نگاه- اتحاد متزلزل هم بهتر از تفرقه است
آیا باید از انحلال یورو خوشحال شد؟
مترجم: مجید روئین پرویزی
منبع: پروجکت سیندیکیت
ماههاست که صحبت از مخاطرات و حتی فروپاشی قریب الوقوع یورو؛ عامل اصلی بیثباتیهای جهانی بوده است. آیا پول مشترک اروپا میتواند به حیات خودش ادامه دهد؟ حالا حتی شخصیتی به بزرگی آلن گرین اسپن رییس سابق فدرال رزرو هم اعلام کرده است که امیدی به زندگی یورو نیست.
هارولد جیمز
مترجم: مجید روئین پرویزی
منبع: پروجکت سیندیکیت
ماههاست که صحبت از مخاطرات و حتی فروپاشی قریب الوقوع یورو؛ عامل اصلی بیثباتیهای جهانی بوده است. آیا پول مشترک اروپا میتواند به حیات خودش ادامه دهد؟ حالا حتی شخصیتی به بزرگی آلن گرین اسپن رییس سابق فدرال رزرو هم اعلام کرده است که امیدی به زندگی یورو نیست. اما خود یورو هم در برابر این تهدیدات به نظر بسیار انعطاف پذیرمیرسد. در بازارهای جهانی ارز، برخلاف تابستان ۲۰۱۰ یورو نسبت به دلار خیلی باثبات بوده است. این ثبات تعجب برانگیز است.
شک باوران برای انتقادشان از یورو اسلحههای بسیار گوناگونی دارند. سیاست سطح بالای دیپلماسی بحران دولتهای اروپایی و مکانیزمهایی که روز به روز پیچیدهتر میشوند مختصرا بازارها را آرام میکنند، اما موج شک و تردید باز به سرعت بازمی گردد. برای یک روز یا گاهی حتی چند ساعت معاملهگران تسلیم توهم ثبات میشوند و جو بازار مالی هرچند خیلی موقتی، سرخوشانه میشود. بعد بیدار میشوند و میبینند در واقعیت چیز زیادی تغییر نکرده است و اینکه طی چند هفته یا چند ماه مشکلات بازهم به همان شیوه یا حتی افسارگسیخته تر از پیش رخ مینمایند.
آنوقت بازهم بحث دردسرها و دشواریهای قانونی پیش میآید. آیا اصلاح عهدنامه یورو لازم است؟ آیا به لحاظ سیاسی این کار غیرممکن نیست؟ گاهی ناچارا به این نتیجه میرسیم که حکمرانی یورو به طرز غیرقابل جبرانی معیوب است.
اما استمرار این دشواریها اندکی روشنتر میکند که منطقه یورو اساسا چرا پایه گذاری شد. نوسانات بازار ثابت میکند که به یک مکانیزم نهادی که ثبات بیشتر ارز را تامین کند احتیاج هست. وجود یک ارز بینالمللی بدیهیترین گزینهای است که به نظر میرسد.
یورو به دنبال آثار مخرب بی ثباتی ارزهای بینالمللی که پس از الغای نظام نرخ ارز ثابت در اوایل دهه ۷۰ آغاز شد به وجود آمد. هرزمان که دلار ضعیف بود، سرمایه به سرعت به سوی ارزهای جایگزین به خصوص ین ژاپن و مارک آلمان میرفت، اما افزایش ارزش پول که به دنبال آن ایجاد میشد برای صنایعی که موتور محرک اقتصاد این کشورها بود فشار زیادی به همراه میآورد، به همین خاطر این دو کشور هر دو بسیار کوشیدند تا ارزشان تبدیل به ارز ذخیره جهانی نشود.
امروزه منتفعین - یا درواقع قربانیان - اصلی شکاکیت درباره دلار اقتصادهایی بسیار کوچکتر از ژاپن یا آلمان هستند. امروزه جریان سرمایه فرانک سوئیس، کرون سوئد و نروژ و دلار کانادا و استرالیا را تقویت میکند که باعث میشود این اقتصادهای کوچک شاهد جابهجاییهایی ناخواسته ای باشند که از غیررقابتی شدن کالاها و خدمت شان ناشی میشود.
مدیران این ارزهای تازه محبوبیت یافته حالا بیمحابا به دنبال دستاویز یا نظامی برای مرتبط کردن ارزهایشان با همسایگان بزرگ خود هستند. چنین سیاستی مملو از خطر است، درواقع این سیاست ذاتا محکوم به شکست است، زیرا که تعیین نرخ برابری هدف دستاویز خوبی برای سفته بازان میشود که معاملات عمدهای علیه آن بکنند.
نابسامانی اخیر سرانجام باعث خواهد شد که کشورهای اروپایی کوچکتر به دنبال راههایی برای ارتباط نزدیکترشان با یورو بگردند. در دهه هفتاد هم همین اتفاق افتاد، طی دوران موج نابسامانی ارزی، کشورهای اسکاندیناوی و سوئیس برای ملحق ساختن خود به یک رژیم ارزی اروپایی مذاکره کردند. امروزه منطق آن استراتژی حتی از پیش هم مجابکنندهتر شده است.
مزایای پیوستن به یورو همچنین برای بسیاری از اقتصادهای کوچک دیگر نیز کاملا روشن است. اسلونی که ۲۰۰۷ به یورو پیوست و اسلواکی که ۲۰۰۹ به یورو وارد شد - درست زمانی که بحران مالی درهای یورو را به روی اعضای جدید بست - هردو نسبت به همسایگان غیرعضو خود ثبات مالی بهتری داشتهاند.
بخشی از مشکل این همسایگان این بود که هزینه استقراض داخلی به قدری بالا بود که خیلی از قرضگیرندگان خرد، مثل خریداران مسکن، به سراغ وامهای کم بهره فرانک سوئیس رفتند و سپس از افزایش شدید ارزش فرانک ضربه خوردند. نوسان این درس را یادآوری میکند - همان درسی که اساس استقرار یورو بود - که مردم معمولی و صاحبان کسب و کار نباید در معرض خطر نوسان نرخ ارز باشند.
حتی در کشورهای بزرگتر هم حالا به فکر ارزیابی مجدد هزینهها و فایدههای پیوستن به یک اتحاد ارزی افتادهاند. در مراحل ابتدایی پس از بحران مالی، عمدتا فرض میشد که انعطاف ارزی باعث میشود که انگلستان نسبت به اعضای یورو - مثلا اسپانیا - در موقعیت بهتری قرار بگیرد، اما صادرات اسپانیا خیلی سریعتر از صادرات انگلستان بهبود یافت و فشارهای تورمی ناشی از نرخ تغییرات نرخ ارز حالا به چالش عمده سیاست پولی آینده انگلستان تبدیل شده است.
البته بدیهی است که منطقه یورو به لحاظ حکمرانی مشکلات آشکاری دارد. از همه مهمتر این پرسش است که چطور هزینه بدهیهای برخی کشورهای عضو را سروسامان داد. خیلی راحت میتوان نتیجه گرفت که هیچکس مسوول این مساله نیست، نه دولتهای ملی و نه مسلما کمیسیون بیثمر اروپا در بروکسل که کشورهای بزرگ عضو به روشنی با آن سر جنگ دارند.
و تناقض جالب اینجاست که همین نبود کنترل است که یورو را جذاب میکند. برخلاف دلار آمریکا هیچ راه آشکاری نیست که بتوان بانک مرکزی اروپا را تحت فشار گذاشت تا برای کسب مزیت رقابتی اقدام به کاهش ارزش پول کند. دولتهای اروپایی هم در موقعیتی نیستند که به بانک مرکزی اروپا فرمان بدهند اوراق قرضه دولتی را خریداری کند.
هرچه حکمرانی بی اثر منطقه یورو بیشتر مورد انتقاد قرار بگیرد، اهمیت یورو به عنوان ارزی غیرسیاسی که تنها معرف ذخیره ارزش است، بیشتر میشود. در جهانی با بازارهای باثبات کشورهای کوچک میتوانند با رژیمهای پولی خودشان روزگار بگذرانند، اما در جهانی با بازارهای پرنوسان، این خطر هست که درهم شکسته بشوند.
بنابراین پروژه اروپا خاصیت ارتجاعی عجیبی دارد. چند تکه چوبی که با طناب به هم بسته شده باشند هرچند که فاقد سکان هم باشند در برابر توفان شانس بیشتری از یک کنده درخت تنها دارند. هرچه امواج شک و نااطمینانی نیرومندتر باشد، نیاز به اتخاذ رویکرد هماهنگ نیز پررنگتر میشود.
ارسال نظر