنهای اصلی هر فیلمی، متنی است که فیلم بر اساس آن ساخته میشود. متنی که به آن «فیلمنامه» میگویند. در این چند ساله آن قدر بحث ضعف فیلمنامه در سینمای ایران تکرار شده و آن قدر فیلمنامه فیلمهایی که ساخته میشود ضعفهای جدی دارد که مخاطب در تشخیص فیلم خوب با فیلمنامه متوسط و فیلم متوسط با فیلمنامه خوب آن قدر ورزیده شده که به راحتی سره را از ناسره میشناسد. حالا شما فرض کنید در این سینمای بیفیلمنامه چند فیلمنامه خوب نوشته میشود، اما فیلمنامه تا زمانی که به تصویر درنیاید به عنوان یک اثر مکتوب در اغلب اوقات محلی از اعراب ندارد، مگر استثناهایی مثل فیلمنامههای بهرام بیضایی که به اثر ادبی پهلو میزند و به راحتی به عنوان یک کتاب قابل خواندن و لذت بردن است، اما اساسا تماشاگر ما عادت کرده است تا فیلمنامه یک فیلم را روی پرده ببیند و در لذت فیلم شریک شود تا خواندن فیلمنامه، اما یک سوال جدی در این زمینه مطرح است. اینکه مگر تفکر که حاصلش میشود ایجاد خط و ربطهای داستانی که در یک فیلمنامه به امکانات تکنولوژیک خاصی نیاز دارد که فیلمنامه خوب، کم نوشته میشود؟
نگاتیو را روی دیوار بینداز، همین!
«یک اصل اساسی در این زمینه وجود دارد و آن وجود امکانات موجود در سینمای ایران است. یعنی من فیلمنامهنویس وقتی ایدهای به ذهنم میرسد باید امکانات اجرایی راهم در نظر بگیرم. در این شرایط خلاقیت ذهنیام محدود میشود.»
این حرفها را جابر قاسمعلی فیلمنامهنویس میزند. وقتی از او میپرسم: «به هر حال در سینمای جهان فیلمهایی وجود دارند که امکانات تکنیکی خارقالعادهای ندارند، اما فیلمنامهشان درخشان است.» و برایش فیلم تصادف ساخته پلهیگس را مثال میزنم که در سال ۲۰۰۶ موفق شد اسکار بهترین فیلم و فیلمنامه را یکجا بگیرد، میگوید: «با شما موافقم، تصادف هم فیلم درخشانی است، هم فیلمنامه بسیار خوبی دارد. اما یقین بدانید فیلمنامهنویس آن فیلم حتما امکانات دیگری در اختیارش بوده است که توانسته متنی به این خوبی خلق کند.»
خب در این شرایط البته فیلمهایی هستند که این خلاقیت در آنها موجود است بدون اینکه از امکانات تکنیکی خاصی استفاده کرده باشند. آخرین فیلم فرزاد موتمن «صداها» که هماکنون در مراحل تدوین و صداگذاری قرار دارد یکی از این فیلمها است. سعید عقیقی که پیش از این فیلمنامه هفت پرده و شبهای روشن را برای موتمن نوشته بود، در مورد «صداها» میگوید: «به فرزاد گفتم، فیلمنامهای که نوشتهام در چهار آپارتمان میگذرد. کمهزینه و جذاب، در قالب یک قصه جنایی. نمیدانم دیگر چه میشود کرد. آنقدر تهیهکنندهها بهانه هزینه بالا میآورند که فکر کردم فیلمنامه «صداها» را در این فضا بنویسم، فضایی که فقط نیاز دارد نگاتیو را روی دیوار بیندازی، فقط همین، هیچ امکانات دیگری نمیخواهد!»
این توصیف البته کمی هوشمندانه است. تهیهکنندههایی که نبود امکانات را بهانه میکنند برای ساختن یک فیلم در نتیجه دیدن فیلمی مثل «صداها» میتوانند به خلاقیت آزاد ذهن یک نویسنده هم بیندیشند به شرطی که امکانات اولیه را در اختیارش بگذارند.
اگر قرار است خراب شود، خودم خراب میکنم!
این امکانات حتما یکیاش دستمزد است که فیلنامهنویس با یک دستمزد خوب میتواند فکرش را از دغدغه زندگی روزمره آزاد کند. اتفاقی که در ایران بسیار کم میافتد. فیلمنامهنویسها اغلب به فکر معیشت روزمره خودشان هستند و اگر کاری هم که به آنها پیشنهاد شود، سعی میکنند در سریعترین زمان ممکن بنویسند تا به کار بعدی برسند و درآمد کسب کنند. این مساله البته چند وقت پیش در حاشیه در یک برنامه تلویزیونی مورد بحث قرار گرفت. اینکه سهم فیلمنامهنویسی برای فیلمی که بازیگرش ۷۰میلیون تومان دستمزد طلب کرده، بسیار ناچیز است. همین مساله است که فیلمنامهنویسها را بعضا به کارهایی غیر از خط اصلی کاریشان سوق میدهد. اینکه این کارها چیست مینو فرشچی فیلمنامهنویس شوکران و کاغذ بیخط خیلی سربسته آن را شرح میدهد: «در تمام این سالهایی که فیلمنامه نوشتم کمتر دیده شدم. همه مرا با فیلم «بانوی اردیبهشت»، رخشان بنیاعتماد میشناسند که بازی کرده بودم. کمتر مرا فیلمنامهنویس میدانند در این شرایط است که شاید برای ساخت یکی از فیلمنامههای خودم اقدام کنم.» به قول فیلمنامهنویس دیگری، اگر قرار است فیلمنامه مرا یکی دیگر خراب کند، خب خودم خرابش میکنم!»
روز فیلمنامهنویسی در غیاب شب فیلمنامه
در این شرایط است که نیاز به یک سری بحثهای تخصصی برای ارتقای سطح فیلمنامهنویسی به شدت حس میشود. سالها قبل حوزه هنری سلسله بحثهایی را راه انداخت به نام شب فیلمنامه که چهارشنبه آخر هر ماه فیلمنامه یک فیلم شاخص با نمایش آن فیلم همراه بود و علاقهمندان زیادی را به تالار اندیشه میکشاند. در حال حاضر این جلسات تعطیل شده و تقریبا فضای جدیای برای بحث فیلمنامه وجود ندارد. با این حال چهارشنبه قبل مراسمی برگزار شد به نام روز فیلمنامهنویس که با حضور اعضای کانون فیلمنامهنویسان به چند نفر جایزه دادند و از تعدادی ادای تقدیر کردند.
فرید مصطفوی فیلمنامهنویس قدیمی سینمای ایران تقدیر شد. سیدرضا میرکریمی درباره روز بزرگداشت فیلمنامهنویس، گفت: من این روز را به صنف فیلمنامهنویسان و حسن انتخاب آن را همزمان با بزرگداشت فردوسی تبریک میگویم. فردوسی به نوعی اولین فیلمنامهنویس ایران است.متاسفانه در سینمای ایران به فیلمنامهنویسی جدی نگاه نمیشود. در حالی که فیلمنامه چراغ راه رسیدن به عمارت سینماست. البته سرمایهگذاران فعال در این حوزه نیز نگاه درست به مقوله فیلمنامه ندارند. در صورتی که در کشورهای خارجی پروژههای سنگین سینمایی مراحل پیشتولید و فیلمنامهنویسی طولانی دارند و به این بخش اهمیت ویژه میدهند.در ادامه ابراهیم فروزش درباره اهدای کارت عضویت افتخاری کانون فیلمنامهنویسان به عباس کیارستمی گفت: همکاری من با کیارستمی از سالها قبل از ساخت فیلم «نان و کوچه» آغاز شده بود. این افتخار من بود که فیلم «کلید» را با فیلمنامه ایشان ساختم. هوش سرشار و ذهن سیال کیارستمی آثاری را به وجود آورد که ما شاهد آن بودیم.احمد طالبینژاد مدیر مسوول نشریه توقیف شده «هفت» هم در بخش قدردانی از ماهنامه «فیلمنگار»، گفت: امروز در مراسم از عصبانیترین و خستهترین فرد برای صحبت دعوت کردند. البته علی معلم نیز در سالن حضور دارد و با من همراه است. دوستان در تلاشند تا مشکل ما را برطرف کنند. جای «فیلم نگار» در سینمای ایران خالی بود و خوشبختانه این نشریه هرگز از این حوزه خارج نشد. به هر حال حکایت همچنان باقی است. فیلم خوب محصول فیلمنامه خوب است و در پس این ماجرا نکات حاشیهای فراوانی وجود دارد. اما مهمترین مساله بیشک آموزش فیلمنامهنویسان مجرب است برای رها کردن آزادانه اندیشه و خلق فضای داستانی جذاب برای یک فیلم سینمایی. تا کی این آموزش - اگر جدی گرفته شود- جواب دهد؟!
ارسال نظر