دیگر بدون تعامل و گفتوگوی دیپلماتیک نمیتوان مانع از جنگ منطقهای شد
ضرورت بازنگری آمریکا در سیاست عادی سازی
بنبست آوریل بین اسرائیل و ایران، که نشاندهنده جنگ در سایه طولانی مدت بین دو طرف است، به دنبال مجموعهای دیگر از عوامل تنشزا مانند حملات حوثیها به کشتیهای تجاری در دریای سرخ، ترور شخصیتهای اصلی نیابتی در عراق و کشته شدن نظامیان آمریکایی در اردن تشدید شد. این حوادث منجر به افزایش درخواستها برای مجموعهای قویتر از اقدامات قهری با هدف «بازدارندگی مجدد» شده است؛ هرچند تاکنون موفق به کاهش چشمگیر تنشها نشدهاند و گسترش حملات در ماههای گذشته به خوبی این مساله را نشان میدهد. بعید است که این موضع سیاسی عمیقا ریشهدار و تقریبا واکنشی بتواند از رویارویی دیگر بین اسرائیل و ایران جلوگیری کند یا سایر نقاط اشتعال بالقوه را کاهش دهد. با توجه به ماهیت فوقالعاده تحریکآمیز درگیری و تغییر اساسی به سمت راست در سیاست داخلی بازیگران، رویکرد دیگر یعنی حمایت از تعامل و گفتوگوی دیپلماتیک مورد نیاز است.
خروج از جنگ سایهها
اسرائیل به طور مرتب سایتها و زیرساختهای نظامی مرتبط با ایران را در سوریه هدف قرار داده است. با این حال، حمله آن در ۱ آوریل نشاندهنده یک اقدام بیپروا، اگر نگوییم نقض قوانین بینالمللی در مورد مصونیت دیپلماتیک و تجدید نظر قابل توجه در قوانین تعامل بین دو طرف بود. رگبار موشکی و پهپادی ایران، انحراف مشابهی از هنجارهای موجود بود که به منزله یکی از بزرگترین حملات در نوع خود بود. در این رابطه اگر حمایت یک ائتلاف نظامی بینالمللی نبود، احتمالا تواناییهای نظامی اسرائیل را تحت تاثیر قرار میداد. فراتر از مقیاس واقعی، این حمله که تغییری از دکترین «صبر استراتژیک» ایران است، اولین حمله مستقیم ایران به اسرائیل است که جنگ سایه بین این دو را وارد مرحلهای جدید و آشکار میکند و سابقه خطرناکی برای رقابتهای آینده بهوجود میآورد. این نقطه عطف و شیوههای جدید، نمادی از رادیکالیزه شدن فزاینده فضای سیاسی است. این مساله ممکن است به تلاشهای بینالمللی برای جلوگیری از تشدید تنش نظامی و به خطر افتادن آمریکا در یک باتلاق منطقهای گستردهتر تداوم بخشد.
جناح راست مستقر در اسرائیل
بازگشت بنیامین نتانیاهو به نخستوزیری در دسامبر ۲۰۲۲ باعث ایجاد ائتلاف راست افراطی متشکل از احزاب افراطی ملیگرا و فوق مذهبی شد و به عادیسازی حاشیههای افراطی جامعه اسرائیل کمک کرد. از زمان حمله هفت اکتبر حماس، چنین عناصری به صورت عمیقتر به جریان اصلی گفتمان سیاسی نفوذ کردهاند و با فراخوانهای آشکار برای استفاده گسترده از زور در غزه، الحاق کرانه باختری و غزه، اخراج فلسطینیها و گسترش جنگهای منطقهای به لبنان، بیشتر به سمت راست سوق یافتهاند. چنین احساسات تندروانهای به طور فزاینده در افکار عمومی اسرائیل منعکس میشود، جایی که اکثر یهودیان اسرائیلی از عملیات نظامی جاری در غزه، گزینه حمله همه جانبه علیه حزبالله و همچنین تلاش برای جلوگیری از تشکیل کشور مستقل فلسطین و ارائه کمکهای بشردوستانه حمایت میکنند. در این میان، فضا برای مخالفت در کنست، که پیش از این با نابودی چپ اسرائیل محدود شده بود، بیش از قبل محدودیت مییابد.
چنین تفکری در اوایل آوریل نیز به نمایش گذاشته شد. ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی اسرائیل و رهبر حزب راست افراطی اوتزما یهودیت(قدرت یهود)، «خودداری و تناسب» را به عنوان مفاهیمی از دوران گذشته رد کرد و در عوض خواستار حمله مخرب به ایران شد. با این حال، درخواستها برای بازدارندگی قویتر به جناحهای راست افراطی محدود نمیشود، زیرا بخشهایی از حزب لیکود نتانیاهو نیز بیش از پیش خصمانه شدهاند. حتی در میان احزاب میانهروی اسرائیل، رهبران تمایل خود را به مواجهه نظامی نشان دادهاند و برای حمله به رفح و یک جبهه گسترده در امتداد مرز اسرائیل با لبنان فشار میآورند.
پس از حمله ایران در ۱۳ آوریل، طرحهای اولیه که توسط اعضای مخالف پارلمان، بنیگانتس و گادی آیزنکوت ارائه شد، پیشنهاد یک ضدحمله گسترده به محض شروع حمله ایران و قبل از ارزیابی مقیاس کامل خسارت بود که خطر تشدید تنشها با ایران را در پی داشت. همچنین کابینه جنگی اسرائیل (که گانتس یکی از اعضای کلیدی آن است) برنامهریزی کرده بود تا در اوایل ۱۴آوریل از ایران انتقام بگیرد، اما به اصرار کاخ سفید چنین طرحی به تعویق افتاد. اسرائیل موفق شد از این حادثه با آسیبهای نه چندان زیاد بیرون بیاید و کابینه را در موقعیتی باثباتتر و در موقعیتی قرار داد تا درگیریهای منطقهای را دو چندان کند.
در نظرسنجیهای عمومی برای اولین بار از ۷ اکتبر، تا حدودی موقعیت لیکود و نتانیاهو بهبود یافته است. بنابراین نتانیاهو که ماندن در قدرت برای او موضوعی در راستای بقای سیاسی و شخصی است، ممکن است سودی در طولانی شدن درگیریهای اسرائیل ببیند؛ همانطور که برخی سوءظنها در مورد غزه وجود دارد. حتی بیشتر از آن زمانی که دادستان دیوان کیفری بینالمللی درخواست بازداشت او را داد.
نشنال اینترست مدعی شد که ایران نیز روند مشابهی را البته در بازه زمانی طولانیتر دنبال کرده است. در طول دو دهه گذشته، نیروهای دیگری برای تحکیم تسلط خود بر هر نهاد سیاسی کلیدی تلاش کردهاند و بهطور سیستماتیک جناحهای اصلاحطلب و میانهروی رقیب میانه/چپ میانه را به حاشیه راندهاند. تا سال ۲۰۲۰، اکثر رقبای ریاست جمهوری از دور رقابتها کنار زده شدند. در انتخابات مارس ۲۰۲۴، هر گونه تصور انتخابی در ایران خارج از جناحهای محافظهکار رقیب، عملاا از بین رفته بود. بیش از ۲۰۰ (از ۲۹۰) کرسی پارلمان اکنون در کنترل محافظهکاران است. از زمان تحلیف در سال ۲۰۲۱، قوه مجریه نیز به همین ترتیب انتخاب شده است. بهرغم درگذشت ناگهانی رئیسجمهور در ۳۰ اردیبهشت، این روند احتمالا در زمان جانشین وی که از میان کادرهای وفادار و محافظه کار مشابه انتخاب خواهد شد، ادامه خواهد یافت.
برخلاف جناحهای اصلاحطلب یا میانهرو که از خود در مسائل داخلی و تعامل بینالمللی (از جمله حمایت از توافق هستهای ۲۰۱۵) انعطافپذیری نشان دادهاند، محافظهکاران از مواضع سازشناپذیر سیاست خارجی حمایت میکنند. به ادعای نشنال اینترست، آنها مخالف تعامل با غرب هستند و از پاسخ قوی به دشمنان خارج از کشور دفاع میکنند.
با توجه به این توفان سیاسی، در سیاستگذاری این کشور تمایل به تحمل ریسک نشان داده شده است. این امر باعث گسترش عملیات نظامی در سوریه، عراق، پاکستان و اسرائیل و همچنین دادن آزادی عمل بیشتر به شرکای منطقهای و نیروهای نیابتی آن - که با اسرائیل و متحدانش درگیر شدهاند - شده است. این پویاییها در حمله اول آوریل ایران به اسرائیل قابل مشاهده است.
صلح نسبی برای مدت طولانی حاکم نخواهد شد
در حال حاضر، درگیری مستقیم بین تهران و تلآویو خنثی شده است. با این حال، در حالی که تلاشهای هر دو طرف برای به حداقل رساندن پیامدهای احتمالی تنظیم شده بود، اما رسیدن به این موقعیت تاحد زیادی مدیون میانجیگریهای جهانی است. از آنجا که نارضایتیها و اختلافات بین دو طرف حل نشده باقی میمانند (مانند درگیریهای گستردهتر فلسطین و ائتلافهای «ضد ایران»)، سیاست جدید ایران برای حملات مستقیم و تمایل شدید اسرائیل برای انجام تهدیدهای امنیتی به این معنی است که الان فقط مساله زمان مطرح است و ممکن است تبادل آتش مرگبارتری بین طرفین در آینده رخ دهد.
در حالی که ابزارهای قهری ممکن است زمانی مؤثر باشد که دشمنان خطوط قرمز تعیین شده را زیر پا بگذارند یا نیاز به «به حداقل رساندن عزم یا تواناییهای طرف مقابل» وجود داشته باشد، اما اتکای بیش از حد به چنین ابزارهایی برای کاهش تنشهای منطقهای در خاورمیانه نه تنها باعث عدم دستیابی به نتایج مطلوب امنیتی میشود، بلکه ممکن است خطرات ناشی از محاسبه اشتباه، تهدید تشدید تنش و احتمال درگیری گستردهتر را به دنبال داشته باشد.
در عوض، آنچه در ماههای پیش رو ضروری است، ظهور خطوط قرمز معتبرتر ایالات متحده است تا هم رفتارهای اسرائیل در منطقه را خنثی کرده و هم پاسخگویی را تضمین کند. برخی از اهداف - مانند زیرساختهای هستهای در اسرائیل و ایران - باید ممنوع باشد. همچنین سرمایهگذاری مشابهی برای حفظ کانالهای ارتباطی مستمر بین ایالاتمتحده و ایران، جلوگیری از تشدید غیرعمدی و کمک به کاهش تنش در مواقع ضروری مورد نیاز است.
در بلندمدت، نیاز به رهبری مبتکرتر و جسورانهتر، هم در سطح منطقه و هم در صحنه بینالمللی وجود دارد. در هسته اصلی، ضرورت آتشبس در غزه، در کنار ابتکارات اختصاصی با هدف ایجاد یک کشور فلسطینی نهفته است. شکست مداوم قدرتهای جهانی و منطقهای در حل و فصل مناقشه اسرائیل و فلسطین، پایدارترین موضوعی که دشمنی ایران و اسرائیل را تشدید میکند، به تداوم بیثباتی کمک خواهد کرد. تا زمانی که این درگیری ادامه داشته باشد، منطقه آماده شعلهور شدن با کوچکترین تحریک خواهد بود.
ایالات متحده و اسرائیل همچنین باید در استراتژی خود برای ایجاد یک اتحاد آمریکایی-عربی-اسرائیلی علیه «محور» ایران تجدیدنظر کنند. شرکای آمریکایی-عربی در طول سال گذشته نشان دادهاند که برای روابط با ایران ارزش قائل هستند؛ اگر فقط به عنوان یک ضمانت در برابر حمله باشد. در نهایت، ایجاد یک مجمع منطقهای فراگیرتر برای گفتوگو و دیپلماسی، با الهام گرفتن از اتفاقات گذشته مانند کنفرانس مادرید یا پیشنهادهای اخیر مانند تلاشهای صلح هرمز یا چشمانداز امنیت منطقهای شورای همکاری خلیجفارس که شامل همه قدرتهای خاورمیانه است، میتواند امکان گفتوگوهای غیرمستقیم را فراهم کند. در حالی که موانع ممکن است دلهرهآور به نظر برسند، فرصتهایی مانند آنهایی که با آتشبس ارائه میشوند که میتوانند به عنوان کاتالیزور برای دیپلماسی مستقیم و غیرمستقیم عمل کنند، احتمالا به وجود میآیند. بدیل - نزول از یک جنگ تمام عیار - بسیار سخت است.