منطقه یورو را چه خطراتی تهدید میکند؟
خیره به اعماق پرتگاه
مترجم: امین گنجی
منبع: اکونومیست
وقتی بریتانیا پایه طلا را در ۱۹۳۱ وانهاد، صرفا نظام مدیریت واحد پولی را ترک نگفت، بلکه علاوه بر آن تصدیق کرد که دیگر نمیتواند ردای امپراتوری را بر دوش بیندازد.
ادوارد کار
مترجم: امین گنجی
منبع: اکونومیست
وقتی بریتانیا پایه طلا را در ۱۹۳۱ وانهاد، صرفا نظام مدیریت واحد پولی را ترک نگفت، بلکه علاوه بر آن تصدیق کرد که دیگر نمیتواند ردای امپراتوری را بر دوش بیندازد. زمانی که آمریکا در سال ۱۹۷۱ وصلت دلار و طلا را فسخ کرد، به سیری نزولی در افتاد تا آنکه پل ولکر دوباره اعتماد به این واحد پولی را در اوایل دهه ۱۹۸۰ احیا کرد. جوزف شومپتر، اقتصاددان بزرگ آمریکایی، زمانی نوشته بود:
«نظام پولی یک ملت، منعکسکننده همه آن چیزهایی است که ملت مزبور میخواهند، انجام میدهند یا تحمل میکنند.»
به طور مشابه، وسعت بحرانی که اتحادیه اروپا را در بر گرفته است، به موضوعاتی بیش از یورو اشاره دارد. اگرچه نخستین هراسی که به دل میافتد، هراس از سقوط مالی و اقتصادی است، اما برای دانستن آنچه دارد بر سر یورو رخ میدهد، باید به اتفاقی بنگرید که دارد بر سر اروپا میافتد.
یورو قابل اتکا و امن نخواهد شد، مگر اروپا به چند پرسش بنیادی پاسخ بدهد؛ پرسشهایی که سالها از پاسخدادن به آنها طفره رفته است. بنیادیترینِ این پرسشها چنین است: ملتهای اروپایی چگونه به جهان پیوسته در حال تغییر اطراف خویش واکنش نشان میدهند؟ اروپا چه خواهد کرد وقتی جهانیسازی غرب را از داشتن انحصار تکنولوژیهای گوناگون محروم کند- آن هم تکنولوژیهایی که انحصارشان غرب را ثروتمند ساخته است؟ اروپا چه خواهد کرد وقتی جهانیسازی این اروپای در حال پیرشدن را به یک شبهجزیره غربی از آسیای درحال رشد بدل سازد؟
برخی از اروپاییها مایلند دور بازارهای هنوز ثروتمند و پهناور اتحادیه اروپا حصار بکشند. دیگر اروپاییها، از جمله تعداد رو به افزایش سیاستمداران پوپولیست، میخواهند تا ملتهای خود را منزوی کنند و نه تنها بقیه جهان، بلکه دیگر کشورهای پیوسته اروپایی را نیز بیرون درهای کشور خویش بگذارند و تعداد اندکی استدلال میکنند که تنها راه هزینهدادن برای سبک زندگی خاص اروپایی نه طفرهرفتن از جهانیسازی که در آغوش کشیدن آن از صمیم قلب است.
اما انتخاب میان این سه گزینه انتخابی صرفا فلسفی نیست. ما با نبردی سهمگین برای آینده اروپا مواجهیم؛ نبردی که پیشاپیش با کنارهگیری جورج پاپاندرو در یونان و سر کار آمدن دولت موقت وحدت ملی، در کارخانههای متروک فرانسه و بلژیک و در زندگیهای بر باد رفته میلیونها جوان اسپانیایی بیکار در گرفته است. این نبرد حد و مرزهای دولت رفاه اروپایی را برقرار خواهد کرد.
علاوه بر آن نشان خواهد داد چگونه شراکت نامتوازن آلمان و فرانسه، همراه با بریتانیای بهحاشیهراندهشده اتحادیه اروپا را شکل خواهند داد و این نبرد سیاست بلندمرتبه بروسل و سیاست فرومایه پوپولیسم اروپایی را تعریف و تبیین خواهد کرد و سرنوشت آن ابزاری را مقدر خواهد کرد که به قول شومپتر همه این موارد ذکرشده در آن تجسد یافته است: یورو.
اکنون منطقه یورو در مارپیچی نزولی گیر افتاده است. اینکه آیا دولتهای یونان، پرتغال، ایرلند، اسپانیا و از همه مهمتر، ایتالیا به تعهدات خود در قبال ۳ تریلیارد یورو (۲/۴ تریلیارد دلار) بدهیهایشان پایبند خواهد ماند یا نه، نگرانیهای بسیاری ایجاد کرده است و این نگرانیها در حال متلاشیکردن بانکهای اروپایی است؛ بانکهایی که بدهیهای خاص خود را دارند. بانکهای درگیر در این نبرد از اعتبار و اعتماد تهی شدهاند. قوتگرفتن طرحهای ریاضت اقتصادی رکود را عمیقتر خواهد کرد و هراس از ناتوانی دولتها در بازپرداخت بدهیهایشان را شدت خواهد بخشید و این همه بانکها را بیش از این تضعیف میکند و راه معکوس نیز تنها رو به سوی فاجعه دارد.
منطقه یورو هنوز میتواند جلوی ورشکستهشدن بانکها و دولتهایش را بگیرد. منطقه یورو، به عنوان بلوکی از کشورها، نسبت به آمریکا و کسری بودجه عمومی آن، هنوز بدهی کمتری دارد. منطقه یورو آن قدر پول دارد که بانکهایش را در برابر نکول یونان- و در صورت نیاز، نکول پرتغال و ایرلند- ایمنسازی و تقویت کند. این کار بر عهده بانک مرکزی اروپا است که میتواند از دولتهای بدهکار حمایت کند و بدهیهای آنها را در مقادیر نامحدود روی بازار ثانوی(۱) بخرد. اما اتحادیه اروپا هنوز موفق نشده است طرح نجات قابل قبولی ارائه کند. آخرین تلاش اتحادیه اروپا و البته شجاعانهترین آنها اواخر ماه پیش صورت گرفت، اما درست مثل دیگر تلاشهای صورتگرفته در حد و اندازههای مورد انتظار نبود. دلیل این اتفاق را باید در اختلاف جدی خود اروپاییها بر سر چیستی بحران دانست. در عین حال، آنها به توافق نرسیدهاند که کدام کشور باید جهت رفع این بحران پا پیش بگذارد و کمک مالی کند. تا زمانی که اعضای منطقه یورو نتوانند به این بحثها خاتمه دهند- یا دست کم به این نتیجه برسند که تفاوتهایشان آن قدر اهمیت ندارد که پیدا کردن راهحلی برای نجات منطقه یورو- نمیتوان کنشی جمعی را متصور کرد که برای دفاع از اروپا لازم است.
راههای بسیاری به سوی فاجعه وجود دارد
در حالی که جهان منتظر تصمیمگیری اروپا است، شبح فاجعه بالای سر این قاره در پرواز است. فاجعه میتواند فرمهای بسیاری به خود بگیرد. ممکن است کشوری از یورو بیرون بیاید (اگرچه معاهده یورو این کار را ممنوع کرده است، اما چه کسی میتواند جلوی دولتی قاطع و مصمم را بگیرد؟) ممکن است اعتماد به بانکهای اروپایی به شدت کاهش یابد. شاید ایتالیا یا اسپانیا نتوانند بر اساس ضوابطی مطلوب وام بگیرند یا دولتی که سعی میکند سیاستهای اقتصادی را پیاده کند، برکنار شود و دولت دیگری که با این سیاستها موافق نیست، قدرت را در دست بگیرد. همه این موارد میتوانند به اثرات ناخوشایند فراگیری بینجامند و اقتصاد جهانی را به رکود فرو برند. بر اساس گمانهزنیهای عدهای از تحلیلگران، آلمان میتواند رهبری کشورهای اصلی منطقه یورو را برای گذار از این بحران در دست بگیرد. اما اگر ارزش این یوروی توتنی(۲) اوج بگیرد، بانکها و کمپانیها مقادیر زیادی از داراییهای خارجی خود را از دست خواهند داد و صادرکنندگان آن ضرر خواهند کرد. به علاوه، استدلالهای نیرومندی وجود دارد که آلمان نباید معاهده یورو را زیر پا بگذارد، زیرا این کار صدمه زیادی به همه قوانین اتحادیه اروپا وارد خواهد ساخت.
به احتمال زیاد یونان زیر سنگینی سیاستهای ریاضیتی در آن کمر خم خواهد کرد و در واکنش به این امر، دولتهای جدید جای دولتهای قدیمیتر را خواهند گرفت. اما این کار عبث است. بانکها سقوط خواهند کرد و سرمایه از یونان میگریزد و بسیاری از شرکتهای یونانی- که قادر به پرداخت صورتحسابهایی نیستند که بر حسب یورو است- ورشکسته خواهند شد. یونان که هم اکنون بیرون در بازارهای بدهی باقی مانده است، شاید همه کمکهای مالی از سوی اتحادیه اروپا را از دست بدهد.
بازار واحد اروپا در میان رکود و سرایت نکول بدهی در منطقه، سقوط بانکها یا خارجشدن یونان از یورو، به خطر خواهد افتاد. نیکلا سارکوزی، در اجلاس سال ۲۰۰۸ اتحادیه اروپا و همزمان با شدتگرفتن بحران مالی، کمیسیون اروپا را بابت حمایت پرتبوتاب از رقابت ملامت کرد. یکی از مقامات ارشد معتقد است که اگر آن زمان رییسجمهور فرانسه درخواست رایگیری میکرد، سران همه کشورها قواعد مربوط به حمایت از رقابت را به تعلیق درمیآوردند. بحران امروز اروپا دستکم به شدت بحران آن زمان هست، اگر بیشتر نباشد.
از آنجا که میتوان جلوی فاجعه را گرفت، پس شاید فکر کنید بدترین اتفاقهای ممکن هرگز رخ نخواهد داد. بله، بعید است؛ اما غیرممکن نیست. تو گویی همه به خاطر عواقب وخیم بحران و برخی از راهحلهای آن منتظر نفر کناریشان میمانند. دولت جدید یونان شاید گمان کند که اروپا هرگز اجازه نخواهد داد یونان سقوط کند و در عین حال، بانک مرکزی اروپا و آلمان شاید از مداخله سر باز زنند؛ زیرا نمیخواهند کشورهای دیگر از اصلاحات اقتصادی طفره روند یا شاید ریاضت اقتصادی به تدریج فضا را برای پوپولیستهایی فراهم آورد که به یورو پشت خواهند کرد؛ حال هر عواقبی میخواهد، داشته باشد.
یکی از بانکداران اصلی منطقه یورو اعتراف میکند که اخیرا درباره فجایعی تاریخی همچون جنگ جهانی دوم میاندیشیده است و اینکه چگونه جهان به اشتباه تسلیم آنها شد. او با لحن هراسآوری میافزاید: «وقتی در ضمن یک بحران قرار داری، تازه میفهمی چقدر مرتکبشدن اشتباه آسان است.»
اتحادیه اقتصادی و پولی (EMU) قرار بود در اوایل دهه ۹۰ از کاهش نرخ ارز رقابتی جلوگیری کند؛ زیرا این پدیده بازار واحد اروپایی را تهدید میکرد. این اتحادیه وعده داد آلمان متحد را به درون اتحادیه اروپا ملحق کند و در جستوجوی نوعی اتحاد سیاسی برای اروپا باشد. امروز رویای آن زمان به طور کلی محو نشده، اما بازار واحد اروپایی بار دیگر به خطر افتاده است. ملتهای اروپایی با یکدیگر اختلاف دارند، آلمان به ستوه آمده و خشمگین است و پیوند بین یورو و دولتـملتها بیش از هر زمان دیگری نگرانکننده است. دیوید مارش، یکی از نویسندگان تاریخچه یورو میگوید: EMU در واقع «اتحادیه ماخولیای اروپا» است. دومینیک استراوسکان، رییس فرانسوی سابق صندوق جهانی پول میگوید: «بحران ۲۰۰۸ نشان میدهد که اقتصادهای مسلط، آن اندازه که تصور میکردند مسلط نبودند. اگر اروپا در گذار از بحران شکست بخورد، به رشد پایین اقتصادی گرفتار خواهد شد و به لحاظ اقتصادی و فرهنگی تابع خواهد شد.» آیا اروپا میتواند به سلامت از لبه پرتگاه بازگردد؟ شرط این بازگشت چنین است: کشورهای اصلی به حمایت از بقیه کشورها بپردازند و این کشورها نیز در عین حال به اصلاحات ریشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دست بزنند و بهعلاوه، هیچکس نباید توهمی درباره مشکلات این فرآیند بسیار دشوار داشته باشد.
یادداشت:
(۱) بازار ثانوی به بازاری اطلاق میشود که سرمایهگذاران در آن داراییها یا اوراق بهادار را از دیگر سرمایهگذاران میخرند و به خرید مستقیم آنها از شرکتهای صادرکننده این داراییها یا اوراق بهادار نمیپردازند. بازارهای بورس داخلی همچون بازار بورس نیویورک نمونهای از بازارهای ثانوی هستند.
(۲) Teutonic: توتنی به معنای نژاد قدیم آلمانی است. نویسنده به کنایه این صفت را به کار برده تا اشاره کند یورو پس از مداخله مالی موثر آلمان برای رفع بحران بدل به یورویی خواهد شد که به شدت مدیون آلمان و تحت نفوذ این کشور است.
ارسال نظر