محمدحسین رحمتی*

این ستون مثال‌های ساده‌ای از کاربرد آموزه‌های اقتصاد در زندگی روزمره است و نشان می‌دهد که در هر رویدادی استفاده از مفاهیم اقتصادی به فهم بهتر مساله کمک می‌کند. زمانی که من راهنمایی می‌رفتم، اتوبوس‌های شهری بسیار شلوغ‌تر از امروز بود. من سعی می‌کردم صبح زودتر بیدار شوم و تا اول خط پیاده بروم و آنجا سوار اتوبوس شوم؛ چرا که در ادامه مسیر بارها پیش آمده بود که به دلیل شلوغی زیاد اتوبوس، نمی‌توانستم سوار اتوبوس شوم. نکته‌ای که برای من جالب بود نحوه جمع‌آوری بلیت اتوبوس توسط برخی راننده‌ها بود. راننده‌ها که معمولا صبح اول وقت خسته و خواب‌آلود بودند، در اول خط از مشتریان تقاضا می‌کردند که خودشان دست به دست بلیت‌ها را به جلو برسانند. من همیشه متعجب بودم که چرا بقیه بلیت می‌پردازند؟ آنها می‌توانستند بلیت ندهند. حتی یک بار خودم امتحان کردم و بلیت ندادم و کسی هم تذکری نداد. چرا مسافران در این موقعیت که چندان اجباری نیست بلیت می‌پردازند؟ آیا آنها از صندلی که صاحب شده‌اند خرسندند که بلیت می‌پردازند؟ یا عدم پرداخت بلیت را شرعا حرام می‌دانند و بلیت می‌پردازند؟ آیا آنها از سرزنش احتمالی دیگران می‌ترسند؟ یا بارها دیده‌ام که بقالی‌ها جمع قیمت اقلام خریداری شده را اشتباه حساب می‌کنند و این مشتری است که اصلاح می‌کند و رقم بالاتری را پرداخت می‌کند؟ این موارد را چگونه توجیه می‌کنید؟ آیا عذاب وجدان در این مثال نقش بسزایی بازی می‌کند؟ آنچه بدیهی است مسافران اتوبوس یا مشتریان بقالی در مثال‌های فوق ترجیح می‌دهند کارهای درست انجام دهند و از اینکه برای درست‌کاری خود شاهدی پیدا کنند، احساس رضایت می‌کنند.

*دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه آستین

Mh.rahmati@gmail.com