بازی جناحی در زمین هستهای
در دوران دفاع مقدس، ادامه یا پایان دادن به جنگ به محل مناقشه جریانات سیاسی تبدیل شد. در دوران پس از جنگ، هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیسجمهور ایران، با گفتمان سازندگی و توسعه اقتصادی قدرت را به دست گرفت و اینبار کشمکش میان جناحهای سیاسی حول محور مدلهای توسعه و مطلوبیت هر کدام از آنها میچرخید.با بنبست روبهرو شدن یا عدمکشش سیاسی و اجتماعی گفتمان سازندگی و توسعه اقتصادی، سال 76 جریان جدیدی در قدرت، با گفتمان اصلاحات سیاسی وارد صحنه شد که کشش سیاسی و جذابیت اجتماعی بالایی داشت؛ بهگونهای که نه تنها یک دو قطبی سیاسی در ساختار قدرت ایجاد کرد، بلکه زمینه را برای ایجاد یک دو قطبی بزرگ اجتماعی نیز به وجود آورد. توجه به سیاست خارجی با محوریت تنشزدایی نیز بر جذابیت این گفتمان افزود. اما با آغاز بحران هستهای در ابتدای دهه 80، این گفتمان با چالش بزرگی مواجه شد. چالشی که یک معما برای سیاست خارجی ایران به وجود آورد.
در همین برهه بود که محمود احمدینژاد، کشمکشهای سیاسی در ایران را وارد فاز جدیدی کرد و گفتمان او ترکیبی بود از شعار عدالت محوری در داخل و سیاست خارجی ماجراجویانه در خارج که بیش از هر چیز متاثر از بحران هستهای میان ایران و غرب بود. احمدینژاد گفتمان اصلاحات سیاسی را تا حدودی به حاشیه راند و گفتمان عدالت محوری را وارد متن تحولات سیاسی ایران کرد و رقابت جناحهای سیاسی ایران را وارد مرحله جدیدی کرد. گفتمانی که البته خیلی زود تحتتاثیر بحران هستهای و تحریمها قرار گرفت و به حاشیه رفت. در این میان، سال 88 نقطه اوج دیگری از کشمکش دو گفتمانی بود که از سال 76 بر سر حفظ یا استیلای قدرت خود حول محور آزادی یا عدالت، مذاکره یا عدممذاکره با غرب در رقابت با یکدیگر بودند. با پیروزی احمدینژاد در دور دهم انتخابات ریاست جمهوری در سال 88، فشارهای جهانی بر ایران بر سر برنامه هستهای نیز به اوج خود رسید و در این مدت، قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل ایران به تصویب رسید.
ایران با این قطعنامه به طور رسمی زیر فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد و بند 41 آن قرار گرفت. از این زمان بود که مساله هستهای علاوه بر اینکه به یک مناقشه بینالمللی برای ایران تبدیل شد، آوردگاه جدید و تمام عیاری برای جریانات سیاسی برای به دست آوردن قدرت ایجاد کرد.آوردگاهی که ظرفیت و کشش سیاسی و اجتماعی آن حتی بیشتر از سایر آوردگاههای پیش از آن بود. اگر در دوران دفاع مقدس کشمکش بر سر ادامه یا پایان جنگ بود و در دوران سازندگی الگوهای توسعه اقتصادی، محور رقابت جناحها بود و در دوران پسادوم خرداد 76، گفتمان اصلاحات سیاسی به محل مناقشه تبدیل شد و در دوران اول احمدینژاد رقابت جناحها حول محور عدالت و بیعدالتی و فقیر و غنی میچرخید، با آغاز دوران دوم احمدینژاد، آرام آرام مساله هستهای و سیاست خارجی به محور اصلی طنابکشی سیاسی جریانات سیاسی برای کسب یا حفظ قدرت تبدیل شد.در واقع، میتوان مدعی شد که مدعیان و منادیان قدرت در هر دو طیف، مساله هستهای کشور -به عنوان مهمترین مساله سیاست خارجی کشور- را به زمین بازی خود برای کسب قدرت تبدیل کردند و همچنان این زمین برای بازی سیاسی آنها هموار است و کشش سیاسی دارد.
به همین جهت میتوان گفت، مناقشه هستهای ایران پیش (و نه بیش) از آنکه یک مناقشه بینالمللی باشد، یک مناقشه میان جریانات سیاسی داخل کشور است که از آن برای کسب قدرت یا بیرون راندن رقیب از قدرت استفاده میکنند. ذکر این نکته ضروری است که در دو دهه اخیر هیچ مسالهای به اندازه مساله هستهای به دغدغه جامعه و اقتصاد ایران تبدیل نشده است. به همین جهت نیز جناحهای سیاسی هیچ دوگانهای را مطلوبتر از دوگانه «مذاکره- عدممذاکره»، «دیپلماسی- میدان»، «برجامی- غیربرجامی»، «رافع تحریم-کاسب تحریم»، «سازشکار- مقاوم» و... که حول محور برنامه هستهای میچرخید، برای ادامه حیات سیاسی خود مطلوب نمیدانستهاند.میتوان گفت که گفتمانهای اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاست داخلی، دیگر مطلوبیت ابزاری مناسبی برای دو جناح ندارند و جامعه نیز توجه چندانی به شعارها و گفتمانهای آنها ندارد. آنها تنها آوردگاه مناسب را مساله هستهای و پیکره سیاست خارجی میبینند.
جایی که با ضریب بالایی بر اقتصاد کشور و بازارهای آن اثر میگذارد و مردم نیز هر تحولی در آن را دنبال میکنند. اما مذاکره یا توافق خوب برای جریانات رقیب در کشور، بیش از آنکه در راستای تامین منافع ملی در نظر گرفته شود، بر مبنای مطلوبیت آن برای جناح خودی مورد ارزیابی قرار میگیرد. در پایان پیشنهاد میشود، قوه عاقله نظام، فراتر از صفبندیها و رقابتها، این دوگانه را خاتمه دهد. در واقع، حتی اگر مناقشه هستهای ایران با غرب همچنان ادامه داشته باشد، باید از ادامه دعواهای سیاسی داخلی بر سر آن جلوگیری کرد. باید مناقشه بر سر پرونده هستهای ابتدا از سوی جریانات سیاسی خاتمه پیدا کند تا شاید بتوان آن را به عنوان یک مناقشه بینالمللی حل کرد یا به سرانجام دیگری رساند.