آشنایی با اقتصاددانان - ۱۶ مرداد ۹۰
میلتون فریدمن (۲۰۰۶-۱۹۱۲)
میلتون فریدمن برجستهترین هواخواه بازار آزاد در سده ۲۰ میلادی بود. در سال ۱۹۱۲ در خانوادهای از مهاجران یهودی در نیویورک به دنیا آمد. به دانشگاه راتگرز رفت و در بیست سالگی، لیسانس اقتصاد را از این دانشگاه دریافت کرد.
میلتون فریدمن (۲۰۰۶-۱۹۱۲)
میلتون فریدمن برجستهترین هواخواه بازار آزاد در سده 20 میلادی بود. در سال 1912 در خانوادهای از مهاجران یهودی در نیویورک به دنیا آمد. به دانشگاه راتگرز رفت و در بیست سالگی، لیسانس اقتصاد را از این دانشگاه دریافت کرد.
مدرک فوقلیسانس خود را در سال ۱۹۳۳ از دانشگاه شیکاگو و دکتریاش را در ۱۹۴۶ از دانشگاه کلمبیا گرفت. در ۱۹۵۱ فریدمن مدال جان بیتس کلارک را که برای دستاوردهای ممتاز به اقتصاددانان کمتر از چهل سال داده میشود، از آن خود کرد. در ۱۹۷۶ جایزه نوبل اقتصاد را بهخاطر «دستاوردهایش در حوزه تحلیل مصرف، نظریه و تاریخ پولی و اثبات پیچیدگی سیاستهای تثبیت» دریافت کرد. پیش از آن در مقام مشاور رییسجمهور آمریکا، ریچارد نیکسون و نیز به عنوان رییس انجمن اقتصاد آمریکا در سال ۱۹۶۷ کار کرده بود. بعد از بازنشستگی از دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۷۷، فریدمن به محقق ارشد موسسه هوور در دانشگاه استنفورد بدل شد.
میلتون فریدمن در سال 1945 جایگاه خود را با نگارش کتاب «درآمد حاصل از فعالیت حرفهای مستقل» همراه با سیمون کوزنتس تثبیت کرد. او در این کتاب استدلال کرد که روندهای مجوزدهی دولتی، ورود به حرفه پزشکی را محدود میکند و به این شیوه سبب میشود که پزشکان بتوانند دستمزدهایی بالاتر از آن چه را که در صورت شدیدتر بودن رقابت دریافت میکردند، از بیماران مطالبه کنند.
او در اثر دورانساز خود با عنوان «نظریهای درباره تابع مصرف» که آن را در سال ۱۹۵۷ نوشت، به واکاوی در این دیدگاه کینزی پرداخت که افراد و خانوادهها مخارج مصرفی خود را در تطابق با درآمد جاریشان تغییر میدهند. فریدمن نشان داد که مصرف سالانه افراد تابعی از «درآمد دائمی» و نه درآمد جاری آنها است. درآمد دائمی، مفهومی بود که او به عنوان معیاری از درآمد متوسطی که افراد برای چند سال انتظار میکشند، به کار بست.
«سرمایهداری و آزادی» مهمترین کتاب اقتصادی دهه 1960 بود که فریدمن برای مخاطبان عمومی نگاشت و در آن از بازارهای نسبتا آزاد دفاع کرد. او در این کتاب، از جمله از حضور داوطلبانه و نه اجباری در ارتش، نرخهای ارز شناور، الغای مجوزدهی به پزشکان و مالیات منفی بر درآمد دفاع کرد. (فریدمن دشمن سرسخت سربازی اجباری بود. زمانی گفته بود که برچیدن آن تقریبا تنها مسالهای بوده که شخصا دربارهاش با کنگره لابی کرده بود.) بسیاری از جوانهایی که این کتاب را خواندند، تشویق شدند که خود به مطالعه در علم اقتصاد بپردازند. اندیشههای او با نگارش کتاب «آزادی انتخاب» در سراسر دنیا گسترش یافت. این کتاب که آن را همراه با همسرش، رز فریدمن نوشته بود، به پرفروشترین کتاب غیرداستانی در سال 1980 بدل شد و یک مجموعه تلویزیونی نیز بر پایه آن در شبکه تلویزیونی پیبیاس ساخته شد. این کتاب نام فریدمن را بر سر زبان مردم عادی انداخت.
هر چند بخش زیادی از آثار دورانساز و راهگشای فریدمن در حوزه نظریه قیمتها نوشته شده بود - نظریهای که توضیح میدهد که قیمتها در بازارهای مختلف چگونه تعیین میشوند - اما عموما او را به مواضع مانتاریستی میشناسند. فریدمن که دیدگاههای کینز و بخش بزرگی از اقتصاددانان دانشگاهی آن روزگار را به چالش میکشید، شواهدی را در پشتیبانی از نظریه مقداری پول - این ایده که سطح قیمتها به عرضه پول بستگی دارد - به دست داد. فریدمن در «مطالعاتی پیرامون نظریه مقداری پول» که در ۱۹۵۶ منتشر شد، اشاره کرد که در بلندمدت رشد حجم پول، قیمتها را بالا میبرد، اما تاثیرش بر تولید، ناچیز یا صفر است. به اعتقاد او در کوتاهمدت، رشد حجم پول باعث افزایش اشتغال و تولید میشود و کاهش آن تاثیری وارونه دارد.
راهحل فریدمن برای مساله تورم و نوسانات کوتاهمدت اشتغال و جیانپی واقعی، قانونی موسوم به قانون حجم پول بود. فریدمن باور داشت که اگر فدرالرزرو وادار شود که حجم پول را با همان نرخ افزایش جیانپی واقعی بالا برد، تورم از میان خواهد رفت. در سال 1963 که همراه با
آنا شوارتز، کتاب «تاریخ پولی آمریکا: ۱۹۶۰-۱۸۶۷» را نوشت، مانتاریسم فریدمن اهمیت بسیار زیادی پیدا کرد. ادعای این کتاب آن است که رکود بزرگ، نتیجه سیاستهای پولی ناشیانه فدرالرزرو بوده است. فدرالرزرو پس از دریافت نسخه دستنویس این کتاب که هنوز منتشر نشده بود و نویسندگانش به آنها داده بودند، پاسخ انتقادی پرطول و تفصیلی را برایشان نوشت. مدیران این بانک چنان آشفته و سراسیمه شده بودند که سیاستهای خود در انتشار عمومی صورتجلساتشان را متوقف کردند. افزون بر آن به این امید که بتوانند از اعتبار «تاریخ پولی» بکاهند، سفارش دادند که کتابی در پاسخ به آن نوشته شود (نویسنده این کتاب، الموس ویکر بود).
این کتاب فریدمن تاثیر زیادی بر جامعه اقتصاددانان گذاشت. یکی از نشانههای این اثرگذاری، تغییر رفتار پل ساموئلسن، اقتصاددان کینزی امآیتی در قبالی سیاستهای پولی در کتاب پرفروشش، «علم اقتصاد» بود. ساموئلسن در نسخه سال 1948 کتاب خود با لحنی تحقیرآمیز نوشت که «اقتصاددانان انگشتشماری، سیاستهای پولی فدرالرزرو را دوای درد چرخههای کسبوکار میدانند»، اما در سال 1967 گفت که سیاستهای پولی «تاثیر مهمی» بر مخارج کل دارند و در ویرایش 1985 آن که همراه با ویلیام نوردهاوس از دانشگاه ییل نوشته شده، آمده است که «پول پرقدرتترین و مفیدترین ابزاری است که سیاستگذاران اقتصاد کلان در اختیار دارند» و در ادامه آن میخوانیم که فدرالرزرو، «مهمترین عامل» در سیاستگذاری است. در سراسر دهه 1960، کینزینها و به طور کلی اقتصاددانان جریان اصلی بر این باور بودند که دولت در سیاستگذاریهای خود با یک رابطه معکوس پایدار بلندمدت میان بیکاری و تورم - موسوم به منحنی فیلیپس - روبهرو است. در این دیدگاه، دولت میتواند با افزایش تقاضا برای کالاها و خدمات، بیکاری را دائما کاهش دهد و در این میان باید نرخهای بالاتر تورم را به
جان بخرد، اما در سالهای پایانی دهه 1960، فریدمن (و ادموند فلپس از دانشگاه کلمبیا) این دیدگاه را به چالش کشیدند.
فریدمن اعتقاد داشت که وقتی مردم خود را با نرخهای بالاتر تورم تطبیق دادند، بیکاری دوباره افزایش خواهد یافت. به گفته او برای آن که بیکاری همواره در سطحی اندک باقی بماند، نه تنها نرخ تورم باید افزایش یابد، بلکه بایستی پیوسته شتاب گیرد. رکودتورمی دهه ۱۹۷۰ - افزایش تورم همراه با رشد بیکاری - شواهد متقنی را در دفاع از دیدگاه فریدمن و فلپس به دست داد و بیشتر اقتصاددانان، از جمله بسیاری از کینزیها را تحت تاثیر قرار داد. این جا نیز دوباره کتاب ساموئلسن، تغییر در تفکر اقتصاددانان را نشان میدهد. نسخه ۱۹۶۷ این کتاب نشان میدهد که سیاستگذاران با رابطهای معکوس میان تورم و بیکاری روبهرو هستند. در نسخه ۱۹۸۰ آن آمده که شدت این رابطه معکوس در بلندمدت کمتر از کوتاهمدت است و در نسخه ۱۹۸۵ میخوانیم که در بلندمدت هیچ رابطه معکوسی میان این دو وجود ندارد.
فرانسوا کوزنای (۱۷۷۴-۱۶۹۴)
فرانسوا کوزنای در خانوادهای معمولی زاده شد، خود به یادگیری پزشکی پرداخت، در دربار لویی پانزدهم پزشک شد و رهبر فرقهای از متفکران دوره روشنگری بود که با عنوان فیزیوکراتها یا «اقتصاددانان» (économistes) شناخته میشوند. این پسر عضو طبقه متوسط که تا 11 سالگی سواد خواندن نداشت، دست آخر به عضویت در آکادمی علوم فرانسه برگزیده شد و از سوی پیروان و مریدانش «کنفوسیوس اروپا» و «سقراط جدید» نام گرفت.
کوزنای که در خانوادهای کارگری در مری به دنیا آمد، سیزده ساله بود که یتیم شد. با استفاده از یک کتابچه راهنمای پزشکی توانست خواندن را یاد بگیرد و به سرعت اشتهای فراوانی برای مطالعه کتابهای بیشتر و یادگیری مطالب بیشتر پیدا کرد. کوزنای پس از یک دوره کوتاه کارآموزی، مدتی تحصیل در سنتکوم و ازدواج با دختر یک خواربارفروش پاریسی (که یک گام بزرگ رو به بالا در سلسله مراتب اجتماعی او بود)، به کار به عنوان جراح-آرایشگر در مانت پرداخت. روند سریع خودآموزی کوزنای و مهارتهایش بسیار نمایان بودند و اندکاندک با امتیازاتی که یکی پس از دیگری به دست میآورد، مدارج ترقی را پیمود. این همه باعث شد که وقت بیشتری برای مطالعه و نوشتن پیدا کند.
رسالههای پرشمار کوزنای درباره جراحی آوازهاش را بیشتر کرد. او به ارتقای جایگاه جراحی علمی در حوزه پزشکی بسیار علاقه داشت. فرمان پادشاه در سال 1743 برای جداسازی جراحان از آرایشگران و بعد ایجاد دانشگاه سلطنتی جراحان تا اندازهای تحت تاثیر کارهای او بود.
در ۱۷۴۹ کوزنای در اثر توصیه فردی بانفوذ به پزشک شخصی مادام دوپمپادور، سرخدمتکار لویی پانزدهم بدل شد. در ورسای سکونت یافت و دست آخر به بلندمرتبهترین حلقه قدرت راه یافت. در سال ۱۷۵۱ به عضویت در آکادمی علوم برگزیده شد و در آنجا با «فلاسفه» (philosophes) برخورد کرد که کنجکاوانه دنبال جراح روستاییای بودند که چنین شجاعانه پزشکان بزرگ را به چالش کشیده بود.
علاقه کوزنای به علم اقتصاد در سال 1756 و هنگامی آشکار شد که به خاطر پیشزمینه روستاییاش از او خواستند که در نوشتن چند مقاله درباره کشاورزی برای دایرهالمعارف دیدرو و آلمبرت سهیم باشد. کوزنای به کندوکاو در آثار مارشال دووبان، پیر دوبوازگیلبرت و ریچارد کانتیون پرداخت و با درهمآمیختن تمام این مولفهها اندکاندک به نظریه اقتصادی مشهور خود رسید.
در ۱۷۵۷ کوزنای با مارکی دومیرابو که از نخستین مریدانش بود، دیدار کرد. مرسیر دولاریویر، دوپون دونومورس و چندین نفر دیگر نیز از او پیروی میکردند. کوزنای در سال ۱۷۵۸ رساله «چشمانداز اقتصادی» (Tableau Économique) را برای تشریح نظریهاش نوشت - این رساله به خاطر تصویر مشهور «زیگزاگی»ای که از جریانهای درآمدی میان بخشهای مختلف اقتصاد به دست میدهد، شناخته میشود. «چشمانداز اقتصادی» به اساسنامه فیزیوکراتها و منبع نظامهای چندبخشی نهاده-ستانده مارکس، سرافا و لئونتیف و نظریه جدید تعادل عمومی بدل شد. کوزنای کار خود را با این اصل بدیهی آغاز کرد که کشاورزی تنها منبع تولید خالص (یا مازاد تولید نسبت به هزینهها) (produit net) است. او بر این باور بود که تولید و تجارت «بیحاصل» هستند؛ چون ارزش تولیدات آنها (از نگاه او) برابر است با ارزش نهادههایشان. کوزنای استدلال میکرد که تنها تولید زمین بیشتر از نهادههایی است که در آن به کار گرفته میشود. به اعتقاد او ثروت کشورها در اندازه تولید خالصشان نهفته است.
کوزنای با اندیشههای مرکانتیلیستی کلبرت که هنوز کسانی در دربار فرانسه به آنها باور داشتند، مخالف بود و فکر میکرد که در این اندیشهها به جای توجه به بخش کشاورزی، بیش از حد بر کمک به صنعت و تجارت تمرکز میشود. کوزنای با اثرپذیری از وینسنت دوگورنای که از مدافعان لسهفر بود، تلاش میکرد که بسیاری از قواعد قرون وسطایی حاکم بر تولید کشاورزی از میان برداشته شوند و به این شیوه اقتصاد بتواند «وضع طبیعی» خود را بیابد. وضع طبیعی اقتصاد از نگاه او جریان درآمدی دوار متوازنی میان بخشهای اقتصادی و لذا میان طبقات اجتماعی است که تولید خالص را به مقدار بیشینهاش میرساند. کوزنای به دنبال یافتن شباهتهایی در این مفاهیم با جریان خون در بدن انسان بود.
تمایز میان نظم طبیعی و نظم ایجابی (یا نظم آرمانی از نگاه انسان) تا اندازه زیادی به کارهای کوزنای بازمیگردد. به اعتقاد او دولت خوب دولتی است که سیاستهای استوار بر لسهفر را پی میگیرد تا به این شیوه امکان پیدایی نظم طبیعی به وجود آید. کوزنای چندین مقاله را در سالهای ۸-۱۷۶۶ در «مجله کشاورزی، تجارت و اقتصاد مالی» و نیز در Epéhémérides du Citoyen با نامهای مستعاری همچون M.N.، M.H.، M.A.، M de Isles مینوشت و (برخی اوقات این شخصیتها را وامیداشت که با یکدیگر پیرامون موضوعات مطرحشده در این مجلات بحث کنند). مقاله «فرمول» او که در سال ۱۷۶۶ نوشته شد، شاید آشکارترین نمود از اندیشههایش باشد. با این حال، این گفتارها، تفسیرها و توضیحات میرابو، مرسیر دولاریویر و دوپون دونومورس درباره نظام کوزنای بودند که معنایی فراگیرتر را به اندیشههای او بخشیدند. ستایش آنها از کوزنای هیچ مرزی نمیشناخت.
ارسال نظر