سالم بمانیم، پولدار شویم

استر دایسون

مترجم: منیر غلامزاده

منبع: فارن پالیسی

ریشه همه مشکلات اقتصادی صرفا اقتصادی نیست.

بحران‌های درهم‌تنیده در مورد بیکاری، سلامتی (که اغلب ریشه در کمبود تحرک و مصرف غذای زیاد دارد) و آموزش را در نظر آورید. در این شرایط یکی بر دیگری تاثیر وخیم‌کننده‌ای دارد: افراد بیکار سرمایه کافی برای مراقبت مناسب از سلامتی‌شان ندارند، آنهایی که سلامتی‌شان به خطر افتاده است برای کار یا تحصیل دانشگاهشان دچار مشکل می‌شوند و آموزش ناکافی فرصت‌های اشتغال افراد را محدود می‌کند و ممکن است بر شناخت آنها در مورد نحوه بازیابی سلامتشان تاثیر منفی بگذارد.

اقتصاددانان به زبان نرخ بهره، کش و قوس ارزش پول و سرمایه‌گذاری زیرساختی حرف می‌زنند، ولی اگر ما در عوض روی مردم سرمایه‌گذاری کنیم چه خواهد شد؟ از دست دادن سلامتی، هزاران میلیون دلار هزینه در بر دارد؛ اعمال پیشگیرانه و تغییر الگوی رفتاری می‌تواند آن را به نصف برساند- و سلامتی را به میلیون‌ها نفر بازگرداند. یک چالش این است که سلامتی فقط در مورد مساله شناخت نیست، بلکه به مجموعه رفتارهایی مربوط می‌شود که برای انجام آنها باید دارای انگیزه باشید و یکسری وسوسه‌هایی که باید از آنها دوری کنید.

این در حقیقت یک فرصت است؛ چرا که در عین حال بهترین ابزار انگیزشی، افراد دیگر هستند؛ یعنی اینکه حفظ سلامتی مردم در حقیقت یک مشغله بالقوه برای هزاران نفر است و نسبت به خدمات درمانی؛ یعنی پس از اینکه آسیب رسیده شود، بسیار پربارتر و نتیجه‌بخش‌تر است. به همین ترتیب به عنوان ایده‌ای برای ایجاد یک طرح گسترده بازآموزی برای بیکاران، تمرکز روی سلامتی و خدمات بهداشتی را می‌توان مطرح کرد. افرادی دارای تحصیلات رسمی و تجربه حرفه‌ای را می‌توان به عنوان اساتید دانشگاهی یا قرارگرفتن در سمت‌های حرفه‌ای تربیت کرد. در عین حال کسانی که بدون چنین اعتبارات یا تمایلاتی هستند می‌توانند به عنوان مربی باشگاه و مشاوران زندگی سالم فعالیت کنند.

چگونه می‌توان این امر را اجرایی کرد؟ نه توسط یک برنامه کار اجتماعی گسترده، بلکه با ارائه چنین تعلیماتی از طریق دفترهای کاریابی و خدمات اشتغال‌یابی می‌توان این آموزش‌ها را با طرح‌های مبارزه با بیکاری ادغام کرد. به بیان دیگر به جای اینکه هر ماه به جست‌وجوکنندگان شغل فقط یک چک بانکی تحویل داده شود، به آنها آموزش دهید که چگونه مراقبت خوبی از خود و دیگران به عمل آورند؟ حتی بهتر از آن، ما نیازی نداریم که به طور کامل روی برنامه‌های دولت تکیه کنیم. برای مثال، من یکی از سرمایه‌گذاران شرکت تجاری اوماداهلث هستم که برنامه‌های مشاوره‌ای آنلاین را برای افرادی که به عنوان پیش‌دیابتی تشخیص داده شده‌اند ارائه می‌دهد. طبق مدل طرح‌هایی چون الکلی‌های بی‌نام این طرح نیز بر حول فعالیت‌های یک مشاور است که پنج تا ۱۰ گروه را که هر یک شامل ۱۰ نفر است، اداره می‌کنند. مشاوران فعلی می‌توانند رایزنان جدیدی را برای آموزش از میان اعضا انتخاب کنند (به ویژه آنهایی را که بیکار هستند یا کار مناسبی ندارند) چراکه آنها می‌توانند در جریان نحوه برقراری ارتباط بین اعضا قرار گیرند. بحران خدمات درمانی آمریکا - که عده اندکی ممکن است، بگویند در طی اصلاحات اخیر رفع شده است، فقط در نتیجه هزینه‌های بالا برای معالجات نوین و درمان بیماری (با اینکه فقط بخشی از آن را تشکیل می‌دهد) یا حتی مقاصد غیرمنطقی (پرداخت برای مراقبت به جای درمان) نیست؛ بلکه این همچنین در نتیجه شیوع بیماری‌های غیرمسری مانند دیابت است که به موجب رفتارهای شخصی فرد ایجاد شده یا حداقل تشدید می‌شود. این به آن معنا است که آموزش افراد و تغییر عادات آنها بخش بزرگی از این راه حل است.

دولت‌ها چه اقدامی می‌توانند بکنند؟ به نوعی می‌توان گفت، غیر از همه موارد داخل چهارچوب مانند پرداخت بودجه به یک برنامه بهداشتی پیشگیرانه و پرداختی برای بهبود پیامدها که همه از قبل مشخص هستند و همه آنها را می‌دانند، کار اندکی باقی است. در نهایت بهترین نهاد برای مواجهه با این سوالات (حداقل در ایالات متحده آمریکا) مسوولان شهری و در مواردی دولت‌های ایالتی است. آنها در سطح مناسبی برای مشارکت در زندگی روزمره تلاش می‌کنند، در حالی که مداخلات ملی دولت می‌تواند دوقطبی و سرزده اعمال شود. این معیارها شامل هر چیزی از جمله تغییر قوانین ساخت‌وساز تا ترجیح دادن پله‌ها به آسانسور (در عین حال فراهم کردن آسانسور برای افراد ناتوان) و بازدید سراسری از برنامه ناهار مدارس برای تهیه غذای سالم و حمایت از بازارهای تره‌بار است.