بررسی مدیریت سود و انعطافپذیری حسابداری
سمیه شریفی **
سیدمحمد باقرآبادی ***
مدیریت سود را میتوان از دو منظر انعقاد قرارداد و گزارشگری مالی، مورد بحث قرار داد. از نظر گزارشگری مالی، مدیران ممکن است، به وسیله مدیریت سود، بر ارزش بازار سهام شرکت خود تاثیر بگذارند. از منظر انعقاد قرارداد، مدیریت سود، راهی کم هزینه برای حمایت شرکت در مقابل نتایج غیر قابل پیشبینی مقررات در زمینه قراردادهاست. در هر دو منظر مدیریت سود باعث ایجاد انگیزه میشود.
فاطمه دادبه *
سمیه شریفی **
سیدمحمد باقرآبادی ***
مدیریت سود را میتوان از دو منظر انعقاد قرارداد و گزارشگری مالی، مورد بحث قرار داد. از نظر گزارشگری مالی، مدیران ممکن است، به وسیله مدیریت سود، بر ارزش بازار سهام شرکت خود تاثیر بگذارند. از منظر انعقاد قرارداد، مدیریت سود، راهی کم هزینه برای حمایت شرکت در مقابل نتایج غیر قابل پیشبینی مقررات در زمینه قراردادهاست. در هر دو منظر مدیریت سود باعث ایجاد انگیزه میشود.
در این مقاله هدف اصلی پاسخ به دو سوال است. در خصوص سوال اول میخواهیم بررسی کنیم که تا چه حد مدیریت امکان دارد در سالهای نزدیک به پایان زنجیره سود تحت فشار بیشتر برای استفاده از مدیریت سود باشد. به عبارتی مدیریت در سالهای پایانی زنجیره سود شرکت، چقدر سود را مدیریت میکند؟ پاسخ این سوال نشان میدهد که آیا سود سالهای پایانی زنجیره سود بیشتر مدیریت شده است یا خیر که به طور حتم دانستن چنین موضوعی برای سهامداران و سرمایه گذاران بسیار مفید خواهد بود.
در خصوص سوال دوم رابطه بین انعطافپذیری حسابداری و مدیریت سود بررسی میشود. به عبارتی هدف ما پاسخ به این سوال است که آیا امکان دارد پایان زنجیره سود شرکتها یا به عبارتی وقفه در گزارش سود شرکتها ناشی از عدم انعطافپذیری حسابداری باشد.
در شرکتهایی که به طور مستمر در حال گزارش کردن سود هستند این مطلب که چه میزان از این سود واقعی است و چه مقدار آن مدیریت شده است مورد علاقه سرمایهگذاران و حسابرسان است. مدیریت سود واقعی به عنوان تلاشهایی که توسط مدیریت به منظور پاسخ به شرایط اقتصادی انجام میپذیرد، تفسیر میشود. مدیریت سود ساختگی، نوعی دست کاری حسابداری و استفاده از اصول و قوانین حسابداری است که توسط مدیریت برای کنترل سود طبق نظر دلخواهشان انجام میشود و به طور مصنوعی، تغییر پذیری جریان سود را مدیریت میکند. شواهد نشان میدهند که مدیران انگیزههایی برای رسیدن به سطح مشخصی از سود (سود هدف) یا فراتر رفتن از آن را دارند. ولی اینکه در انجام این کار تا چه اندازه میتوانند به مدیریت سود اتکا کنند، مسالهای است که هنوز با ابهام همراه است. مدیران حرفهای و تدوین کنندگان استانداردهای حسابداری و مقررات افشای شرکتی، ادعا میکنند که رسیدن به سود هدف از این طریق، مشکل است. مطابق با این دیدگاه، رسیدن و یا فراتر رفتن از سود هدف میتواند، دلیلی برای بهکارگیری مدیریت سود در شرکتها باشد. در این رابطه جنسن (۲۰۰۵) نشان داد که مدیرانی که به آستانههای سود دست مییابند؛ احتمالا درگیر مدیریت سود شده اند. او اعتقاد دارد که دستکاری سود یک روش گسترده برای رسیدن به ارقام پیشبینی شده مدیران و نتایج موردانتظار بازار سرمایه بوده است. او همچنین ثابت کرد که در دو دهه اخیر، در حدود یک سوم شرکتها، به دلیل تجاوز از اصول پذیرفته شده حسابداری، ناگزیر به تجدید ارائه ارقام مالی شدهاند.
در مقاله حاضر، رفتار مدیران طی سالهایی که مدیریت سود را اعمال میکنند بررسی میشود. به عبارتی، میزان مدیریت سود که توسط مدیران طی زنجیره سودشان اعمال میشود بررسی میشود. زنجیره سود به سالهایی اطلاق میشود که شرکت طی آنها سود گزارش میکند. بهنظر میرسد که مدیران از مدیریت سود افزاینده برای گزارش سود بهصورت یک الگوی با نرخ رشد مثبت طی سالهای عمر واحد اقتصادی استفاده میکنند. در اصطلاح، مدیر، گزارش سود خالص را در قالب یک زنجیره افزایشی سود گنجانده است که شکست این زنجیره، منجر به ایجاد هزینههایی از قبیل از دست دادن شهرت و اعتبار و کاهش مقبولیت شرکت در بازار سرمایه میشود. شکست زنجیره سود به این معنی است که در اثر انباشت اقلام تعهدی در صورتهای مالی و مانده حسابها، مدیر، دیگر قادر به استفاده از اقلام تعهدی اختیاری به منظور بیش نمایی سود نباشد.
انگیزهها و فرصتهای مدیران به منظور مدیریت سود ناشی از انعطافپذیری رویههای اختیاری حسابداری است. به عبارت دیگر، این انعطافپذیری به مدیران امکان میدهد که رویههای حسابداری را به منظور رسیدن به آستانههای سود، انتخاب کنند. بارتون و اسمیکو(۲۰۰۲) ثابت کردند که وقفه در زنجیره سود شرکتها در بیشتر اوقات ناشی از کم شدن انعطافپذیری حسابداری است. این محققین نشان دادند که در طول سالهای متمادی، آثار ناشی از مدیریت سود در صورتهای مالی شرکتها انباشته می شود و مدیران دیگر نمیتوانند از رویههای اختیاری حسابداری تعهدی به منظور مدیریت سود استفاده کنند. اقلام تعهدی در صورت حساب سود و زیان در نهایت به ترازنامه منتقل میشوند و در قالب خالص دارایی عملیاتی باقی میمانند تا زمانی که به مصرف برسند یا به وجه نقد تبدیل شوند.
انگیزه اصلی مقاله حاضر بررسی این مساله است که مدیریت افزاینده سودهای گزارش شده در گذشته چه تاثیری بر انعطافپذیری سیستم حسابداری شرکتها دارد و نقش محدود شدن انعطافپذیری حسابداری در شکست زنجیره سود شرکتها چیست. همچنین، رفتار مدیریت سود در ارتباط با شکست زنجیره سود شرکتها بررسی شده است و بطور مشخص درگیر شدن مدیران در مدیریت سود به منظور اجتناب از شکست زنجیره سود، مورد توجه قرار گرفته است.
مدیریت سود و انعطافپذیری
حسابداری و سود شرکت
دچو و اسکینر(۲۰۰۲) به بررسی رفتار مدیریت سود در شرکتهایی که دارای محرکهای قوی برای شکستن الگوی زنجیره سود شرکت هستند پرداختند اما نتیجه تحقیق آنها بیانگر این مطلب نبود که تا چه حد و در چه زمانی مدیران تمایل به شکستن زنجیره سود شرکت دارند.
جنسن(۲۰۰۵) بیان میکند مدیرانی که به طور پیوسته به اهداف از پیش تعیین شده سود دست مییابند، باید از مدیریت سود استفاده کرده باشند. او بیان میکند که تنها راه مدیریت برای رسیدن به اهداف سود این است که اعداد را به گونهای نمایش دهند که عدم اطمینان ذاتی موجود در تجارت خود را بپوشاند.
تان و همکاران(۲۰۰۷) به بررسی دلایل استفاده مدیران از مدیریت سود پرداخته است. او در پژوهش خود بیان میکندکه تعدادی از مدیران قوانین حسابداری موجود (اصول پذیرفته شده حسابداری) را به گونهای خاص و به نحوی که مد نظر آنهاست، تعبیر میکنند و از این طریق، سود گزارش شده را دستکاری می کنند. در این پژوهش نتیجه گیری شده است که به دلایل متفاوت از جمله افزایش قیمت بازار سهام، افزایش پاداش مدیریت و امنیت شغلی مدیر و کاهش هزینه سرمایه، مدیران را ترغیب به استفاده از مدیریت سود می کند.
پالارموس و سچولز(۲۰۱۰) به رابطه مدیریت سود با قوانین و استانداردها در اندونزی پرداخت. نتیجه پژوهش او
بیان کننده این مطلب بود که مدیریت سود در شرکتهای مورد مطالعه او تحت تاثیر قوانین حسابداری و حسابرسی انجام شده نیستند.
مشایخی و دیگران (١٣٨۴) نقش اقلام اختیاری در مدیریت سود شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه دست یافتند که در شرکتهای مورد مطالعه این تحقیق مدیریت سود اعمال شده است و مدیران این شرکتها به هنگام کاهش وجه نقد حاصل از عملیات که بیانگر عملکرد ضعیف واحد تجاری بوده است به منظور جبران این موضوع اقدام به افزایش سود از طریق افزایش اقلام تعهدی اختیاری کرده است.
ونوس و دیگران (١٣٨۵) به بررسی هموارسازی سود در بورس اوراق بهادار تهران با استفاده از استاندارد شماره ١۵ حسابداری سرمایهگذاریها (که روشهای مختلفی برای ارزیابی سرمایهگذاریها را مجاز دانسته است)، پرداختند. نتایج این پژوهش حاکی از این است که هر چند این ابزار بهطور گسترده استفاده نشده است؛ اما در شرکتهایی که سود حاصل از فروش سرمایهگذاری گزارش کردهاند رفتار هموارسازی مشاهده شده است.
شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه مدیران شرکتهای دارای زنجیره سود، انگیزههایی برای درگیر شدن در مدیریت سود و اجتناب از شکست زنجیره سود شرکت، به هر طریق ممکن دارند. برای مثال، بیتی و همکاران(۲۰۰۲) دریافتند که شرکتهای دارای زنجیره سود طولانی، در دورههای متعددی، افزایش سود ناچیزی را گزارش کردهاند. این محققین استدلال کردند که این افزایشهای ناچیز، ناشی از تمایل این مدیران برای حفظ زنجیره سود، بوده است. ریچاردسون و همکاران(۲۰۰۲) ثابت کردند که شرکتهایی که بیشترین تجدید ارائه را در صورتهای مالی خود داشتهاند؛ شرکتهایی بودهاند که زنجیره افزایشی سود طولانیتری داشتهاند. این تحقیقات، شواهدی را در خصوص ویژگیهای شرکتهای دارای زنجیره سود و تمایل مدیران به حفظ این زنجیره نشان میدهد. آنچه که کمتر به آن توجه شده است، این است که مدیریت سود افزاینده شرکتها، تا چه اندازه ناشی از تمایلات آنها برای تداوم و بقای زنجیره سود بوده و آنها چه تلاشهایی برای اجتناب از شکست زنجیره سود انجام میدهند. در این رابطه شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه، مدیران رفتارهایی از خود نشان میدهند که ثابت میکند آنها بهطور نسبی از زمان شکست زنجیره سود اطلاع دارند. بر این اساس، بهنظر میرسد که شرکتها در سالهای قبل از شکست زنجیره سود، به طور بالقوه در مدیریت سود افزاینده درگیر میشوند.
استفاده از مدیریت سود باعث میشود هم خالص دارایی عملیاتی دوره و هم سود دوره متاثر شود. بنابراین اگر مدیران در هر دوره بر پایه خوش بینی و قضاوت خود مدیریت سود را انجام دهند و قادر نباشند تاثیر دورههای گذشته را در این دوره تعدیل کنند امکان دارد باعث شود به جایی برسند که به علت ماهیت بازگشتی اقلام تعهدی دیگر قادر نباشند طبق استانداردهای لازم سود خود و وضعیت شرکت را در حد قابل قبول نگه دارند. در نتیجه، مدیریت افزاینده سود نمیتواند پایدار باشد و بهکارگیری مداوم این روش، منجر به شکست زنجیره سود میشود. بارتون و اسکیمو(۲۰۰۲) در تحقیقی استدلال کردند که شرکتهای با نسبت بالاتر خالص داراییهای عملیاتی به فروش، انعطافپذیری حسابداری کمتری برای دستکاری سود دارند. هدف آنها بررسی این امر بود که چرا برخی از شرکتها، موفق به تحقق ارقام پیشبینی شده نمیشوند. آنها فرض کردند که احتمالا این شرکتها، توانایی مدیریت سود افزاینده را از دست داده اند و از نسبت داراییهای عملیاتی به فروش، بهعنوان معیاری مدیریت سود گذشته و میزان انعطافپذیری باقیمانده در سیستم حسابداری شرکت برای ادامه روند افزاینده سود، استفاده کردند. نتایج آنها نشان داد که احتمال رسیدن به اهداف سود در شرکتهای با نسبت داراییهای عملیاتی به فروش بالاتر، کمتر از سایر شرکتهاست. بر این اساس، به نظر میرسد که کاهش سطح انعطافپذیری حسابداری شرکتها، رفتارهای مدیریت سود آنها را محدودتر میکند و آنها را به سوی نقطه شکست زنجیره سود هدایت میکند.
انعطافپذیری حسابداری و روش اندازهگیری آن
تمامی شرکتها، مقداری انعطافپذیری نهفته در اصول و رویههای حسابداری را در اختیار دارند که میتوانند از آن به منظور منحرف کردن سود گزارش شده استفاده کنند. بارتون و اسکینر (۲۰۰۲) ادعا کردند که گزارشگری مالی مبتنی بر اصول پذیرفته شده حسابداری، سطح مدیریت سود افزاینده را محدود میکند. زیرا مدیریت سود افزاینده منجر به بیش نمایی سود و در نتیجه بیش نمایی داراییها در ترازنامه شده و این آثار بهصورت تجمعی در ترازنامه انباشته میشود. بارتون و اسکیمو از نسبت داراییهای عملیاتی به فروش به منظور سنجش مدیریت سود گذشته استفاده کردند و ادعا کردند که چنانچه مدیر، به طور مکرر، سود گزارش شده را منحرف کند؛ این نسبت یک روند رشد را تجربه میکند. در این رابطه، یانگ(۲۰۱۱) استدلال کرد که از آنجایی که نسبت داراییهای عملیاتی به فروش، یک معیار کارآیی و بهرهوری شرکت نیز محسوب میشود؛ تغییرات کارآیی شرکت، موجب ایجاد اختلالاتی در این معیار میشود. به منظور رفع این مشکل، یانگ(۲۰۱۱) از نسبت سرمایه در گردش داراییهای عملیاتی به فروش، استفاده کرد. معیار نسبت سرمایه در گردش داراییهای عملیاتی به فروش، سطح مدیریت سود اعمال شده در سالهای گذشته را نشان می دهد. مقادیر بالاتر، منعکس کننده انعطافپذیری حسابداری محدودتر برای به کارگیری مدیریت سود است. بنابراین، کل رابطه در ۱- ضرب شده است تا مقادیر حاصله منعکسکننده سطح انعطافپذیری حسابداری برای هر سال-شرکت باشند. رابطه یادشده، داراییهای عملیاتی را به دو جزء جاری و غیرجاری تفکیک میکند. شواهد نشان میدهد که اجزای اقلام تعهدی نسبت به اقلام تعهدی کل، توانایی بیشتری برای تبیین سطح مدیریت سود دارند (برای مثال تحقیق دیفوند و جیامبالو، ۱۹۹۴). تفکیک داراییهای عملیاتی به اجزای آن به پیروی از این شواهد است و در این راستا اویانگ (۲۰۱۱) نشان داد که قدرت آزمونهای آماری پس از تفکیک این اقلام، افزایش یافته است.
شکست زنجیره سود
مطابق با تعریف اویانگ (۲۰۱۱) شکست زنجیره سود، رویدادی است که در اثر آن شرکت قادر به ادامه روند افزایشی در سودخالص گزارش شده نباشد. از نظر بارتون و همکاران (۲۰۰۲) ناتوانی شرکت در حفظ نرخ رشد سود، احتمالا ناشی از محدودیتهایی است که در اثر کاهش انعطافپذیری حسابداری، بهوجود میآید. به پیروی از این تحقیقات، برای سنجش شکست زنجیره سود، تغییرات دورهای سود خالص محاسبه و دورههایی که این تغییرات منفی بودهاند؛ به عنوان دوره رویداد شکست زنجیره سود تلقی میشوند.
شیوه برآورد سطح مدیریت سود
برای برآورد سطح مدیریت سود از مدل تعدیل شده جونز که توسط کوتاری و همکاران (۲۰۰۵) ارائه و آزمون شده است؛ استفاده میشود. این روش مبتنی بر برآورد اقلام تعهدی و تفکیک آن به اجزای اختیاری و غیراختیاری در چند مرحله است که جزء اختیاری اقلام تعهدی، منعکسکننده سطح مدیریت سود است.
نتیجهگیری
در این مقاله، رفتارهای مدیریت سود شرکتها به لحاظ پیروی آنها از یک الگوی افزایشی در سود گزارش شده و بهطور خاص بر دورههای شکست زنجیره سود، بررسی شد. نتایج نشان داد که مدیران شرکتها در پاسخ به احتمال شکست زنجیره سود شرکت و به منظور اجتناب از آن، درگیر مدیریت سود شدهاند. این یافتهها با نتایج پژوهش بارتون و اسکیمو(۲۰۰۲) و اوانگ (۲۰۱۱) سازگار است. زیرا این محققین نیز به نتایج مشابهی در پژوهشهای جداگانهای دست یافته اند. این نتایج حاکی از این هستند که
۱) احتمالا مدیران شرکتهای نمونه آماری از زمان احتمالی شکست زنجیره سود اطلاع داشتهاند و مطابق با پیشبینی این رویداد، اقدامات احتیاطی را در قالب به کارگیری بیشتر اقلام تعهدی اختیاری انجام دادهاند.
۲) پیروی از یک الگوی زنجیره سود افزایشی، امری است که ممکن، است در کوتاهمدت منافع شرکت را در بازار سرمایه حفظ کند ولی از آنجا که این الگو، در نهایت شکسته میشود؛ احتمال سقوط یکباره قیمت سهام در زمان شکست این زنجیره، منافع شرکت را به شدت تهدید میکند.
همچنین در این پژوهش، دلیل عدم توانایی مدیران برای ادامه روند افزایش سود گزارش شده، مطابق با مبنای نظری بارتون و اسکیمو(۲۰۰۲)، مورد توجه قرار گرفت و بطور خاص، فرض شد که کاهش انعطافپذیری حسابداری ناشی از مدیریت سود افزاینده در سالهای گذشته، توانایی مدیران در ادامه روند مدیریت سود را محدود و در نهایت، منجر به شکست زنجیره سود میشود. برخلاف این پیشبینی، نتایج نشان داد که انعطافپذیری حسابداری بیشتر، احتمال شکست زنجیره سود را افزایش میدهد. این یافته با نتایج تحقیق اویانگ(۲۰۱۱) سازگار است، زیرا این محقق نیز، به نتایج موردانتظار در ارتباط با تاثیر انعطافپذیری حسابداری بر رویداد شکست زنجیره سود، دست نیافت. در این رابطه، بهنظر میرسد، مدیران شرکتهای بررسی شده از انعطافپذیری حسابداری به منظور کم نمایی سود استفاده کرده اند. بهعبارت دیگر، آنها سعی کردهاند که رویههایی را در گزارشگری مالی پیگیری کنند که منجر به کاهش سود گزارش شده باشد. چنین رویکردی در میان شرکتهای بررسی شده میتواند ناشی از انگیزههای مدیران این شرکتها به منظور فرار مالیاتی و اجتناب از توزیع مجدد منافع حاصل از عملیات شرکت باشد.
*کارشناس ارشد مدیریت مالی- عضو انجمن حسابداری مدیریت ایران
** کارشناس ارشد حسابداری- عضو انجمن حسابداری مدیریت ایران
*** کارشناس ارشد حسابداری- حسابدار خبره و عضو انجمن حسابداری ایران
ارسال نظر