گروه اندیشه دنیای اقتصاد- شاید بتوان یکی از مهم‌ترین خبرهای اقتصادی سال ۲۰۱۱ را عبور چین از ژاپن و قرار گرفتن در جایگاه دومین اقتصاد جهان، دقیقا پشت سر آمریکا دانست. هر چند در نگاهی غیردقیق، آمریکا هم‌چنان اقتصادی دو برابر چین دارد، اما پیش‌بینی‌ها می‌گوید این اژدهای اقتصادی قرار است مسیر باقیمانده تا صدر جدول را تنها طی یک دهه طی کند. مساله آنقدر مهم هست که بسیاری از نشریات معتبر اقتصادی، برای مدت‌ها آن را تیتر اصلی خود کنند، اما همین چوب بر آتش ریختن، دقت نظر‌ها را نیز بیشتر کرده است. وقتی چشم‌ها تیز می‌شود، این رقابت از وضعیت ساده و کلی‌اش خارج می‌شود و پرسشی مهیب رخ می‌نماید: اقتصاد چین دقیقا چه مختصاتی دارد و این مختصات یعنی اوضاع و احوال چینی‌ها و همه‌ کسانی که ربطی به او دارند چیست؟ تنها می‌توان به کلیدواژه‌ها اشاره کرد: سرمایه‌داری آزاداندیش، سرمایه‌داری دولتی، آزادی اقتصادی/ سیاسی/ انسانی، رفاه، تولید ناخالص داخلی، تورم، نرخ ارز، پیشرفت و بسیاری از کلماتی که پرداختن به هر کدام از آنها ساعت‌ها وقت می‌طلبد. در پرونده‌ پیش رو سعی شده تنها شاخک‌های دغدغه هشیار شود. از قضا در روزهای آتی همین صفحه با پرونده‌ای درباره سرمایه‌داری دولتی نیز مواجه‌ خواهید شد. اقتصاد چین هر روز مهم‌تر می‌شود! این تنها هشدار چند مقاله پیش‌رو است.